سایر منابع:
سایر خبرها
دو روایت از زندگی دو زن با سرطان پستان
، ترحم اطرافیان برایش سنگین بود. نیلوفر جلسه های شیمی درمانی را که شروع کرد و به پنجمین که رسید، مو هایش را از دست داد: خیلی ناراحت شدم، همسرم و پسرانم که حالا 18 و 16 ساله هستند، آن موقع به من گفتند ما هم کچل می کنیم، من اما قبول نکردم. چون پسر ها دوست نداشتند مرا بدون مو ببینند، در خانه دستمال سر می بستم و بیرون هم پوستیژ می گذاشتم، البته خیلی بیرون نمی رفتم. بعد از جلسه پنجم بود که پزشک ...
شعر - آماده ام این سر برود پای حرم
به گزارش بی باک نیوز، حامد خاکی شاعر جوان کشورمان شعر زیر را به مناسبت میلاد فرخنده قمر بنی هاشم (ع) سروده است: عاشق شدم اول جگرم را بردند بعدش دلم این درد سرم را بردند پروانه به من سوختنش را آموخت خاکستری از بال و پرم را بردند گفتند که دلداده خورشید نشو من گوش ندادم نظرم را بردند گفتم که نیایی به خدا می میرم ...
همه می توانند شهید شوند/ هرکدام از زخم های جانبازی ام نشانه است
با خودش خلوت می کند تا بداند چرا نمی شود؟ چرا همه تلاش هایش بی ثمر می شود: آخرین بار واقعاً عجیب بود. سال گذشته شهادت امام حسن مجتبی(ع) بعد از اینکه هیئت تمام شد به دوستانم گفتم شما برگردید من کاردارم. کاری نداشتم. دلم می خواست با خودم خلوت کنم. خسته شده بودم نشستم در هیئت و با امام حسن صحبت کردم. وقتی در مسیر برگشت در حال خودم بودم یکی از دوستانم به نام محمد صفری زنگ زد. گفت: میای بریم؟ من هم که ...
رمز "یا زهرا "گره گشای مشکلات حسین/29 سال زندگی روی ویلچر
شدیم . آن زمان دوشکاچی و تیر بار بودم در عملیات والفجر 8 بود که شیمیایی شدم به خانه بازگشتم اما دوباره دلم تاب نیاورد و راهی جبهه شدم اما اینبار روی تخت به خانه بازگشتم. سال 65 بود که عملیات کربلای 5 شروع شد و گردان ما را راهی خط مقدم شلمچه کردند سمت چپ سه راه شهادت عراقی ها فشار آورده بودند اما طی عملیاتی توانستیم 40 عراقی را اسیر کنیم. این عملیات دوستان عزیزی را همچون شهید علی عبادی ...
گوشه ای از حیات و فضایل حضرت ابوالفضل العباس(ع)
. ام البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره عباس سروده بود. وقتی زنان به ام البنین تسلیت می گفتند، می گفت دیگر مرا ام البنین خطاب نکنید، چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده اند : ...
رعشه نوشتن
...، باز به همین منوال عاقبت قربانی می شود. همان طور که پاسکال گفته: بی عاشقی، تظاهر به عشق بس بعید است. به هر روی، بر آنم تا از گذشته ام در پاریس مروری کنایه آمیز به دست دهم بی آن که یک دم، خطرات پرچانگی هایی را که از تبعات هر خطابه ای است، از نظر دور نگه دارم و، مضافا، بی آن که یک آن از این امر غفلت کنم که تخرخر وراج، عدل همان گافی است که گزکی انگ کنایه زدن به دست مستمعان می دهد. ...
پسر فروغ فرخزاد: در پارک قیطریه ساز می زدم/ از موسیقی خیابانی درآمدی ندارم
، یکی دو تا نشر راضی شدند اما اکثرا زیر بار نمی روند کار ها در دادگستری هم خیلی به کندی پیش می رود و هنوز هیچ جوابی نگرفته ایم و الان وکیلی که از طرف خانه هدایت آمده دنبال کارهاست که البته فکر نکنم به عمر من قد بدهد. راستش من اصلا حسابی روی کتاب های فروغ و قانون 50 ساله نشر باز نمی کنم. پروسه بررسی پرونده در دادگستری یک فرایند فرسایشی است. از طرفی دنبال این کاررفتن هزینه دارد و اصلا معلوم نیست در ...
اشعار ویژه ولادت امام زین العابدین (ع)
تا مست باشیم انتهای جاده ها را بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند در رکعت سوم همان دلداده ها را امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت دست ارادت های ما سجاده ها را خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب آنی بگیرد دست این افتاده ها را بعد از پدر حالا پسر می آید از راه خدمت کنید آقا و آقازاده ها را این ...
شناسنامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)
می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه می خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع می شدند و می گریستند. اشعاری هم درباره عباس سروده بود. وقتی زنان به ام البنین تسلیت می گفتند، می گفت دیگر مرا ام البنین خطاب نکنید، چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده اند : لاتَدْعُوَنی وَیک اُم البَنینِ تُذَکرِینی بِلُیوثِ ...
فرهنگ در رسانه
که در این فیلم داشتید، چه بود؟ خانواده این شخص کاملا معلوم است از چه قشری است. شهناز دختر بزرگ خانواده است که ازدواج کرده و از این خانه رفته است، ولی باز هم از اینکه از خانواده اش دور است و خارج از شهر زندگی می کند عذاب می کشد و دلش می خواهد پیش آنها باشد. با همه کاستی ها و مشکلات در واقع می گوید خواهر و برادرش را دوست دارد و پسری دارد که سن بلوغ را پشت سر می گذارد و از پس زندگی خودش هم ...
پرواز بر بال تهجد، قصه بهترین پدر دنیا
...، همیشه بازنده داستانند؛ قصه شیرین شهید و شهادت، روایتی است از این دست داستان ها که شنیدن آن خالی از لطف نخواهد بود؛ قصه ی سرخ ایثار و فداکاری، قصه ی سرباز علمدار کربلا شدن، قصه ی دفاع از حرم عمه سادات، قصه ی سپردن دل به سیدالشهدا و دل کندن از شهر و دیار، قصه ی مهاجرت و جهاد ... این بارهم به نام خدا داستان زندگی شهید مدافع حرم پاسدار بسیجی محمدحسین سراجی را از زبان همسرش سیده زهرا ...
آقا میثم در حال انجام وظیفه شرعی اش شهید شد
برای راهیان نور ثبت نام می کرد و خادم الشهدا می شد البته دوسال آخر هم من همراهیش کردم چون دیگر نمی توانستم بدون او در خانه تنها بمانم. حتی یک بار گفتم که اگر بچه دار شویم نمی گذارم بروید؛ رو به من کرد و گفت: باور کن که من اگر نروم جنوب دیوانه می شوم، یعنی تا این حد عاشق شهدا بود. مادر بزرگوار شهید از خاطرات دوران مجردی شهید نجفی در لحظه سال تحویل تعریف کرد که همه کنار سفره هفت سین می ...
ماجرای ازدواج آزاده نامداری با سجاد عبادی+ سبک زندگی ، بیوگرافی و تصاویر جدید
پرداختن به آنها ان شاءالله در موقعیت دیگری فراهم می شود، اما باز هم اگر بخواهم خلاصه و ملموس بگویم به نظرم مشکلات و دغدغه های جوانان ما را آقای شهبازی در فیلم مالاریا که خانم نامداری هم در آن نقش آفرینی کردند به خوبی بیان کرده اند. سطحی نگری، گسست نسلی، بی تفاوتی، دوری از فکر و عقلانیت و مطالعه و از همه مهم تر دور شدن از خانواده ها همراه مشکلات بسیار اقتصادی و اجتماعی اصلی ترین مشکلات یک جوان ...
تجمع مسکن مهری ها مقابل فرمانداری میانه
کرده است. براستی اگر قرار بود همه چیز شفاف نشود و هیئت مدیره جدید به نفع اعضا قدم برندارد چه دلیلی داشت که پروژه به مدت یکسال و اندی به خواب زمستانی فرو برود! باز با نا امیدی راهی خانه می شوم، چند روز بعد نا امید تر از قبل به طرف دفتر جدید تعاونی راهی می شوم. اینبار با دسته های فیش بانکی بر روی میز مواجه می شوم. بعد از مدتی یکی از آن فیش ها سهم من از مراجعه به تعاونی می شود ...
اشعار آیینی ویژه ولادت سرداران کربلا
...، ای خدای دعا بنده ای را که دور افتاده بنما امشب آشنای دعا من دخیل دعای تو هستم بنده ی ربّنای تو هستم دلی امشب به خاک پات افتاد ششمین دلبر خدا سجاد یا علیِّ بن سید الشهدا شد زِ ذکرت دلم حسین آباد می نویسم اسیر یعنی من که شدم با تعلّقت آزاد نوکر خانه زاد نام من است ...
دخترم خبر شهادت امید زندگی ام را داد
.... این روزها محمدامین روی عکس های باباش برا خودش کلیپ و مداحی میگذاره. چندبار از گوشی ام حذف کردم چون زود اذیت می شوم. هفته گذشته رفتم روستا قبلش هم رفته بودم دکتر. شب دوباره خوابشو دیدم. تو خواب منو و پدرم و عبدالحمید از منزلی بیرون می آمدیم. خانه همسایه بود، دیوارش طوری بود که اندازه چهارتا بلوک سوراخ بود و از این یکی آب شفاف و گوارایی بیرون می آمد. عبدالحمید از بلوک سوم آب خورد. صدا ...
اشعار ویژه ولادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
زدی حِس می کنم میانِ دلم بویِ سیب را از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی می خواستی که شعله بگیریم بی اَمان آتش به جانِ هر غزلِ مُحتشم زدی با شیر ، طعمِ روضه ی تان را چشیده ام وقتی سَری به چشمِ ترِ مادرم زدی مجنونِ کوچه های غَمَم، دستِ من بگیر دل تنگِ دیدنِ حرمم دستِ من بگیر تو تشنه و دریغ زِ یک جرعه آب ، آه تو تشنه و ...
تقدیر هنرمندان از مدافعان حرم + اینستاپست
خانه خواهند دیدند. و اینها همه برای این است که ایران نشود سوریه و عراق ناموسمان به تاراج نرود دینمان به غارت نرودکشورمان نشود جولانگاه تروریستهای خارجی داعشی خاکمان نشود پایگاه جنایتکاران. مثل دیشب راحت و آسوده در کنار زن و بچه خود بخوابیم و خیالمان راحت باشد کسانی هستند که در اوج عشق، از پدر و مادر و زن و فرزند خود بریده اند، تا ما، در امنیت کامل به سر بریم حال می خواهد بفهمیم یا نفهمیم! آنها به ...