سایر منابع:
سایر خبرها
خسرو حیدری بمب نقل و انتقالات را خنثی کرد
استقلال من 18 سالم بودم که به ابومسلم رفتم و سربازی ام را تمام کردم، من اشتباه انتخابی داشتم و بعد از اتمام سربازی آقای قلعه نویی من را می خواست اما اشتباه کردم و رفتم پیکان، در آن سال فرزاد مجیدی دفاع راست استقلال بود، اگر می آمدم احتمال حضور در جام جهانی 2006 هم بود. مشاورهای خوبی نداشتم و به پیکان رفتم و همان سال آن تیم سقوط کرد و به سختی رفتم پاس و 3 سال هم در این تیم بودم. 2 سال پاس ...
برخوردهای سلیقه ای مسئولان در محیط دانشگاه، باعث ایجاد تنش خواهد شد.
گفتم نشون دادم، روی گوشی زوم کردم تصویر اسمم رو دید بعد گوشی رو از دستم گرفت، به زور پس نمی داد، هی می پیچوند و برد پشتش، منم گفتم گوشیمو بدید، کمی بعد متوجه سوزش دستم شدم، دیدم روی دستم جای چنگ هست، بعد از رفتن من مدام می گفت بی تربیت و تهدید می کرد اسممو به کمیته انضباطی می ده. واقعا قابل درک نیست چون این خانم حراست سن و سالی ازش گذشته و انتظار می رود با ما مانند فرزند خودش رفتار کند ...
زندگی نامه ساغر عزیزی/بازیگر
مدرسه ثبت نام کردند و من مرتب به خانواده و مسئولین مدرسه اصرار می کردم که من پسرم و باید اسم مرا در مدرسه پسرانه بنویسند. بعد از اینکه خانواده به خواست من توجه نکردند پس از چند روز از مدرسه فرار کردم و به مدرسه پ1سرانه رفتم و آنجا به آنها گفتم که من پسرم و خانواده ام متوجه نیستند که من پسرم. شما مرا ثبت نام کنید! خاطرم هست معلم کلاس اولم خانم طالبی که امیدوارم هر جا هستند سلامت باشند در ...
ماجرای سرقت با پابند الکترونیک
... همانطور که گفتم سوم عید آزاد شدم و سوم اردیبهشت تصمیم به سرقت گرفتم. به محله ای در جنوب تهران رفتم و به محض شناسایی طعمه جدید به سمتش راهی شدم تا گوشی اش را بقاپم، اما سر بزنگاه پلیس رسید و من از ترسم فرار کردم. بعد چه شد؟ پلیس به تعقیبم پرداخت و من با تمام قدرت تصمیم به فرار گرفتم؛ حتی خیابان ها را خلاف جهت با موتورم می رفتم. مأموران چندبار اقدام به تیراندازی هوایی کردند ...
بازخوانی زندگی مهدی نصیری سردبیر جنجالی
تشویق ایشان و خواست خودم وارد حوزه علمیه دامغان در سال 1355 شدم. شما فرزند بزرگ خانواده هستید؟ خیر، من فرزند پنجم خانواده هستم. سه خواهر و یک برادر قبل از من هستند. من فرزند پنجم هستم. یک برادر و یک خواهر دیگر نیز بعد از من هستند. تا سال 1358 در حوزه علمیه دامغان مقدمات و ادبیات را خواندم. بعد از انقلاب سال 1358 به قم رفتم و برای ادامه تحصیلات تا 1366 همان جا ماندم. وقتی به ...
پرستار سنگدل پس از قتل فجیع پیرزن پسر معلولش را در اتاق زندانی کرد / کشف جسد در کمد دیواری + جزییات
تا کارهایش را انجام دهد و من و دخترم آخر هفته ها به آنجا می رفتیم به همسر و مادر شوهرم سر می زدیم. امروز وقتی به آنجا رفتم با صحنه وحشتناکی روبه رو شدیم. همسرم چند روز بود که در یک اتاق حبس شده بود و هیچ خبری از مادر شوهرم نبود. من همه جا را دنبال او گشتم و با رد خونی که از کمد دیواری به بیرون جاری شده بود روبه رو شدم .من وقتی در کمد را باز کردم متوجه مادر شوهرم شدم که زیر رختخواب ها پنهان شده ...
گلایه ستاره سابق استقلال از علی دایی و کارلوس کی روش!
استرس گرفتم، قبل از بازی گفته بودند که علی دایی اگر ببازد عوض می شود، استرس داشتم که گل دوم را نخوریم و دوباره باید خودم را به مربی جدید ثابت کنم که بعد از کنار گذاشته شدن دایی افشین قطبی آمد و کمتر بازی کردم تا سال 2011 که دوباره فیکس تیم ملی شدم. تیم ملی جدیدی در حال شکل گیری بود. فوتبال ما در افت بود. من در بازی با نیجریه فیکس بودم و بین تمام بازیکنان دو تیم بیشترین دوندگی را داشتم، پژمان ...
برای بازی کردن خلق نشده ایم!
جمع دوستان در حرم مطهر نشسته بودم؛ شیخ محمدتقی را دیدم که به سویم می آید. اشاره ای کرد تا نزدش بروم. از جا برخاستم و به سویش رفتم. به آرامی سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا. (برای بازی کردن خلق نشده ایم). این کلام چنان دلم را آتش زد که از آن به بعد متحیر و سرگردان شدم و بر اثر آن، انقلابی مضاعف در وجودم به پا شد. ...
حرف های زهره حمیدی پس از بهبودی بیماری سرطان
شوکه بودم اما به خودم گفتم باید مبارزه کنم وی ادامه داد: یکی دو روز شوکه بودم اما به خودم گفتم باید مبارزه کنم و بلافاصله به فکر درمان افتادم و در عرض چند روز شیمی درمانی را شروع کردم. حمیدی درباره درد خود پیش از اینکه بداند چه بیماری ای دارد، توضیح داد: من سه ماه درد داشتم و زیر قفسه سینه و پشت کمرم به شدت درد می کرد اما هیچ دکتری نمی فهمید چه مشکلی دارم هر دکتری می رفتم داروهایی برای ...
اکبریان: نمی دانستم جرمم حبس ابد است/ زمانی خوش تیپ ترین فوتبالیست ایران بودم
گفتند برو، خدا بیامرز مهرداد میناوند در چپ بازی می کرد و، چون پست تخصصی ام نبود مدام نفوذ می کرد، بعد از بازی در رختکن مرحوم حجازی گفت به شما آقای اکبریان می گویم برو هافبک راست بازی کنی ول می کنی می روی مهاجم و فضای پشتت خالی می ماند، چند بار میناوند نفوذ کرد، به ایشان در کمال احترام پاسخ دادم من به شما گفتم نمی توانم در پست هافبک راست که تخصصی ندارم نمی توانم بازی کنم. شما اگر هافبک می خواستید ...
جسد دوستم را در بشکه اسید انداختم، اما قاتل نیستم!
اداره چهارم پلیس آگاهی تهران فرستاد تا تحقیقات در این مورد از سوی کارآگاهان آغاز شود. چند روز بعد و در حالی که تحقیقات برای اطلاع از سرنوشت پسر گمشده ادامه داشت، برادر کاوه نزد پلیس رفت و گفت: دوست برادرم به من زنگ زد و خبر داد کاوه آدم کشته و فراری است و می خواهد به ترکیه برود. برادر پسر ناپدیدشده ادامه داد: از شنیدن این حرف شوکه شده بودم. دوست کاوه به نام جمشید گفت برادرم ...
ادعای منتشرشده در کانال رسایی درباره ی رایزنی های عجیب قالیباف برای ریاست مجلس دوازدهم
فضل الله نوری رفتم. در آنجا به غیر از خود میزبان، دو نفر دیگر از نمایندگان منتخب شهرستان ها هم حضور داشتند. پس از احوالپرسی و بیان مقدماتی، متوجه شدم که موضوع اصلی، جلب نظر نمایندگان جدید برای ریاست آقای قالیباف می باشد. از بنده در مورد کمیسیونی که مایل به عضویت در آن هستم سوال کردند و هنگامی که گفتم کمیسیون مربوطه ظاهراً متقاضی زیاد دارد و احتمالاً نوبت به بنده نخواهد رسید، گفتند این ...
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید
خلبان علیرضا نمکی را می خوانیم؛ * جناب نمکی بهانه صحبت زنده یاد منوچهر محققی است. اما اجازه بدهید اول از خود شما شروع کنیم. اگر اشتباه نکنم متولد سال 1324 هستید! بله. * چه سالی وارد نیروی هوایی شدید؟ مهر 1344. * اعزامتان به آمریکا کی بود؟ من ابتدا در ایران کمک خلبان شدم بعد برای خلبانی به آمریکا رفتم. سال 1348 بود. * از ...
روایت کشتی گیر ایرانی از مبارزه اش با برنده دیوید تیلور
که همین اتفاق هم افتاد. کشتی گیر بااخلاق و باانگیزه ای بود. من و بروکس هم سن هستیم، امیدوارم من هم دوباره بتوانم به نحوی به کشتی برگردم. وی در مورد وضعیت جسمانی خودش بعد از چندین عمل جراحی، تصریح کرد: خیلی نسبت به قبل بهتر شدم، با واکر بیرون می روم، امید به خدا امسال با عصا راه خواهم رفت و بعد از آن هم پاهایم را روی زمین خواهم گذاشت. این راهی که من رفتم خیلی سخت بود، خودم می دانم چه ...
سرلشکری که هدیه میلیونی شاه را رد کرد
بهبود زندگی مردم می دهند اصلا درست نیست. واقعیت و حال وروز این مملکت، همین اوضاع افتضاح و آشفته ای است که از فقر و محرومیت مردم مشاهده می کنید. شاه به شکلی از این قضیه باخبر می شود و از این کار قرنی کینه به دل می گیرد و به دنبال فرصت می گردد. بعد از این که تیمسار سه سال در زندان شاه بود، وقتی آزاد شد گاهی اوقات به خانه ی مادرشان می رفتم و همدیگر را می دیدیم. آن روزها یک شرکتی هم بود به ...
یا سرم می رود یا سر صدام را می آورم
به گزارش جهان نیوز به نقل از روزنامه جوان، این دفعه می روم یا سرم رامی دهم یا سر صدام را برایتان می آورم. این جمله شهیدغلامعلی میرحاج بود. وقتی که از نماز جمعه به خانه برگشت مهیای رفتن به جبهه شد. به همسرش گفته بود؛ اعلام کرده اند که برای آزادی خرمشهر به نیرو نیاز دارند. غلامعلی به همه دوستان و آشنایان زنگ زده و از آن ها خداحافظی کرده بود. او باز هم به جبهه اعزام شد. شهیدغلامعلی میرحاج یکی ا ...
قاتلی که با 10میلیارد تومان رضایت گرفته بود، دستگیر شد
.... کل ماجرا 9 دقیقه طول کشید، بعدا از روی دوربین های مداربسته خانه دیدم. به شمال فرار کردم بهنام درباره وضعیت بعد از فرارش اعلام کرد که پس از اینکه فهمیدم سیدرضا کشته شده است، به مازندران رفتم و بعد از چند وقت هم به زابل رفتم. مدتی در سیستان و بلوچستان بودم تا اینکه خانه ای در شهر رویان استان مازندران گرفتم و همه مدت را تا بعد از دریافت رضایت از شاکی در آنجا بودم. آن خانه ...
قاتل با خاطره گویی خودش را لو داد / جنایت در ارتفاعات اشتهارد
هیچ خبری از او نبود. یک سال بعد پرونده گم شدن نادر در اداره چهارم پلیس آگاهی تهران و زیر نظر قاضی عظیم سهرابی، بازپرس جنایی تحت بررسی بود تا اینکه چند روز قبل یکی از دوستان جوان گم شده با پدر تماس گرفت و مدعی شد که نادر به قتل رسیده و قاتل او فردی به نام سهیل است. او توضیح داد: در جشن تولد یکی از دوستانم شرکت کرده بودم که جوانی به نام سهیل پس از مصرف مشروبات الکلی ...
ثواب کردن هم به ما نیامده!
دم سنگر کلر بود. باید از گونی های آخر سنگر تاید بر می داشتی. آرام گفتم: صداشو در نیار که ثواب کردنم به ما نیومده. رفتم خوابیدم. فردا صبح با اینکه چند نفر از بچه ها متوجه خطای من شدند، اما به رویم نیاوردند. 17 سال از این ماجرا گذشت. یک روز در صف نانوایی ایستاده بودم. نفر پشتی با دست زد روی شانه ام و گفت: غلامرضایی! لباس های من رو بده. چشمانم گرد شد. پرسیدم: کدوم لباس؟ با خنده گفت: همون لباس هایی که هفده سال پیش، نصفه شب بردی با کلر داغونشون کردی. منبع: کتاب موقعیت ننه به قلم رمضانعلی کاووسی ...
جیندر ماهال: رندی اورتون بزرگترین ستاره در تاریخ WWE است
زمانی که اخراج شدم، مگر هندی نبودم؟ اگر در خودم تغییراتی اعمال نکرده بودم و ذهنیتم را تغییر نداده بودم و این را در عمل نشان نمی دادم هرگز قهرمان جهان WWE نمی شدم. چه زمانی که اخراج شدم، چه زمانی که در گروه 3MB بودم و چه زمانی که برای نخستین بار به WWE رفتم همیشه ملیتم با من بود. به لطف گرت کالی همیشه هندوستان بازاری بزرگ برای WWE بود. این کشتی گیر 37 ساله در ادامه در پاسخ به سوالی در ...
زن کشی هولناک در تهران
مدرسه بودند و بعد هم آنها را به خانه یکی از اقوام بردم و تا شب آنجا ماندند. *جنازه را چطور از خانه خارج کردید؟ جسد را داخل پتویی پیچیدم و سوار آسانسور شدم و به پارکینگ آمدم. هیچ کسی در ساختمان مرا ندید و متوجه نشد که من جسدی را حمل می کنم. بعد جنازه را داخل خودروی یکی از دوستانم که از او قرض گرفته بودم، گذاشتم و به شرق تهران رفتم. قبلاً با همسرم چندین بار برای تفریح به آنجا ...
به ما می گویند مرغ عشق
کنم زندگیِ آدمی مثل من که بعدِ بیست و یک سال نابینا شده، سخت تر از نابیناهای مادرزادی است. چون آن ها دلشان برای دیدن تنگ نمی شود، ولی من آخرین بار سی سال پیش چهره مادر و پدرم را دیده ام و حالا هر کار که بکنم نمی توانم فراموشش کنم. حتی قبل از اینکه فوت کنند، گفتم ازشان عکس و فیلم بگیرند تا اگر یک روز دوباره بینا شدم، ببینم توی پیری هایشان چه شکلی بوده اند. کلاس سوم دبستان بودم که فهمیدند ...
گروه چریکی آدم خوارها !
، داد می زد: من رو نخور! من کمی عربی بلد بودم. جلو رفتم و با تعجب گفتم: نخور؟ یعنی چی؟ سرباز گفت: فرمانده ما عکس این آقا رو به ما نشون داده و گفته اون آدم خواره. فرمانده های ما خیلی ازش می ترسند. شاهرخ خیلی خندید. بعد از آن، اسم گروه چریکی خودش را که شامل 40 نفر مثل خودش بودند، گذاشت آدم خوارها !
تعرض کارگردان سینما به دختران نوجوان با ادعای پاک کردن روح ؛ جزییات تازه از محاکمه کارگردان
قرار گرفته است آغاز شد. وی که با مادرش به پلیس آگاهی رفته بود، در توضیح ماجرا به مأموران گفت: من به یک آموزشگاه خصوصی می رفتم. مربی ما خانمی 40 ساله بود که یک روز درباره بحث آرامش روح و پاک کردن ذهن و روح از شیاطین صحبت می کرد، بعد هم وقتی اشتیاق مرا برای ادامه این بحث دید گفت که یک کارگردان سرشناس را می شناسد که می تواند روح انسان ها را از شر شیاطین پاک کند. من تحت تأثیر حرف های خانم مربی ...
اعدام برای شیاطین بیابان ورامین / آزار سیاه 2 دختر دانش آموز توسط 2 برادر و پسرعمویشان + جزییات
به گزارش زیرنویس، رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل با شکایت دختر 17 ساله ای به نام آیناز آغاز شد. وی که همراه مادرش به پلیس آگاهی رفته بود به ماموران گفت: مدتی قبل در راه مدرسه با پسر جوانی به نام راستین آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و یک روز [...]
سه برادر که در فاصله چهل روز و به ترتیب سن به شهادت رسیدند+ تصاویر
! بادگیر توی تنم، خستگی شب، تشنگی اول صبح، شب را نخوابیدم، نگاه کردم به قد و قواره محمدعلی، هم وزن من است. زیر خم اش را گرفته، یک یا علی گفتم و انداختم روی کولم، بلند شدم راه افتادم. گلوله مثل باران می آید، دویدم، فاصله تا عقبه نزدیک یک کیلومتر است. دعا می کنم که خدایا به من توان بده، محمد علی را روی زمین نگذارم. دشمن دارد با قناسه و تیربار و خمپاره شصت، هر چه دم دست دارد، می زند. ...
اقدام شیطانی کارگردان سینمای ایران به دختران نوجوان به بهانه پاک کردن روح + جزییات ترسناک
به گزارش سلام نو به نقل از عرشه آنلاین، این کارگردان جوان با همکاری زنی که مربی بچه ها بود، دختران نوجوان را به بهانه بازیگر شدن به خلوت خود می کشاند کارگردان جوان که به اتهام تعرض به چند دختر نوجوان به اعدام محکوم شده بود، با نقض حکم دادگاه یک بار دیگر پای میز محاکمه [...]
از کتاب گردی های نوجوانی تا نقش آفرینی در راه دشوار نشر
امور فرهنگی و دینی خدمت کردم. پس از دو سال در اهواز، راهی شهر قم شدم. پس از مدتی به اصفهان برگشتم و دیگر در این شهر ماندگار شدم. از همان سال های اول حضورم در اصفهان به حوزه پخش، نشر و فروش کتاب وارد شدم. در واقع، ورود شما به دنیای کتاب و مشخصا انتشارات در شهر اصفهان از همین زمان و با تمرکز بر حوزه پخش آغاز شد؟ درست است؟ خیر، فعالیتم در حوزه کتاب اصفهان به همان دوران همکاری ام با ...
ماجرای خودروی شراکتی دکتر معتمدی و دکتر مرندی و خرید بلیت قسطی هواپیما
بعد از رفتن به سپاه بهداشت، واسطه ازدواج دختر دایی همسرم با آقای دکتر مرندی شدم. به همسرم گفتم که دختری را می شناسی که مناسب علیرضا باشد؟ همسرم دختر دایی اش را پیشنهاد داد. بعد هم من و همسرم به همراه دکتر مرندی برای خواستگاری به منزل دایی همسرم رفتیم. آن زمان وضع مالی هیچ کدام از ما خوب نبود. پدر معصومه خانم (همسر دکتر مرندی) مردی بسیار شریف و از آن مسلمانان اهل علم بودند. می دانستند ما صداقت داریم ...
فیلم سازی در مشهد جاده یک طرفه است | گفتگو با سعید ولی زاده، فیلمساز مشهدی
. به این فکر می کردم که اگر او نمی سازد، خودم بسازمش. آن موقع در یکی از شبکه های اجتماعی عکس خانم بازیگری به نام ابتسام بغلانی را دیدم. وقتی داشتم فیلم نامه را می نوشتم، تصویری که از شخصیت اصلی در ذهنم داشتم، شبیه آن خانم بود. با خودم گفتم اگر خواستم این فیلم را بسازم، شماره همین خانم را پیدا کنم و از او بخواهم در آن بازی کند. من در این سال ها فیلم در حوزه رضوی زیاد ساخته بودم. بعد از ...