سایر منابع:
سایر خبرها
داستان خواندنی دختری که بدنش مثل دایناسور رشد می کرد
می زد و می خندید. در سرمای کمد یخ کرده بودم و او به اندازه یک بهشت گرم بود. به رامتین کوچولو گفتم: کاش الان درون شکم من بودی. بعد نمی دانم چرا آن کار احمقانه را کردم، بلوزم را روی سر نوزاد کشیدم. تمام جثه اش را زیر بلوز سرخم جا دادم. احساس کردم که درون شکمم فرو رفت چون دیگر نمی خندید. صدای گریه خفه ای شنیده می شد. دست هایم را آرام روی بلوزم می مالیدم تا او را آرام کنم. ناگهان البرز با یک ...
زن خیانتکار مرد مورد علاقه اش را وادار به قتل همسرش کرد
احوال او اظهار بی اطلاعی کردند و علت حضور خود در باغ را آشنایی قبلی و ترس "مریم.ر" از مأمورین و پناه آوردن به "احد.ش" بیان کردند. بازجویی های متعددی از هر دو متهم انجام گرفت، اما همچنان موضوع سربسته باقی مانده بود؛ در این حین صدای گریه کودکی از داخل بازداشتگاه همه را متوجه خودش کرد، بچه ها را که در داخل بازداشتگاه تازه از خواب بیدار شده بودند؛ و با توجه به نبود مادر در کنارشان داشتند گریه ...
گفت وگوی صریح با آیت الله سیدمحمد خامنه ای: سناریوی مک فارلین و جانشینی بعد از امام/ انتقاد طباطبایی ...
آنها نه فقط 8 نفر بلکه به جناح معروف به 99 نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت می زدند. غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آنها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه همان طور که گفتم جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرال ها را داشتند، مفتضح شده ...
این 10 نفر به روایت علی پروین: خودم ، مامان نصرت ، کروش ، محمدمون، امیر قلعه ، محمد مایلی و دیگران!
. یه جوری که فقط نوک دماغش پیدا بود. یه سماور قدیمی ذغالی داشت و همیشه چاییش دم بود. همه که جمع می شدن تو خونه هم از سر جاش تکون نمی خورد. می نشست پای نماز، دعاش و چاییش رو تو نعلبکی می خورد. بچه ها بعضی وقتا به زور بلندش می کردن که یه قری بده ، از همون زیر چادر دستش رو در می اورد و یه تکونی می داد ، بعد عذاب وجدان می گرفت که نکنه گناه کرده باشه. دعاش خیر بود. هر بار می گفتم مامان نصرت یه دعا کن ...
خلعتبری: دلیل ندارد از رفتن کی روش شاد باشم
بیشترین امتیازات را بگیریم. کار اشتباهی نکردم من کار خاصی نکردم که بخواهم بگویم اتفاقی افتاده است. من بعد از بازی با پدیده اعلام کردم که چرا به رختکن رفتم. چون سرما خورده بودم و به همین خاطر به رختکن رفتم و لباس پوشیدم.اگر اشتباه کرده باشم اینقدر جرات دارم که بگویم اشتباه کردم.در حال حاضر بدون هیچ مشکلی تمریناتم را انجام می دهم تا برای بازی آینده آماده شوم. با یک ...
گفتگو با همسر شهید احمدی روشن
نگرانی را نداشتید که غیر از تشعشعات هسته ای تهدید دیگری نیز برای ایشان باشد؟ من بارها به ایشان به شوخی می گفتم شما که رییس سازمانی چرا شما را ترور نمی کنند اما ایشان می خندیدند و می گفتند ما کاره ای نیستیم و نمی گذاشتند هیچ استرسی وارد خانه شود و اگر اصرار می کردیم ناراحت می شدند . می گفتند این مسائل کاری است. من آرام بودم چون ایشان شخصیت آرامی داشتند و فقط بعد از ترور شهید رضایی نژاد ...
فتح الله زاده: چرا باید با 6 جمله بسازم؟
زمان در روزنامه اطلاعات سردبیر مجله جوانان بودم. آن روزها جناب دعایی در هر سال برای دو یا سه نفر وام در نظر می گرفتند که نوبت به من رسیده بود و هشتصد هزار تومان وام گرفتیم. عید شده بود و به منزل پدر برای دید و بازدید رفتیم که دیدم پدرم ناراحت است، وقتی علت را جویا شدم دیدم پدر سقف خانه را نشان می دهد و می گوید ترک خورده و خراب است. به همسرم گفتم این وام حق شماست اما اگر اجازه بدهید خانه را ...
حواشی پخش تلویزیونی بازی ایران-افغانستان کماکان ادامه دارد/ از انتقاد به گزارشگر بازی تا عذرخواهی وی به ...
در خود ایران هم گمنام مانده. گزارشگری که اگر در طول بازی 14 بار اسم سردار آزمون را آورد. 22 بار هم از "مدیریت مدبرانه" حبیب کاشانی تشکر کرد. چون باعث شده تیم ما طوری بدرخشد که بازیکنان افغانستان شش پاس هم نتوانند رد و بدل کنند! باورتان می شد روزی حسرت گزارش اسکندر کوتی و سرهنگ علیفر را بخوریم؟ امروز چنین روزی بود. پس از این یادداشت؛ علیرضا دهقانی گزارشگر بازی ایران وافعانستان ...
وقتی چادر مشکی افتخار زن غربی می شود
اما نوار مذهبی با نوار موسیقی اشتباه شده بوده و آنجا بود که سهیلا، آیه ای از قرآن را می شنود و دگرگون می شود. وی می گوید: بعد از انتخاب حجاب حس کردم صاحب دارم، دوست دارم در مقابل این همه نعمت هایی که خداوند به من داده، بندگی او را بکنم چون واقعا تا آن لحظه که من حجاب را انتخاب نکرده بودم فهمیدم که زندگی نکردم، زندگی نکردم چون بندگی نکردم. من با انتخاب حجاب، هیچ احساس محدودیتی نمی کنم ...
حضور در تراکتورسازی بهترین اتفاق سال 93 برای من بود
روزهای پایانی سال 93 به تراکتورسازی پیوسته و به یک باره تبدیل به یکی از بهترین بازیکنان این تیم شد. بازیکن تیم تراکتورسازی که اتفاقات منفی سال 93 را به حساب بدشانسی می گذارد، بهترین اتفاق امسال را نیز حضور در تراکتورسازی مطرح می کند تا تمام این حرف ها بهانه ای برای رفتن به سراغ وی و انجام یک مصاحبه نوروزی با این بازیکن تبریزی شود. تسنیم: سال 93 برای فردین عابدینی چطور بود؟ ...
عذرخواهی گزارشگر بازی ایران و افغانستان
فوتبالیستهای خوبی توشون بود و اگه وضعیت کشورشون بحرانی نبود خیلی تو این رشته ها رشد میکردن. القصه امروز برای دومین بار تجربه گزارش زنده تو استادیوم آزادی رو پیدا کردم اونم تو یه بازی با 80 هزار تماشاگر.امید ایران - امید افغانستان.چند روزی هم بود که بدجور مریض بودم و خلاصه بازی که تموم شد دیدم کلی بازخورد منفی داشته و کلی هم تو پیجهای فیسبوکی فحش خوردم.متهم شدم به نژاد پرستی و تحقیر تیم ...
فریده سپاه منصور: مردم فکر می کنند ما میلیاردریم/ هنوز مادرشوهر نشده ام
که گفتم دوست دارم سوار اتوبوس بشوم اما به خاطر همین فضایی که گفتم کمتر دست به این کار می زنم و لحظه هایی هم که در اتوبوس می نشینم سعی می کنم گوش هایم حرف های این چنینی را نشنود. جالب اینکه یک میدان میوه و تره بار در نزدیکی منزل ما هست که من هر وقت به آنجا مراجعه می کنم فقط از درگاه خدا می خواهم که کسی مرا نشناسد. کافی است که یک نفر من را بشناسد آن زمان است که همه ساکنان حاضر در میدان میوه تره بار ...
چشم های زیبایی که در شلمچه ماندگار شد
: فرزند بزرگم تازه داماد بود که شهید شد. خبری از او نداشتیم و چون احتمال اسارتش هم وجود داشت خیلی نگران بودم و یک شب در عالم رویا حضرت امام (ره) را دیدم که به منزل ما آمد و به من گفت صبور باشید همه چیز درست می شود و همان شد که بعد از 13 سال جنازه اش پیدا شد. قسمت نشد من را به زیارت ببرد مادر شهید اسماعیل ضمیرایی نیز با حضور در خوزستان هر ساله به یاد فرزندش روزهای نخست سال جدید ...
گفتگوی طنز با محمدعلی ابطحی
رادیو و تلویزیون نبودم ولی باید حرف های جدیدی زده می شد. من هم 20 ساله بودم، خوش قلم بودم. می نوشتم، به آنجا رفتم که مطلب محتوایی تلویزیون را بنویسم. بچه هایی هم که آنجا بودند مدعی نوشتن مطالبی در راستای فضای موجود انقلاب نبودند. من هم به نوشتن اکتفا نمی کردم. با همه دوست می شدم. به همه جا سر می کشیدم و یاد می گرفتم. نودال بود. اینجور چیزها بود. وارد می شدم. چیزی یاد می گرفتم. خیلی ها بودند ...
گفت وگو با سازنده انیمیشن زمین بازی ما / ماجرای انتخاب علی دایی به عنوان سرمربی تیم منتخب جهان+فیلم
نتیجه رسیدم حتما باید یک بچه فلسطینی این بازی را انجام دهد و مادرش هم باید کمکش کند. پس ایده در طی مدت به این صورت درآمد؟ وقتی ایده اولیه به ذهنم آمد؛ پیوند بین بازی و دنیای واقعی، مطمئن بودم که اگر بخواهم این کار را سریع ببرم جلوی دوربین کار ضربه می خورد. از آن طرف نباید خیلی این جریان را طول می دادم، چون یک سری حدس هایی می زدم که جام جهانی 2014 یک اتفاقاتی قرار است بیافتد. 2006 را تجربه ...
عارف: تحت تاثیر مهندس بازرگان بودم
این را داشتیم که بچه های دیپلم را حفظ کنیم و نگه داریم و نگذاریم جذب گروه های چپ شوند چون مایه مذهبی داشتند و الحمدالله موفق هم بودیم. من سه سال در خوابگاه بودم. در اتاق 8 و بعد هم اتاق 39 ساختمان یزد بودم. آن زمان ساواک روی ما حساس شده بود .همین بود که از خوابگاه بیرون آمدیم و و با تعدادی از دوستان در همان منطقه امیرآباد منزلی را گرفتیم . حدس هم می زدیم که به منزلمان حمله می کنند. با توجه به ...
راهکارهای ترغیب کودکان به نماز در نوروز
که بدانی او از توست و با خوب و بدش در دنیا، منتسب به توست و بی گمان، تو درباره خوب تربیت کردن او و راهنمایی کردنش به سوی خداوند عزوجل و یاری کردن وی در فرمانبرداری از پروردگار، مسئولی؛ پس در کار او، همانند کسی عمل کن که می داند برای نیکی کردن به او پاداش می گیرد و بر بدی کردن به او مجازات می شود .(2) توجه دادن آن حضرت(ع) به والدین نسبت به اینکه راهنمایی و یاری فرزند در طاعت خداوند ...
پاراگراف کتاب (29)
کم کاری رسانه های ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیه ای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جمله ای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم. و واقعیت این است که همه ما در حق این دوست کوتاهی کرده ایم، و هرچه ...
این اشتباهای مادرانه را در مهمانی ها تکرار نکنید!
حساب کنید که بچه ناخوش و خسته باشد؛ آن موقع است که همه راهی را پیش رویت می گذارند تا بچه بدقلقت را آرام کنی و آنقدر حرف عوض می کنند و تو را برای اجرای حرف ها در تنگنا قرار می دهند که بچه خسته تر و کلافه تر می شود. من آدم قانون مندی نیستم اما برای حفظ آرامش و آسایش فرزندم از اول سعی کردم روال مشخصی در پیش بگیرم. مثل نوع تغذیه اش، ساعت خوابش، لباس پوشیدنش و. . . اما متاسفانه می بینم و می ...
تو بحبوحه عملیات کربلای 5 گفت: بچه ها من می خواهم بروم شمال
...: بچه ها! تو جمع شما کسی هست گواهینامه رانندگی داشته باشد؟ آنهایی که تصدیق رانندگی داشتند، دست شان را بردند بالا، آن موقع ها تعداد ماشین های سپاه کم بود و راننده نیاز اساسی سپاه؛ بچه ها دوست داشتند از تمام توان شان در راه خدمت به سپاه استفاده کنند، یکی از بچه هایی که دستش را بالا برد، رمضان علی بود، رو کرد به من و گفت: آقای حقانی! من تصدیق ندارم، ولی رانندگی را فوت فوت هستم. ...
عنایتی:بگویم به آقای گلی فکر نمی کنم، دروغ گفتم
نبودند و اشتباهی وارد آن شده بودند. همه ایران می دانند دندان پوسیده چه کسانی بودند. اتفاقاتی که رقم زدند، تودهنی محکمی به خودشان بود و این را از آن بالایی دارند. واقعاً خداوند بزرگ است و جواب نامردی ها را می دهد. او به رضا عنایتی عزت داد اما دست برخی ها را رو کرد. * پرونده استقلالی شدن تو در تمام سال های اخیر مطرح می شد اما تا به امسال در حد حرف می ماند و اجرایی نمی شد. این ...
خودمانی های هنرمند علی آبادی/ دلنوشته ای برای مادرم "تئاتر"
تموم این سختیا، بچه هات نمیزارن خسته بشی، نمیزارن گوشه کنایه بشنوی و اگر همه بهت بی توجهی کنن، اونا هستن تا در این کسادی احساس و معرفت، بهت فکر کنن. واسه اسمت کار کنن. از خونه هات گفتم، خوب می دونم و بهم یاد دادی که هر جا یه گروه باشه، یه دل باشه، یه هدف باشه، نویسنده و کارگردان و بازیگر باشه، اونجا زیر آسمون خدا و خونته... تو مثل یه بهار میمونی که هرجا ازت حرفی باشه، شکوفه ...
باهنر: نتیجه مذاکرات هسته ای در انتخابات مجلس تاثیر دارد
من بپرسد تو با استفاده از نام من چه کار کردی. به این موضوع فکر می کنم. - در اوایل انقلاب چطور عضو حزب جمهوری اسلامی شدید؟ اواخر سال 60 قرار شد کنگره حزب جمهوری اسلامی برگزار شود که البته بعد از زمان شهادت، شهید باهنر بود با توجه به این موضوع به تهران آمدم و عضو ستاد برگزاری کنگره شدم و زیر نظر دبیرکل حزب، حضرت آیت الله خامنه ای کارها را شروع کردم. بعد از برگزاری ...
عمو پورنگ لحظه سال تحویل چه آرزویی می کند؟(عکس)
تصورش را می کنید. همه جمع شدیم. 2 کیلو کیک هم خریدیم و به مادرم گفتیم تولدت مبارک. بچه خواهرم برف شادی می زد. بعد از تحویل سال، اول از همه به چه کسی عیدی می دهی؟ اول به پدر و مادرم، بعد به خواهرها و برادرزاده هایم. به برادرهایم عیدی نمی دهم، چون سنشان زیاد است. اول از همه صورت مادرم را می بوسم و بغلش می کنم. به دیگران عید را چطوری تبریک می گویی؟ رو در رو ...
خاطره ای از شهید حسین بیات
یک شب در خواب دیدم؛ برای تفریح به صحرا رفته ام. در کنار باغ مان یک تپه وجود داشت. بالای آن تپه اسبی شیهه می کشید. اطرافش پر از گل سرخ بود. اسب پاهایش را زمین می زد و شیهه می کشید. به اسب خیره شده بودم، دیدم حسن از تپه بالا می رود هر چقدر صدایش کردم نشنید. وقتی کنار اسب رسید، دیدم اسلحه اش بر زمین افتاد. حسن نمی توانست اسلحه اش را بردارد از تپه بالا رفتم. خواستم اسلحه را به دستش بدهم. دیدم ...
بایستی همه وزارتخانه ها را درگیر اصلاح پیامد فرهنگی فعالیت هایشان کنیم
حدود شرعی هم برای شما جاری می شود. آن حدود شرعی برای جبران بخشی از فسادی است که تو ایجاد کردی و عکس العمل جامعه را نسبت به عمل تو نشان می دهد. نکته بعد اینکه تصاویر روی جلد این دفاتر و عروسک ها استمرار و تأثیراتی دارد. وقتی شما یک قرصی را می خورید، و ممکن است مقطعی روی کبد تأثیر بگذارد اما اگر قرار شد شش ماه مرتباً آن قرص را بخوری، ممکن است به کبدت خیلی آسیب بزند. وقتی چیزی روی عروسک آمد و سه ...
اسیری که تکلیف خود را نمی دانست
.... تصور کردم ، او از ترس من جرات حرکت به خود را نمی دهد، عصبانی شدم و جلوتر رفتم، با دست او را به حرکت وا داشتم. پس از چندی با بچه ها درباره ماجرای آن روز صحبت کردم تا بدانم ایراد کار کجا بوده است . دیدم بچه ها همگی به من با صدای بلند می خندند، گفتم چرا می خندید؟ انها پاسخ دادند: بابا! این عراقی بیچاره نمی دانسته با این عبارت تو چه واکنشی باید از خود نشان دهد. ...
چشمانی که بهار امسال را نمی بیند!
دیگر برایش معنایی ندارد. بدنش هنوز بعد از سوختگی شدید با اسید می سوزد و هنوز هم نمی داند انگیزه اسیدپاش یا اسیدپاش های نا شناس اصفهان چه بوده است؟ سهیلا درباره روز حادثه 9 مهر سال 93 می گوید: با دوستانم به استخر رفته بودم. راستش را بخواهید دیگر نمی خواستم به آن استخر بروم و به خودم گفته بودم این بار آخری است که به آن استخر می روم. همه دوستانم را رساندم خانه هایشان و داشتم به خانه ...
اهانت هایی که می کنند برایم اضافه حقوق است!
...> فلذا ممکن است که اشتباه کرده باشم، ممکن است کوتاهی کرده باشم، ممکن است بد عمل کرده باشم اما حداقل بین خودم و خدا خیالم راحت است که اگر قرار باشد روزی جواب دهم که حتما هم باید درباره همه و تک تک حرف ها و کار هایمان جواب دهیم، می گویم هرچه از دستم برآمده انجام داده ام. آن روز، روزی است که هیچ چیز به درد آدم نمی خورد به غیر از اینکه بتواند با قلبی آرام پیش خدا برود و خیالش راحت باشد که آنچه انجام ...
ریختند پای سفره عقدم گفتند پارتی گرفته
مجتبی محرمی یک بازیکن فراموش ناشدنی است. لااقل اینکه از وقتی فوتبال را کنار گذاشته هنوز بازیکنی با قابلیتهای او در فوتبال ما ظهور نکرده است . به گزارش حوادث دات نت مجتبی در دوران بازیگری شاید پرحاشیه ترین بازیکن بود. حاشیه هایی که هنوز نیز او را رها نمی کند . آنچه در ادامه می خوانید حرفهایی است که این بازیکن جنجالی سابق در رسانه های کشور مطرح کرده است. در این مطلب او از چگونگی اعتیادش به مواد مخدر،شهادت برادرش،حضور خودش در جبهه و... صحبت کرده است. بازخوانی حرفهای مجتبی محرمی خالی از لطف نیست . قصه زندگی برایم همه جوره رقم خورده است. چند ماهی هم رفته ام جبهه . جنوب خدمت کردم ...