سایر منابع:
سایر خبرها
علیرضا منصوریان، یک استقلالی – رئالی واقعی!
...> بعد از برد پرسپولیس چند بار گوشی تو زنگ خورد؟ - تعدادش از دستم در رفته است. از وقتی که بازی تمام شد و به رختکن رفتم، گوشی ام شروع به زنگ زدن کرد. شب هم که به خانه رفتم، دوستان زیادی زنگ زدند. روز جمعه هم که ماشاءالله گوشی ام یک لحظه آرام و قرار نداشت و مدام زنگ می خورد که همسرم گفت چه خبر است؟ بعد از بازی کجا رفتی؟ - مستقیم رفتم خانه ام و چند دست با پسرم پلی استیشن ...
همسرم یواشکی رفت سوریه به من گفت می روم کیش
...: قرار بوده بیایند برای سرشماری. گفتم: نه در جریان نیستم. سه روز پیش هم که با آقای فدایی صحبت کردم از آمدن خانواده شان به من حرفی نزدند. آن طرف را قسم دادم که اگر خبری هست به من بگویید، از صبح همه یک جوری هستند. او هم گفت: نه خواهرم خبری نیست فقط چند نفر قرار است بیایند منزل شما. این را که گفت بیشتر ناراحت شدم. پرسیدم چی شده؟ گفت: برای همان آمار گیری دیگر. خلاصه حرف را عوض کرد و قطع کرد ...
برای مد، محیط زیستی نشده ایم
چیزی مد شده؟ یعنی می خواهیم برای دوره کوتاه مدت و برای ایجاد هیجان موقت و اینکه سرمایه ای از جایی به جای دیگر جابه جا شود، حرکت کنیم؟ این مد نیست. آئیش: به فرض هم که این قضیه مد باشد، چه عیبی دارد. مد چیز بدی نیست. هر چند وقت یک بار چیزی مد می شود، اگر مثبت باشد... . مشکل اینجاست که وقتی چیزی مد بشود، بعد از مدتی هم از مد می افتد و فراموش می شود. آییش: عیبی ندارد. تا مدتی که ...
بهترین و خنده دارترین جوک ها
آنقد پول آب رو ندادید تا یطرفش کردن زنه به شوهرش میگه :تو هیچوقت منو دوست نداشتی! مرد یه نگاهی به پنج تا بچه هاشون میکنه میگه :پس این کره خرا رو از تو گوگل دانلود کردیم!!؟ *** خنده دارترین جوک های سال *** رئیس : ساعت چنده ؟ کارمند: 9 رئیس : شما باید 8 پشت میزت باشی کارمند : امروز چندمه؟ رئیس : هشتم ...
فرهنگ در رسانه
هم فراهم کنیم که محل برگزاری نمایشگاه کتاب را به مکانی برای گفتگو و تضارب آراء میان اهل فکر و اندیشه تبدیل کنیم. صالحی: مردم ثابت کردند که بهار فرهنگی ایران را تنها نمی گذارند سیدعباس صالحی، رئیس بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران، نیز در مراسم اختتامیه نمایشگاه کتاب با اشاره به موضوع جابه جایی مکان نمایشگاه تهران به شهر آفتاب گفت: زمانی که به چند ماه قبل و به موضوع جابجایی ...
حیف شد... اما فراموش کنید
حوالی دریاچه آزادی کنار زد تا لباسش را عوض کند. اما از بدشانسی کریمی لباس دیگری که او در صندوق ماشین داشت هم آبی بود و جادوگر به همین دلیل لباس دومش را برای پوشیدن انتخاب کرد: این بهتره... گل های ریز قرمز داره! هرچند دوست استقلالی علی کریمی همیشه با کمک پوریا پورسرخ برای جادوگر کری می خواند و بحث قرمز و آبی بین آنها رایج است ولی رامین این بار تلاش کرد تا خارج از کری ها و شوخی های همیشگی ...
هنرمندان محیط زیستی:برای مد، محیط زیستی نشده ایم
برای شروع بحث، شاید بد نباشد یک راست برویم سر اصل داستان، این پرسش که چطور شد و چرا شما به عنوان هنرمند، دغدغه محیط زیستی پیدا کردید؟ از کجا شروع شد و برای فعالیت هایتان چه چشم اندازی در ذهن دارید؟ کتایون ریاحی: اولا که بهتر است تقسیم بندی نکنیم با عنوان مثلا هنرمند یا سیاست مدار یا... . به عنوان یک انسان، من دغدغه محیط زیستی دارم. حالا هنرمندبودن و مسئولیت هنری، این دغدغه را مضاعف می کند. داشتن یک مؤسسه خیریه و یک بنیاد نیکوکاری به نام کمک، باز هم این دغدغه را مضاعف تر می کند. بنابراین این ربطی به هنرمندبودن یا نبودن ندارد. ولی هر انسانی لاجرم وقتی روی زمین زندگی می کند، باید دغدغه محیط زیستش را داشته باشد، من معتقدم انسانی که به محیط زیستش بی توجه است، به گیاهان و درخت ها توجه نمی کند و با آنها بد رفتاری می کند اصولا با هیچ چیز دیگری نمی تواند مهربان باشد. میترا حجار: در تکمیل حرف های خانم ریاحی من هم اضافه کنم که به نظرم خیلی طبیعی است که ما به دلیل شغل مان و هنرمند بودنمان شاید حساسیت هایی داریم که مردم دیگر نداشته باشند. مثلا وقتی درختی در لواسان قطع می شود، مردم به من پیام می دهند نه به شهردار لواسان. شاید احساس می کنند می توانم برای حل این معضل صدای آنها باشم. من هم به صحبت خانم ریاحی اضافه کنم که در واقع مخوف ترین پرونده جنایی که در 71 سال گذشته داشتیم پرونده آقایی بود به نام محمد بیجه که فکر می کنم به 25،20 کودک، تعرض و تجاوز کرده بود و آنها را به فجیع ترین وضعی کشته بود. بعد همین آدم خودش در دادگاه به صراحت گفته قبلا این کار را با سگ ها می کرده و از آن حالت التماس و زاری که در چشم های سگ ها بوده لذت می برده؛ بعد مشابه همان را در چشم بچه ها می دیده است. کتی جهانگیری ...
در این خانه زمان متوقف شده است!
خیلی اذیتم می کنه میاد به خوابم، وقتی خوابشو می بینم تا چند روز آرومم. انگار زندگیم از نو شروع شده، همه چیز یادم میره. *** حرف هایش پایانی نداشت، تاریخ و تقویم نه روزی را به نام او ثبت کرده و نه گوشی تاب شنیدن درد و دل هایش را دارد، هشت سال دفاع مقدس کشورمان هزاران هزار "حاج حسن" و "معصومه ها" را در دلش جای داده و حالا بی ادعایی آنها لا به لای ادعاهای تو خالی برخی نسبت به ...
روایت شاهدان از دو خودکشی اخیر پایتخت
عصر بانک ؛همه چیز سرجایش بود، اتوبوس ها، تاکسی های زرد و سبز، راننده های نشسته روی جدول و منتظر مسافر، پسرک گوجه سبزفروش گوشه میدان و پیرمرد گل فروشی که چند سطل گل زنبق و رُز را جابه جا و ریشه هایشان را قیچی می کرد. بعدازظهر پنجشنبه همه در میدان رسالت سرجایشان بودند، جز آن جوان 28 ساله؛ همان که تا قبل از ظهر آن روز، هیچ کس او را ندید، قصه اش را نشنید و نشناخت. هیچ کس صدای پایش را نشنید ...
در باب فواید و مضار نقد
می میری، پس بزرگ شو. بیهوده نیست که ناگهان حرف هایی مثل حرف های آقای فراستخواه مطرح می شود. ایشان دنبال نوعی از اخلاق هستند که به نظر من وجود ندارد. زمینه حرف های ایشان این است که برای اولین بار بورژوازی سربلند آگاه به منافع خودش در ایران آمده که هیچ تعارفی با کسی ندارد و فلسفه، اخلاق و کانت را هم با خودش می آورد. مدام تبلیغ می کند که دانشگاه جای علم است. نخیر دانشگاه کجا جای علم است؟ دانشگاه ...
تهران یتیمی است که همه فکر می کنند اشراف زاده است
کنند به هر بهانه ای مردم را از خانه هایشان بیرون بکشند و در محیط های عمومی فضاهای سرور آمیزی از طریق نمایش فیلم موسیقی و در کل کارهای فرهنگی ایجاد کنند، تا اسباب شادی آنها را فراهم کنند. حالا در همین تهران خودمان وقتی از صبح ساعت شش بیدار می شویم تا به سرکار برویم وقتی شب ساعت شش هفت به خانه بر می گردیم مطمئنا تبدیل به یک باکس فشرده افسردگی شده ایم. در واقع یک تهرانی روزانه حجم عظیمی از فشارها و ...
امسال خبری از سیاهی لشکر نبود
به گزارش شفا آنلاین ،نگرانی از ریزش قابل توجه مخاطبان از مهم ترین مسائلی بود که همزمان با قطعی شدن جابه جایی نمایشگاه کتاب تهران از مصلی به شهر آفتاب تقریباً از سوی هر صاحب نظری مطرح می شد. قرار بود این رویداد علمی- فرهنگی نخستین سال برپایی اش در خانه جدید را سپری کند و این محل تازه به طور قطع برای مردم ناآشنا بود. از همین رو ناشران در شرایطی کارتن های کتاب شان را جمع کرده و رهسپار شهر آفتاب شدند ...
استراتژی های میلیاردر شدن از زبان میلیاردرها
زندگی ما زیاد سازگار نیست ... یه انتقاد دیگه ای هم داشتم ...تو مطالب کارآفرینی شما طرح هایی رو معرفی میکنید که همگی میلیارد ها تومن هزینه اون طرح هاست ... مطمئن باشید کسی که صاحب اون مقدار پول باشه خودش هزار تا کار باهاش بلده انجام بده لطفا طرحی رو معرفی کنید که سرمایه زیر دویست میلیون بخواد چون خیلی جوون بیکار داریم که اگر سرمایه داشتن که بیکار نمیموندن و طرح هایی با این مقدار سرمایه حداقل آدم میتونه وامی قرض شراکتی و به طریقی جمع و جورش کنه ... به خدا من به فکر جوونایی هستم که دارند حروم میشند ...به خدا حیفه ....با تشکر ...
گفتگو/ بی قراری های همسر آزاده ای که در اسارت حافظ قرآن شد
. خیلی خوشحال شدیم. به آینده امید پیدا کردیم. لااقل می دانستم انتظارم بی هدف نیست. دیگه از اون روز جنس دعاهایم عوض شد. نذر و نیاز می کردم که مجروح نشده باشه. خدایی نکرده دست و پا نداشته باشه. تا اون روز فقط می خواستم برام روشن شه همسرم چی شده. زنده است یا نه. ولی حالا هر دقیقه یه خواسته جدید داشتم. دلخوش به آمدن بعد این که دلم کمی از حسین آرام گرفت، وسایل خونه رو جمع کردم و ...
مهروز ساعی با ناراحتی تکواندو را ترک کرد
فرق داشت. تیم آقایان خودشان را در دنیا ثابت کرده بودند و همه شان قهرمان بودند. ولی بانوان با یک مربی کره ای خیلی کار سختی داشتند. ما را مدام آزمایش می کردند و با مربیان مختلف راه سختی را پشت سر گذاشتیم. من زمانی که وارد تیم ملی شدم یک سال با خانم تهرانی فاصله داشتم. ایشان را سرمربی تیم تکواندو کردند که تجربه کمی داشتند، ولی تلاششان را می کردند. دوباره آزمایش شدیم و مربی کره ای به نام سئو ...
فرهنگ در رسانه
به این حاشیه ها هستند! البته امورات برخی سینماگران هم با حاشیه می گذرد و علاقه به هیاهو دارند! اشکذری: بله! اما من اصلا دنبال حاشیه نیستم و حالا هم با وجودی که چند روز بیشتر از اکران فیلم دلبری نگذشته است، کم کم دارد مخاطب خود را پیدا می کند و به نظرم به دور از حواشی می تواند دیده شود. اتفاقا آنهایی که با فیلم همراه بودند خیلی خوب همذات پنداری کردند. رضوی: ما آمده ...
زندگی در پیش رویِ رومن گاری/همه چیز درباره ی مادرم
تجدید چاپ شده اند.از جمله همین زنده گی در پیشِ رو که برنده جایزه گَنکُوِر هم بوده و یازده بار به زبان پارسی منتشر شده است. زنده گی... داستان مهیجی دارد.این رمان، تصویری دقیق از زنده گی رنج کشیده هاست؛آدم هایی که از کودکی، خود را میان بدبختی و جهانی آشوب زده و نکبت بار می بینند، ولی خود را نمی بازند و سرسختانه با سرنوشت محتوم خود مبارزه می کنند تا آینده شان را نجات بدهند. قضیه از این قرار است که محمد ...
دلفریبی را نمی شود جعل کرد... / "کافه سینما" منتشر می کند: آخرین گفتگوی بی پرده عمر مریلین مونرو، پیش از ...
کند و ... . باید می گفتم: "حالتان چطور است آقای رئیس جمهور" اما همان موقع هم آواز را خوانده بودم. گمان کنم کسی متوجه اش نشد. شهرت بار ویژه ای دارد که حالا باید گوشزد کنم. اهمیت نمی دهم که با فریبندگی و جذابیت جنسی تحت فشار قرار بگیرم. اما چیزی که در کنارش می آید می تواند یک بار مسئولیت باشد. فکر می کنم زیبایی و زنانگی جاودانه هستند و نمی توانند ساختگی و تصنعی باشند و هر چند تولید کنندگان از ...
خدا جدا نکند دست هایم از ایوان
با همون دست های لرزون و مریض، چمدون هاشون رو ببره تا اتاق شون... گاهی هم از سر دلسوزی بهش اِنعامی داده ن... تا دلش نسوزه و خیال نکنه که مسافرها از دستش ناراضی بوده ن... اما این دفعه، با همیشه فرق داره... مرد مسافری که با زن و سه بچه قد و نیم قدش اومده؛ هم چمدون های زیادی داشته و هم طبقه بالاتری از مهمان پذیر اتاق گرفته... طبیعیه که مرد باربر، بالاخره کم آورده و یه جا چمدون از دستش رها شده... و مرد ...
روزنامه های پنجشنبه
پاهای آویزان، درحال تماشای عابران؛ آن هایی که خسته اند، گوشه ای در سایه لمیده و چشم ها را برای لحظاتی فروبسته اند. اینجا تقاطع اسکندری- آذربایجان تهران است. قدیم ترها این محله به رشدیه معروف بود و هنوز هم سکنه قدیمی اینجا را رشدیه می خوانند. کارگرها هرروز از ساعت هشت صبح تا هشت شب در این نقطه پرتردد از نواب و اسکندری انتظار می کشند تا آنهایی که قصد جابه جایی لوازم خانه شان را دارند، سراغ شان بیایند ...
شهادت مزد خوبان است
رو هم بین هم محله ای ها وسطح شهر توزیع می کردیم. اون روزها خواب بر چشمانمون نمی نشست ، تا نیمه های شب درپایگاه های بسیج فعالیت می کردیم و درقالب گروه های نامنظم به جبهه های جنوب می رفتیم. برزو می گفت: هدف قراردادن اعتقادات مردم توسط دشمن هم نوعی تجاوز محسوب میشه باید با از بین بردن نفاق اسلام رو حفظ کرد، تا روز محشر مقابل پیامبراکرم شرمسار وسربه زیر نباشیم. بعد از ...
خواص فتنه گر بازیچة دست دشمنان(پاورقی)
آنجا دور شد. نعمان بن بشیر چنان بر جان خود ترسیده بود که مدام در حرکت بود و سه روز مسیر طی کرده و نمی دانست در کجا حرکت می کند، می گوید: به خداوند قسم نمی دانستم در کجا هستم تا آنکه یک روزی شنیدم کسی می گوید: شربت مع الجوزاء کاسا رویة و اخری مع الشعری اذا ما استقلّت معتقة کانت قریش تصونها فلما استحلوا قتل عثمان حلّت نعمان می گوید: از این جملات فهمیدم که اینها یاران معاویه ...