سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های جالب امدادگر هلال احمر کهگیلویه و بویراحمد+تصاویر
تفریحات خودم مشغول باشم. 20. بهترین دعایی که مردم و پدر و مادرتون درحقتون کردن چی بوده ؟ عاقبت بخیری و سلامت برای خودم و خانواده ام 21 . خونسردی و تخصص چقدر در کار شما اهمیت داره؟ تمام بازخورد و نتیجه کارمان به خونسردی و آرامش و بکارگیری تخصص هایمان بربالین بیمار مربوط می باشد و جان یک انسان در وهله اول در دست خدا بعد در دست ماست. 22. آیا شما ...
حرفهای زنی که به خاطر رابطه اش با یک جوان، شوهر خود را کشت
.... مهرداد اهل یکی از شهرهای شمالی بود. اطمینان داشتم که قرار نیست یکدیگر را ببینیم. بعد از مدتی تلفنی صحبت می کردیم. در طول روز یک ساعتی با هم حرف می زدیم. من درددل می کردم و او با حرف هایش آرامم می کرد. وقتی به خودم آمدم به او وابسته شده بودم. تمام و فکر و ذهنم مهرداد شده بود. با هم قرار ملاقات نداشتید؟ بعد از هفت ماه یک روز صبح که به مهرداد زنگ زدم گفت به شهر ما آمده است ...
التماس می کردم تلفن را قطع نکن!
خانواده می شدم و قرار به سفر به تهران بود، چند روز را هم به قم می رفتیم و برمی گشتیم.سفرهایمان اغلب دیدار با خانواده ها بود؛ اصفهان، تهران، قم. خدمت به همه وقتی به خانه پدرم می آمدیم، در عین سادگی و بی آلایشی بسیار شوخ طبع بود. لحظاتی که صالح می آمد، فضای ساکت خانه کاملاً شکسته می شد. همه دوستش داشتند. برای مادرم مثل پسر بود نه داماد. یک حس علاقه توأم با احترام... کمک کار همه بود ...
واکنش خانم بازیگر به عمل های جراحی زیبایی
اینها دست ما بازیگران نیست و ما تنها یک بخش از آنیم. شما همواره بازیگری محبوب بوده اید و مردم دوست تان داشته اند. علت این محبوبیت را در چه می دانید؟ مردم نازنین همواره به من لطف داشته اند و من همیشه بسیار قدردان و سپاسگزار آنها هستم. من این را به دلیل لطف خدای مهربان و مردم عزیز می دانم. اما خودم هم همواره اصراردارم تا سرحدامکان قلبم را فقط و فقط جایگاه خوبی ها کنم و آن را از ...
خودم کلنگ زدم و آجر چیدم
.... گفتند باید زبان ترکی بیاموزی و پاسپورت بگیری. مشکلات زیادی سر راهم بود. این ها را می گویم تا جوان های امروزی بدانند هر چیزی به سادگی به دست نمی آید. سپید: زبان ترکی یاد گرفتید؟ چاره ای نداشتم. در دبیرستان کمی فرانسه خوانده بودم و دوست داشتم به فرانسه یا الجزایر بروم ولی پولی نداشتم. فردای همان روز برای پاسپورت اقدام کردم. آدم های زیادی اقدام کرده بودند و بیشتر از سه ماه در نوبت ...
218 پرش خاطره ساز نخستین بانوی پرنده چترباز ایران
کارم تمام است و با رسیدن به زمین کشته می شوم. در آن لحظه فقط به خدا فکر می کردم و خودم را به او سپردم. لحظه به لحظه با سرعت زیاد به زمین نزدیک می شدم و چند ثانیه بعد به زمین برخورد کردم. شدت برخورد به اندازه ای بود که کلاه کاسکت ام خرد شد و جمجمه ام شکست. بلافاصله به بیمارستان نیروی هوایی منتقل شدم. تا 48 ساعت بیهوش بودم. در آن لحظات پدرم در بیرون از اتاق قدم می زد و همه نگران حال من ...
حکایت چشمانی که قربانی قرآن شد/ چه چیز را می خواهید با پول جبران کنید؟!
... بعد از شهادت شهید صفری در سلماس (52 روز قبل از جانبازی آقای دستگیرزاده) اصلا قصد ازدواج نداشتم و می خواستم با باور بر اینکه شهیدان همیشه زنده هستند، در حضور خود شهید، دخترم زهرا را که موقع شهادت پدرش 9 ماهه بود، بزرگ کنم. لذا به خواستگارهای خود جواب منفی می دادم اما وقتی آقای دستگیرزاده به من پیشنهاد ازدواج دادند گویا دیگر تصمیم دست خودم نباشد، اصلا نمی دانم چه حالی داشتم، نه می توانستم ...
خواب جانبازی ام را دیده بودم/ معرفت را از پدرم و صبوری را از مادر آموختم
عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شدم. از زمان اعزام به جبهه خودتان برایمان بگویید سال 61 اولین دوره ای بود که می خواستم به جبهه بروم اما به دلیل اینکه به حداقل سن مجاز نرسیده بودم اجازه نمی دادند که به جبهه اعزام شوم؛ 3 بار تلاش کردم و بی فایده بود تا اینکه سال 62 در سن 17سالگی با هزار ترفند شناسنامه ام را دست کاری کردم و با سنگ زیر پا گذاشتن و کمک گرفتن از دیگران برای قد بلند ...
مادرسنگدل در مشهد با دادن ترامادول به پسرش او را کشت
.... او در ادامه بررسی ها در رابطه با مرگ پسرش گفت: حقیقت این است که پسرم خودکشی کرده است و من سعی داشتم تا با اظهارات دروغین، وانمود کنم که پسرم سکته کرده و دیگران از این خودکشی با خبر نشوند. اینطوری می خواستم آبروی خودم و پسرم را حفظ کنم. من چندین سال قبل از همسرم جدا شدم و خودکشی پسرم برای من خیلی بد می شد، برای همین دروغ گفتم. تناقض گویی های زن جوان و خودکشی پسر ...
فرمانده متوفی "نیروهای ویژه سپاه" را بیشتر بشناسید+تصاویر و فیلم/سرداری که در روز پاسدار دچار عارضه قلبی ...
.... در حین رزم مسلح می شدند. این ها واقعیت است. اینکه امام فرموده بودند "دشمن را باید از خانه بیرون کنید”، نیروهای مسلح و نه فقط سپاه بلکه همه نیروهای مسلح و همه ملت ایران با این چیزها بود که دشمن را بیرون کردند با گوشت و پوست و خونشان بود. و دیدید که یک وجب از خاک کشور هم دست دشمن نماند. من هم اولین کاری که در جبهه جنوب انجام دادم در شوش دانیال بود. جایی که فرمانده ام همین آقای طوسی ...
عاشقانه های سربازان ابوالفضل ع
سینه اش درخشش عجیبی داشت. گفت: سوغاتی شما اینجاست؛ آن را با ضریح حضرت ابوالفضل(ع) تبرک کرده ام. از اینکه برادرم را در آغوش گرفتم حس بی نظیری داشتم. مطمئن بودم خبرهای خوبی در راه است اما ازدواج، گمانش را نمی کردم تا چند روز بعد، یکی از دوستان که از علاقه من به جانبازان خبر داشت؛ اکبرآقا را معرفی کرد. قبل از ازدواج، به زندگی با جانباز اعصاب و روان فکر کرده بودید؟ به زندگی با ...
ندای قرآن مرا به سوی خود کشاند/ بچه ها را به حفظ قرآن مجبور نکنید
مرا به سوی خود برد مژگان طباخی، مدرس قرآن کریم، در گفت وگو با کانون خبرنگاران ایکنا ، نبأ ، از چگونگی ورود به وادی قرآن بیان کرد: وادی قرآن واقعاً نورعلی نور است و نمی دانم چطور وارد این وادی شدم، فقط می دانم قرآن مرا صدا زد، ابتدا فرزندانم را در کلاس های حفظ قرآن ثبت نام کردم و خودم نیز مشتاق شدم و به دنبال کلاس های حفظ گشتم، بعد از مدتی متوجه شدم مسجد محل از طرف واحد تبلیغات سپاه پاسداران ...
انتقام خونین دختر ایدزی از نامادری اش
راستی تمام وجودم را تحت تاثیر قرار داده و من را در باتلاقی از مشکلات ناخواسته فرو برد ، به گونه ای که دیگر به کلّی از همه متنفر شده و با بهرام نیز برای همیشه قطع رابطه کرده و با ترک خانه او، با وجود زخم زبانهای بسیار، در خرابه ها و پارکهای شهر، زندگی نکبت بار خود را می گذراندم. تا این که روز به روز حس انتقام در وجودم شعله ورتر از گذشته می شد تا این که سرانجام توانستم پس از مصرف شیشه ...
جانبازان آخر صفی!
شور افتاد. گفتم دخترم را بیدار می کنی یا خودم بروم بالا. دید چاره ای ندارد و حرف دلش را زد: خودت رو کنترل کن. هیچی نشده. خدا رو شکر به خیر گذشت. دیروز که دچار حمله عصبی شدی و خودت رو زدی، دخترمون کنار دستت بود. ناخودآگاه بغلش کردی و محکم کوبیدیش زمین. با خودت بردیمش دکتر. شکر خدا چیزیش نشده. دکتر گفته فقط دستش مو برداشته... دنیا مقابل چشمانم تیره و تار شد. من فقط 30 درصد جانبازی دارم اما گاهی همه زندگی ام را محکم بغل می کنم و به زمین می کوبم! ...
فاطمه افتخاری: در خواب هم پرواز می کردم
این هزینه کاسته شود. پدرم آن روز می توانست بدون هیچ مخالفتی کل پول را بپردازد اما وقتی دید من حاضرم از طلای خودم بگذرم متوجه علاقه شدید من به پرواز شد. بعد از آن هم خیلی از هزینه هایی را که دخترهای دیگر در زندگی روزمره انجام می دهند انجام ندادم تا همه پس اندازم را صرف خرید تجهیزات پروازی کنم. در مجموع می خواهم بگویم تجهیزات پروازی گرانقیمت است اما این بدان معنی نیست که رشته های پروازی فقط مختص ...
عضلاتش را پرورش داد تا به لباس تک سایز شهادت برساند
خودش را به جمع مدافعان حرم رساند؟ رضا سرش گرم کار بود، اما همیشه دغدغه اسلام و مسلمانان را داشت. جنگ 33 روزه لبنان که آغاز شد، با همه بچگی اش می گفت می خواهم بروم. همه به او می خندیدند. بعد از سال ها که بحث سوریه به میان آمد رضا دیگر تاب ماندن نداشت. دوست رضا که شهید شد، پسرم حجت را با ما تمام کرد و راهی شد. مخالفتی با رفتنش نداشتید؟ من خودم خواهر شهید هستم. برادرم غلامعلی ...
لباس عزای سید الشهدا را تا لحظه شهادت بر تن داشت
بدون اینکه من متوجه بشوم، با موتورش دنبالم می آمده تا ببیند کجا می روم و چه کار می کنم. یا مقابل منزلمان می ایستاد تا وقتی که از خانه بیرون می آیم من را ببیند. روز خواستگاری وقتی برای صحبت به اتاق رفتیم گفت که من همیشه دنبالت می آمدم تا ببینم چه کار می کنی و عاشقت شدم. اگر تو مرا قبول نکنی دیگر هیچ وقت ازدواج نمی کنم. بعد از یک سال قسمت شد و با هم ازدواج کردیم و بعد از هشت ماه سر خانه و زندگی مان ...
زیبایی به چه قیمتی!
اینکه این روزها خیلی ها دنبال یک روش معجزه آسا برای لاغری می گردند و به همین خاطر می خواهند زیر تیغ جراحی بروند، گفت: اما این روش برای همه افرادی که دچار چاقی هستند مناسب نیست. عوامل زیادی وجود دارد که در نهایت ما را به این تصمیم می رساند که بیمار کاندید جراحی چاقی است. به عنوان مثال کسی که قبلا تجربه درمان های طبی برای کاهش وزن از جمله رژیم درمانی را زیر نظر کارشناس نداشته یا به الکل و مواد مخدر ...