سایر منابع:
سایر خبرها
فرزند شهیدی که روی پایش بند نمی شود!
پدرم پشتوانه ای افتخارآمیز برایم باشد. یک خاطره در این باره تعریف کنم، در زمان دانشجویی ام جایی مسئول بودم. در یک جلسه توی سپاه به من گفتند: چون شما فرزند شهید هستید، شما را مسئول آنجا کرده ایم! دیدم خودم معنایی ندارم و بلافاصله استعفایم را نوشتم! گفتم: ما را از روی استعدادهایمان بشناسید نه از روی برند فرزند شهید. فرزندان شاهد همه مثل یکدیگر نیستند. آن هایی که به جبهه رفتند، هوش متوسط جامعه را ...
شبنم قلی خانی: خودم را مدیون مریم مقدس می دانم
کرد و توانستم این نقش را بازی کنم، شاکرم. شما به شانس یا سرنوشت اعتقاد دارید؟ به نظرم 50 درصد سرنوشتم بود که اتفاقاتی رخ دهد و مرا به نقش مریم مقدس برساند.قبل از بازی در این نقش برای کارهای دیگر تست داده بودم، اما پذیرفته نشدم و گاهی ناراحت می شدم که چرا این نقش ها را به من ندادند. آن زمان نمی دانستم نقشی بهتر و ماندگارتر در انتظارم است. واقعیت این است که همیشه در زندگی خودم را به خدا ...
ناگفته های خواننده زن مشهور؛ سیمین غانم: جز خدا از هیچ چیز واهمه ندارم+تصاویر
... خدا رو شکر از این جهت دشواری برایم وجود نداشت وبه یاری خداوند، صبورانه گذشت، چون تصمیم گرفته بودم در مملکت خودم و در کنار مردم خوبم بمانم. البته خوشحال هستم که فضای کار برای خانم ها مناسب شد تا من هم بتوانم با اجرای کنسرت ها مرهمی برای دل های خسته باشم. چقدر برروی این مسأله تعصب دارید که بانوان بیشتر وارد عرصه موسیقی شوند، کیفیت کار بانوان بر آقایان غالب شود و اگر از کار ...
دل های گرفتار بر شاخسار طوبای محبت
سازمان بسیج زنان: در نمایشگاه وقتی عنوان طوبای محبت را دیدم، بی اختیار و با شوق به سمت کتاب رفتم، هنوز درست جلد کتاب را ندیده بودم که غرفه دار آمد رو به رویم ایستاد و گفت: کتاب بسیار مناسبی است، صحبت های خود حاج آقا است، امتیاز این کتاب آن است که مطالب در عین این که از مطالب عمیق عرفانی و اخلاقی است با استفاده از تمثیلات از بیانی بسیار ساده، جذاب و شیوا برخوردار است و اصطلاحات و الفاظ پیچیده ...
رحمانی: مگر می توان در استقلال خوب نبود!
تمام شد دوست داشتم استراحت کنم و کمی از محیط دور باشم به دلیل حواشی ای که پیش آمده بود خیلی صدمه دیده بودم. از طرفی درگیر کارهای اداری، اخذ خروجی و پاسپورت بودم و از طرفی درگیر تمرینات و خدا را شکر الان همه چیز روی روال است. مگر می توان در استقلال خوب نبود! انگیزه بسیار زیادی دارم، بعد از اینکه استقلال را انتخاب کردم برنامه ریزی های زیادی نیز انجام دادم تا بتوانم عملکرد خوبی داشته ...
شهاب مرادی: جوانان ما عشق ورزی بلد نیستند
هفته نامه تماشاگران امروز: روحانی به روز می خواهید؟ شهاب مرادی. خوش رو و جوان پسند می خواهید؟ شهاب مرادی. آشنا به رسانه و رگ خواب مخاطب می خواهید؟ شهاب مرادی. این خصوصیات و خیلی ویژگی های دیگر، از حجت الاسلام شهاب مرادی چهره و شخصیتی خاص ساخته است. کسی که با فالوئرهای بسیار در فضای مجازی، فرد محبوب رسانه های رسمی هم هست. یک روحانی به شدت رسمی که خوب بلد است مفاهیم عمیق سنتی و انتقادبرانگیز را در ...
فرمانده هان برتر ارتش و سپاه از دیدگاه شهید ابراهیم هادی
. سریع رفتم وسط جاده . افسر عراقی را اسیر گرفتم و برگشتم . بین راه با خودم فکر می کردم . گفتم این هم هدیه ما برای امام زمان ( عج ) ولی بعد از حرف خودم پشیمان شدم . گفتم : ما کجا و هدیه برای امام زمان ( عج )؟ همان روز بچه ها دور هم جمع شدیم. از هر موضوعی صحبتی به میان آمد تا اینکه یکی از ابراهیم پرسید: بهترین فرمانده هان در جبهه را چه کسانی می دانی و چرا؟! ابراهیم کمی فکر ...
کیانیان: پدرم شکم یکی از لات های مشهد را پاره کرد!
دنبالش و صبح تا شب در مساجد بودم و مرید این و آن شدم تا ببینم این رازها چه هستند. یک دوره ای هم به همین دلیل درس طلبگی خواندم. *من پیش مرحوم سید حسن ابطحی درس می خواندم. یک روز گفت که فردا روز عمامه گذاری توست؛ وقتی شنیدم که فردا روز عمامه گذاری ام است وحشت کردم و تا صبح نخوابیدم. دعا خواندم. نماز شب خواندم. هر چه دعا بلد بودم خواندم تا از این تردید نجات پیداکنم. بالاخره صبح به این نتیجه ...
فراستی: جلال آل احمد نویسنده عقب افتاده است/ بعد از انقلاب به اعدام محکوم شدم
جناحی نیستم. سینما برایم جدی است. مردم برایم جدی ترند. - من از هفت جیرانی منفور این دوستان بودم... تاریخ را نگاه کن و مجله ها را ورق بزن. در هفت جیرانی راجع به فیلم جرم کیمیایی لغتی را گفتم که همه اینها مرا خلع لباس کردند. هنوز هم فکر می کنم آن لغت درست بود. اولین بارم نیست. در هفت جیرانی از فیلم هایی دفاع نکردم و به فیلم هایی حمله کردم که همه دنیا از آن دفاع کرده بودند. جدایی نادر از ...
گفتاری از حجت الاسلام پناهیان در باب مفهوم انقلابی بودن
قرار می دهد که دیگر حرکت نکند، به جای شکستن سد، می رود از جای دیگری خودش را نشان می دهد. مثلا به نفس می گویی: متواضع باش. تکبر بد است . وقتی می بیند در مقابل این حرف منطقی، که جو جامعه هم آن را تایید می کند و همه از تکبر بدشان می آید، نمی تواند مقاومت کند، به خودش می گوید: من دوست دارم همه مرا بزرگ بدانند. ولی جامعه تکبر را ملامت می کند. عیبی ندارد. تواضع می کنم. و با تواضع خودم را بزرگ نشان می ...
تجربه مرگ و حیات پس از مرگ در دوازدهمین قسمت "ماه عسل"
...> آرش اظهار داشت: در یک روز سرد برفی در زمستان 70 مثل همه روزها که ورزش می کردم بر اثر یک حادثه ساده زمین خوردم و از ناحیه گردن دچار ضایعه نخاعی شدم. 25 سال است که معلولم. به یاد آوردن آن لحظه ها خیلی راحت و قابل وصف نیست چون در یک لحظه به جز صورتم هیچ چیزی را حس نمی کردم. احسان علیخانی بیان کرد: تجربه متفاوت تو تجربه مردن است و چندین بار کاملا مُردی، این تجربه چگونه بود؟ آرش پاسخ داد: تجربه خیلی ...
قاسم افشار: از دنیای موسیقی مجاز خداحافظی می کنم!
تبع آن ترانه سراها و فعالان موسیقی هم به ترانه بسیار اهمیت می داده اند. خوشبختانه شاعران خوبی هم داریم چه در نسل جوان و چه قدیمی ترها. اما متاسفانه شاهد هستیم که هر روز بار شعری آلبوم های موسیقی کم و کمتر می شود. هر چند هنوز هم شعرهای قوی وجود دارند اما اگر بخواهیم شرایط کارها را با ده سال پیش مقایسه کنیم می بینیم ترانه های آن سال ها نه یک سر و گردن بلکه 100 سر و گردن بالاتر از ترانه های امروز ...
رضا کیانیان: دهه شصتی ها به ما وصل هستند
.... دعا خواندم. نماز شب خواندم. هر چه دعا بلد بودم خواندم تا از این تردید نجات پیداکنم. بالاخره صبح به این نتیجه رسیدم و دلم قرص شد که لزومی ندارد عمامه بگذارم. صبح مطمئن شدم رفتم پیش آقای ابطحی و گفتم: حاج آقا اگر اجازه بدهید من عمامه نگذارم. برای اینکه اگر عمامه بگذارم دیگر نمی توانم سینما بروم، تئاتر ببینم و بازی هم نمی توانم بکنم. موسیقی هم که نمی توانم گوش کنم و اصلاً دیوانه می شوم. به حرف ...
مناظره علمی/ تجربه عرفانی یا تجربه دینی؟
مطرح می شوند؟ صلواتی دکتر عزیز باسلام مجدد. بیرون بودم و الان سوال شما رو دیدم. گمان میکنم به پرسش شما پاسخ دادم. تا شما موقعیت انتولوژیک میان انسان و خدا را مطرح نکنید نمی توانید از حیث اپیستمیک بحث کنید. پاسخم در لحاظ اپیستمیک در موقیعت انتولوژیک وحدت شخصی وجود این است که چون متعین همان مطلق است متعین در آگاهی بسیط مطلقی را که در تارو پود او حضور دارد می یابد اما در آگاهی ...
مهمان خاص برنامه ماه عسل: شخصی که چند بار مرگ را تجربه کرده است! عکس
...: بیشتر ما از مرگ می ترسیم، تو از این تجربه چه حسی داشتی؟ آرش گفت: از اینکه بار دوم و سوم برگشتم، ناراحت شدم. دفعه اول به خاطر وسیله ای که گردن من را صاف نگه دارد دچار مشکلات ریوی شدم و با حضور دکتر که نتوانست تشخیص درست دهد، من به خفگی دچار شدم و از این دنیا رفتم. خودم را در یک دالان با یک نوری که از من دور بود دیدم و کم کم همه جا روشن شد و لذتی را درک کردم که تاکنون تجربه نکرده بودم ...
روایت مجاهدت و مظلومیت سربازان روح الله در قله های دوپازا
...، خدا را شکر که هیکل درشتم، این بار نعمتی شد که راه را برای حضور من در صف بچه های رزمنده باز کرد. چند وقتی را همراه با پاسداران جنگل گذراندم و در عملیات هایی که در منطقه جنگلی اِساس رسکت، امره و جنگ های آق مشهد انجام شد، شرکت کردم، دو سال حضور در طرح جنگل از من فردی جسور و نترس ساخت، من هم از خدا خواسته با درس و مدرسه خداحافظی کردم و سال 63 راهی جبهه شدم. نمی دانم که ...
محمد کاظمی: حضور بهروز صفاریان در آلبوم بهنام صفوی به ضرر من تمام شد
شنیده بودم و بعضی ها برایم تازگی داشت. من اگر اعتباری دارم از جانب خدا بوده و مطمئن هستم که فقط خدا می تواند این اعتبار را از من پس بگیرد. اگر هم اعتباری ندارم که دیگر جایی برای بحث و اتهام باقی نمی ماند. به هرحال از گفتگوی چالشی و دقیق شما سپاسگزارم. همچنین یک آرزوی سینمایی دارم. اگر لطف کنند مسئولین فیلم ابد و یک روز را به اسکار معرفی کنند شاید دوباره اسکار بگیریم. نهایتا باید بگویم که من هم صنف های خودم را دوست دارم و آنها را هر جا که می بینم خوشحال می شوم. امیدوارم آنها هم چنین حسی داشته باشند ولی امیدوارم این احساسات را بتوانیم راحت تر به هم منتقل کنیم. ...
یک داستان جنگی، نذر آزادی خرمشهر
روز عصر... لب همین کارون... کوزه پر و...صبر نکرد بقیه حرفم را بشنود، دست هایش را برد طرف آسمان و با ناله گفت: - خدایا شکرت... حالام که پیداش کردم... گریه کرد. گفتم: - چی شده؟! با گریه جواب داد: - قربون کارهای خدا... این همه وقت دنبالت گشتم اون وقت حالا باید پیدات کنم... شیطنت کردم و شرم آلود پرسیدم: - چکارم داشتی؟!هنوز جوابم را نداده بود. بچه های مدافع شهر ...
پس از سه ساعت مردن دوباره زنده شدم!
...! این را گفت و همین که تبسم کرد همه چیز در یک ثانیه تمام شد و او رفت و نورها ناپدید شدند و من خواستم دستم را به طرفش دراز کنم که ... به خودم آمدم متوجه شدم دستم تکان می خورد و فریاد اطرافیان را شنیدم زنده شد!! آری من پس از حدود سه ساعت مردن دوباره زنده شدم. وقتی آنچه را دیدم به خانواده ام تعریف کردم پدرم گفت: آن شهید گمنام مهربانی های تو را جواب داد و حالا 5 سال از آن روزها می گذرد من هر شب جمعه به دیدار آن بزرگوار می روم، شهیدی گمنام که شاید برای همه گمنام باشد اما برای من نه... . ...
دانشجویی که با "ماشین برقی" به جنگ بیکاری رفت
.... برادرش مسافرکشی می کند تا به همراه مهرداد با هم خرج زندگی را درآورند. مهرداد می گوید: پیش از اجاره ماشین به بچه ها کارگر ساختمان بودم. به خاطر کاهش ساخت و سازها، کم کم بیکار شدم. به پیشنهاد عمه ام به سراغ اجاره ماشین رفتم. از او می پرسم عمه شما در این کار است ؟ می گوید: بله ، چند سال پیش او پسر خود را به پارک می برد و در آنجا پسر عمه ام بچه ای را که با ماشین برقی بازی می ...
روایت حماسه های شهید مصطفی چمران از کالیفرنیا تا سوسنگرد
نگاشته او را که بعد از ورود به ایران نوشته است بسیار زیباست. او به مادر بزرگوارمان این گونه خطاب می کند: “چندین سال پیش که من از ایران رفتم تو در گوش من گفتی: هیچ چیز از تو نمی خواهم جز اینکه خدا را فراموش نکنی و به تو قول می دهم که در این مدت طولانی خدا را حتی برای لحظه ای فراموش نکردم”. دومین نامه شهید چمران در اسفندماه سال 57 دومین نامه دکتر چمران که در روزهای نخستین اسفند ...
نگران بازگشتن احمدی نژاد و تفکر او نیستم/سال 76 به ناطق نوری رای دادم/ روحانی رقیب جدی ندارد
آن روز آن ها مثل این روزها نبود که می گویند کاری به رأی مردم نداریم. آن موقع محافظه کاری آن ها در مسائل شرعی و حفظ ظواهر شرعی بود. در حزب جمهوری هم دو سه جریان داشتیم. عده ای رادیکال، عده ای محافظه کار و بازاری و عده ای هم مستقل بودند. من در تعاریف سیاسی آن روزها، جزو مستقل ها بودم که فکر می کردم باید همه را تحت پوشش اعتدال قرار دهیم. بعد از اینکه از مجلس به دولت آمدیم، بعضی از همان کسانی که در ...
خیانت در زنان متاهل به شدت رو به افزایش است/به خاطر افشای تجاوز در کمپ شفق، تهدید شدم
همه بهتر است. کمی از شورای شهر بگویید؟ می گویند فاطمه دانشور در مبحث رسیدگی به معضل آسیب های اجتماعی در شورا دست تنهاست؛ این موضوع صحت دارد؟ بله واقعا همین طور است. همان طور که گفتم فهم موضوع آسیب ها یکی از معضلات مهم است و دیگری هم اراده برای حل موضوع است. اراده یعنی اینکه تو واقعا کفش آهنی بپوشی و به مقابله با بحران بروی و من این اراده را خیلی نمی بینم، نبود این اراده در اعضا ...
ماجرای مادر کارتن خواب
آنها هدیه می دهند و می روند، همین. اسم گروهشان را گذاشته اند پایان کارتن خوابی . فرزانه آمدن آنها را کار خدا می داند؛ آنها را که دیدم آرام شدم. گفتم تو را به خدا مرا از این وضعیت نجات دهید. گفتند: به حرفی که می زنی اطمینان داری؟! گفتم: بله! به خدا می خواهم ترک کنم . حرف هایشان آرام ام می کرد. یکی از آنها گفت: اطمینان دارم تا به حال چندین و چندبار از کمپ فرار کرده ای! من هم مانند تو بودم. کافی است ...
پایان بازی با احساسات یک جوان!/دوباره پای تلگرام درمیان است!
سایت مردم استان( ک و ب) - مرد جوان 27 ساله صبح یک روز کاری به واحد مشاوره کلانتری مراجعه کرد. این جوان عنوان می کرد که در سن 25 سالگی در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تهران قبول شدم و برای ادامه تحصیل به این شهر بزرگ رفتم. وی ادامه داد؛ حدود 8 ماه از رفتنم به دانشگاه می گذشت که با ورود به یک گروه مجازی با دختری آشنا شدم.دلارام نام دختری بود که در فضای مجازی با او آشنا شده بودم.دلارام دختر ...
مبارزه کمدین زن ایرانی علیه اسلام هراسی
سوق داد". او درباره تلاش هایش به منظور مقابله با اسلام هراسی در امریکا می گوید:"پس از حادثه یازدهم سپتامبر دقیقا می توانستید احساس کنید که فضا ضد مسلمانان شده است. وقتی مسلمانی در خیابان دیده می شود مردم با یکدیگر پچ پچ می کردند و در مورد آنان صحبت می کردند. من با خود گفتم که باید به مبارزه با این اسلام هراسی برخیزم. البته من با پدر و مادرم در طول بحران گروگانگیری سفارت امریکا در تهران ...
سردار "ابوالفتحی"شهید "مظلوم" نیروی انتظامی
...، دیر شد. بین الحرمین که می رس، خواسته حاجی را می گوید. حاج خانم وقتی برمی گردد، اصرار می کند که خواسته ات چه بود. فرمانده یک چیز بیشتر نخواسته. دلش برای دوستان شهیدش تنگ شده است. سه روز بود که حاجی به پاکدشت رفته بود. آن زمان مثل حالا تلفن و موبایل نداشتیم. مجبور شدم همراه بچه ها سوار پیکان مان شویم و برای دیدن حاجی به پاکدشت برویم. من خیلی نگرانش شده بودم. تحمل سه روز دوری و ندیدنش را نداشتم ...
ماجرای نارنج های زینبیه و روضه خوانی در حرم حضرت زینب(س)ط
من این را همیشه می گفتم. به ما در آموزش ها گفتند که حتی اگر برادرت مجروح شد نباید بالای سر او بروی. حرفشان که تمام شد من بلند بلند گفتم: اما اگر محمد مجروح شد، من می روم. وقتی من این حرف را می زدم همه می خندیدند. اما بعدا این اتفاق واقعاً افتاد. چند عراقی، پاکستانی و 5 نفر از رفقای ایرانی در آن انفجار شهید شدند/فقط من بودم که از آن جمع زنده ماندم وقتی محمد مجروح شد و من دویدم ...
مصاحبه خواندنی آیت الله خامنه ای درباره شخصیت دکتر شریعتی
شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می کنید؟ گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، این از همه استعماری تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است. شریعتی برخلاف آنچه گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می گفت که روحانیت یک ضرورت است ...
روزهای درخشان تری در انتظار بچه های تبریز است
این رو به برادران ارک گفتم که هر چه سریع تر وارد فاز تولید نجس شویم که بعدها هم به لطف خدا دیدیم که در بحث تولید نجس تصمیم درستی را گرفته ایم. بعد از نجس هم با مطالعه فیلمنامه سویوق و با توجه به رخدادهای شیرینی که با نجس برایمان به وقوع پیوست، تصمیم به ساخت سویوق گرفتیم. *آیا غیر از علاقه به سینما، نفع مالی را هم مدنظر داشتید؟ سینما هنری است که هزینه های زیادی می طلبد و حتی در ...