سایر منابع:
سایر خبرها
مرتضی ایشان را کول می گرفت و به جلسات می برد می گویند خودت را جلوی آقا آفتابی نکن تا ایشان آن روز را استراحت کنند و به جلسه ی منزل آقای کسایی نروند. شیخ مرتضی آن روز خیلی دلخور بودند و از صبح تند تند سراغ حاجی را می گرفتند تا او را به جلسه ی خانه ی آقای کسایی ببرند. بعد از ظهر آن روز همسرشان ظرف شیری را برایشان می آورند. نگاهی به آن می اندازند و می گویند: خدا را شکر، آخرین غذای امیرالمومنین هم شیر ...
اتمام سال چهارم دبستان ، سال پنجم را در مدرسه سربازار چوکام به تحصیل پرداخت . در این دوران ، خانواده اش به علّت درآمد ناکافی کشاورزی دچار فقر مالی و تهیدستی شدید شدند و به اجبار به تهران مهاجرت کردند . اما شهید مهدی شریفی پور در همان روستا نزد عمویش که بسیار به او علاقه مند بود ، ماند و پس از اتمام تحصیل در دوره ی راهنمایی عازم تهران شد . زندگی در تهران بسیار مشقت بار بود . به ناچار ...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله ، شهید حاج عبدالله جماران فرزند محمد در ششمین روز از آذرماه سال 1316 در شهر سنندج در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود و پس از پشت سر نهادن دوران کودکی پای در رکاب سمند علم و دانش نهاد و وارد گلزار مدرسه شد تا شمع دانش را برافروزد. عبدالله مقطع ابتدایی را پشت سر نهاد، ولی مشکلاتی که آن زمان دامن گیر خانواده اش بود، این نوجوان مستعد را ...
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) از زنجان، صبح امروز پنج شنبه 24 تیرماه جوان 31 ساله تولد دوباره خود را جشن گرفت و با گفتن شهادتین قدم در راهی گذاشت که باید برای طی آن محکم قدم برداشت و با صلابت، طی طریق کرد. نوید فرصتی پور در حاشیه مراسم برائت از بهائیت و تشرف به مذهب تشیع در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه زنجان، در جمع خبرنگاران اظهار کرد: تا دوره ابتدایی بیشتر ...
به دهان ابر جنایت کاران بزنید و دست از امام برندارید و همیشه دعاگوی رزمندگان باشید. * شهید علی افشاری: ای خواهران همیشه با حجاب خود موجب سربلندی من و خانواده باشید که خدا را شاهد می گیرم که حجاب شما از خون من برنده تر بر پیکردشمن ما آمریکا فرود می آید. * شهید محسن بهارلو: خواهران بدانند که مهمترین مسئله کنونی آنها حفظ حجاب است که استکبار جهانی می تواند از آن راه نفوذ کند و جامعه را به ...
کلاس کنکوری دیده بودم و نه کلاس زبانی رفته بودم البته به شکل امروزی هم این کلاس ها مرسوم نبود. خاطرم هست که وقتی در صف ایستاده بودیم برای ثبت نام کردن، افراد همکلاسی از کلاس های تقویتی کنکور زبان وغیره می گفتند، متوجه شدم من جز کلاس رایج درسی در مدرسه، هیچ چیز اضافه نخوانده وندیده ام حسی به من دست داد که نکند اسم من اشتباه اعلام شده است! البته عرض کنم که در دبیرستانی که درس خواندم فقط یک رشته و آن ...
را با سه خانواده دیگر در میان گذاشت و پس از بحث زیاد، همگی قبول کردند. پدر خانه را فروخت و مجدداً زمینی را به اشتراک در باغ های دور از شهر خرید. مدتی که پدر مشغول ساختن منزل نو بود، به علت فقر خانواده، قادر نبود امکانات لازم را تهیه کند. در آن زمان ده سال داشتم. پدر کسی را برای خشت مالی برد. خواهران و مادر ضعیف و ناتوانم هر روز به پدر و خشت مال کمک می کردند من نیز از مدرسه که برمی گشتم، مشغول جمع ...
کنار خودش بمانند. سکانس های وهم آلود از پیدا کردن رد و نشان احمدرضا ناامید شده بودیم که پدر و مادرم تصمیم گرفتند به سراغ رمال و کف بین ها بروند. به پیشنهاد یکی از آنها پدرم در دل شب وارد یک گورستان شد و اتفاقاتی که در آن شب خوفناک رخ داد باعث شد تا مجنون شود و برای همیشه خانه و خانواده اش را ترک کند. اینها جملاتی است که پوریا، پسر دوم خانواده (در آن سال کذایی، او ...