سایر منابع:
سایر خبرها
از نبردهای چریکی در افغانستان تا رقص عاشقی بر قله های ماؤوت
...> محرم که می آمد حسین به همراه دیگر جوانان محل، کارش راه اندازی دسته های زنجیر زنی و برپایی مراسم عزاداری سید الشهدا (ع) بود، خودش هم مداحی می کرد و مجلس را گرم نگه می داشت. * خطر از بیخ گوشش گذشت آرام و قرار نداشت و همیشه در تکاپو بود، یک شب رفته بود بالای سقف شیروانی مسجد تا پرچم را نصب کند که سیم برق روی شیروانی لخت بود، دست حسین به سیم خورد و همان بالا خشکش زد. ...
بازی گوشی هایم باعث اخراجم از گردان شد/ پیکر عراقی ها را دفن کردیم
گم کردیم و به خاطر نداشتن امکانات مجبور به بازگشت شدیم. این شیطنت ما شاید حوادث بدی را می توانست رقم بزند. این بازی گوشی ها به منطقه عملیاتی هم کشیده شد. شرکت در صبحگاه و دوره های آموزشی برایمان کسالت آور بود. دوست داشتیم در این فصل (بهار) که هوای جنوب خوب بود به مناطق عملیاتی فتح المبین برویم. یک روز با سعید راهی منطقه شدیم. دیدن سنگرهای عراقی برایمان جالب بود. سقف سنگر ریزش ...
آنهایی که در "خانه های مجلل" آرمیده اند چه بسا...
آنهایی که در خانه های مجلل، راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه های محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفته اند، نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند، که اگر به آن جا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند، و حاصل همه زحمات ملت ایران را بر باد دهند، چرا که اینها هرگز عمق راه طی شده را ندیده اند و فرق و سینه شکافته نظام و ملت را به دست از خدا بیخبران مشاهده نکرده اند و از همه زجرها و غربتهای مبارزان و التهاب و بیقراری مجاهدان که برای مرگ و نابودی ظلم بیگانگان دل به دریای بلا زده اند، غافل و بی خبرند. ...
از کندن پوست سر تا تزریق سیانور؛ روزی که عملیات مهندسی، قرون وسطی را شرمنده کرد+تصاویر
به داخل حمام و به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت که اگر اطلاعات ندی تو را می پزیم. سپس به من گفت که اتو را بیاورم. بعد از آنکه اتو را به برق زد و کاملا گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود، من خیلی ترسیده بودم، مسعود هم ترسیده بود، ولی سعی می کرد خودش را مسلط به کاری که می کند نشان ...
ناگفته هایی از بمباران قرارگاه اشرف توسط فانتوم ها
به گزارش افکارنیوز ، در نخستین روزهای مرداد 67 و تنها چند روز پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، ارتش بعث حملات جدیدی را برای تصرف بخش هایی از خاک ایران آغاز کرد تا با تصرف بخش هایی از خاک ایران، دست بالا را در مذاکرات آینده داشته باشد. همزمان با این حملات که منجر به بسیج همگانی مردم ایران برای مقابله با عراق شد، اتفاق دیگری نیز در حال رخ دادن بود. حدود 6هزار نفر از ...
حماسه آفرینی رزمندگان در عملیات مرصاد
مالک را پرسیدم. به محل استقرار پشتیبانی گردان مالک در پادگان قدس خرم آباد رفتم دیدم بجز چند نفر نگهبان در چادر ها کسی نیست مقداری نوشیدنی و غذا پیش نگهبانان چادر خوردم که خوشبختانه دیدم یک مینی بوس از بچه های اداره اطلاعات ازنا و الیگودرز از راه رسید. در بین آنها بهمن بخشی و علی اصغر پدر پیر و علی محمد سلوکی را شناختم گفتند: احمد لک تو اینجا چکار میکنی ؟ گفتم شما ...
شهیدی که هنوز صدای اذانش در شهر شنیده می شود/ رزمنده اهل سنتی که پیکرش پس از 13 سال به کشور بازگشت
روی او به به شهادت رسیده بود پیکرش بعد از 9 روز از عملیات آماده سازی مرصاد توسط همرزمانش شناسایی شد و در قطعه شهدای شهر صحنه آرام گرفت. رحمان حمیدی " برادر شهید رسول حمیدی در گفتگو با خبرنگار امروله ، در رابطه با زندگی این شهید بزرگوار اظهار داشت: برادرم در سال1350 در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و تحصیلات خود را در دوران ابتدایی و راهنمایی در صحنه به پایان رساند. وی ادامه ...
از غبطه خوردن حاج رحیم به حال همسرش تا جانفشانی علی عابدینی در صحنه نبرد
روی تپه مشرف به مزرعه معراته مستقرند، مجروح شدند. من به اتفاق شهید رحیم کابلی و برادر نبی اکبری سریع به سمت محل استقرار نیروها حرکت کردیم، از راه دور دیدم شهید علی عابدینی به سمت ما می آید، وقتی جلوتر آمد تازه متوجه شدم که کتف سمت چپش تیر خورده است، سریع خودم را به او رساندم و جویای حالش شدم. شهید علی عابدینی با خونسردی تمام به من گفت: چیزی ام نشده، بروید جمشیدی را ...
خاطرات خواندنی از نبرد در کمینگاه خدا/ هم آوردی مردان شیعه و سنی و اهل حق با نفاق
فرمانده گردان بدر برادر حاج یعقوب وهابی معرفی و به همراه آنان به منطقه اعزام شویم، به هرسین آمدیم که برادر ملک نادری را دیدیم وقتی از تصمیم ما اگاه شد در حالیکه دست پسرخرد سالش ر ادر دست داشت گفت من هم همراه شما می آیم. آقای نادری آمد و چهار نفری خود را به فرمانده گردان بدر معرفی کردیم حاج یعقوب به ما پیشنهاد مسیولیت داد ولی نپذیرفتیم و تصمیم گرفتیم به عنوان ارپی جی زن در عملیات انجام ...
رسوایی ارتش خائنان
اسلام آباد را به تصرف درآوردیم. تا به آن روز تصور نمی کردم که نیروهای منافقین از این منطقه و پادگان عبور کرده و جلوتر رفته باشند. با بسته شدن جاده، ارتباط نیروهای عقب و جلوی دشمن قطع شد و آنها در تنگه مرصاد به دست هوانیروز ارتش و نیروی زمینی متلاشی شدند. کشف ارزشمند ما تعداد 80نفر از منافقین را به اسارت درآوردیم. وقتی چند نفر از آنها را در پادگان به اسارت گرفتیم سراغ ...