سایر منابع:
سایر خبرها
را در میان مخاطبان باز کرده است. این شبکه ریسک پذیر است و در روزهای نوروز هم وارد میدان شد و به احترام به خواست و سلیقه مردم برنامه هایی را تولید کرد که همه آنها پرمخاطب بودند. ازدواج دوم ما بهار بهاردوست: آشنایی ما به واسطه یک دوست مشترک بود که ما را به هم معرفی کرد. بعد از آن رفت و آمد خانوادگی مان شروع شد و چند ماهی به این شکل معاشرت داشتیم. تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم ...
حنفی و شاید مواردی از نظر دیگران هم، کفر گوینده را به دنبال دارد، چرا که نوعی اهانت به خدا و شریعت در آن نهفته است. این موارد، اغلب در حالت عصبانیت یا شوخی و گاه به صورت عادی توسط مردم بکار می رفته و فقیهان، برای حفظ و حراست از دین، قائل به آنها را کافر شمرده اند! در آغاز و در بالای این مطلب از جایی که در آن نسخه شروع می شود، نوشته شده: باب در بیان کلمات کفر و شرک از کتاب کنز العبرات مرقوم ...
چند وقت پیش سفری به ابیانه داشتیم و هر قدمی که در این روستا برمی داشتیم امیرحسین را گوشه ای می کشیدند تا با او عکس بگیرند. (می خندد) تا اینکه من بالاخره گفتم: خواهش می کنم عینک آفتابی بزن تا راحت بتونیم تو روستا راه بریم. (می خندد) امیرحسین مدرس: ارتباطم با مردم خیلی خوب است و از بودن در جمع مردم لذت می برم. من به راحتی وارد قهوه خانه می شوم و چای می خورم یا وارد ساندویچ فروشی های بدون ...
این فضا با سیاست نگاه به شرق هند موجب شده است ایران برای دهلی نو به عنوان ویزای ورود به افغانستان و آسیای میانه به حساب آید و با توجه به روند رشد اقتصادی و جمعیت 1.2 میلیارد نفری هند تامین انرژی یکی از اولویت های کلیدی این کشور به شمار می رود. نقش ایران در تامین این نیاز وجه دوم اهمیت این رابطه است. ورود هند به جمع سه اقتصاد برتر جهان تا سال 2030 بعد سوم اهمیت این ارتباط در جهت بهره گیری از همکاری ...
آدمها به میزان تحصیلات و مکان سکونتشان هیچ ارتباطی ندارد، مادر روستایی سیدرضا با همان لهجه شیرین شمالی آنقدر غنی و با اعتقاد صحبت می کند که غبطه برانگیز است: در زمان جنگ چند نفر از فامیل هایمان شهید شدند. وقتی برای مراسم آنها می رفتیم سید رضا همیشه بغلم بود و در آن حال و هوا بزرگ شد. من خیلی جمهوری اسلامی را دوست دارم و هر کس جلویم حرف نامربوطی بزند دفاع می کنم. می گویم اگر در این مملکت کسی کار ...
خواهم خاطراتی از برادر شهیدش بگوید چند کلمه ای که بیان می کند اول بغض می کند و بعد هم اشکهایش جاری می شود. لحظاتی تأمل می کنم تا دل به محسن بسپارد. اندکی بعد می گوید: فاصله سنی من ومحسن 2 سال بود. من بزرگتر بودم، اما از نظر روحی و فکری خیلی به هم نزدیک بودیم. خاطرات زیادی با محسن دارم اما دوست دارم، خاطراتی را بیان کنم که به درد همه بخورد و فکر می کنم خاطرات شخصی مربوط به خود خانواده است. ...