سایر منابع:
سایر خبرها
تمایل به خریدن برندها از کجا می آید؟
...> محمود کارمند یکی از شرکت های قطعه سازی است و سهیلا مربی مهد کودک. بعد از عقد با کمک خانواده هایشان یک واحدآپارتمان در اطراف تهران خریده اند و این قسط آخر که تمام شود آینه و قرآن می برند خانه خودشان. محمود می گوید: دیگه این ماه تموم می شه قسط هامون و آخر تابستون هم عروسیمونه. واقعا شرمندش شدم. همه خواهرهاش خونه هاشون جاهای خیلی خوبیه اما من بیشتر از این نتونستم. عوضش بهش قول دادم خونه زندگیمون از همه ...
دلنوشته ی زیبای بازیگر مرد برای پدر مرحومش/ عکس
خدا رحمتت کنه بابا برام پدر خوبی بودی و خیلی چیزا ازت یاد گرفتم و ارث بردم،،اینو الان میفهمم که چقد شبیه قدیمای تو شدم کاش بودی و این روزا رو میدیدی،کاش میدیدی که دارم تو کارم موفق میشم،تو کاری که زیاد بهش اعتماد نداشتی ولی به روم نیاوردی...کاش بودی. خدا رحمتت کنه و روحت شاد باشه پ ن:امیدوارم قدر پدر مادراتونو بدونید که تنها کسایی هستن که دیگه تکرار نمیشن و هر چی تو دنیا میخواین از اونا بخواین، از خودشون یا از روحشون،، بهش میرسین.. ...
حیوان عجیب در ملایر، بازیگر مستهجن در تهران، چرخش سیاسیون و یک روز کسر حقوق!
آقا تو 20 دقیقه باعث تصویب برجام نشد؟ دولتم که خیلی تشکر کرد ازش چرا داره الان این حرفا رو می زنه؟ فقط لبخند تلخی زد و سرش رو انداخت پایین. یکی دیگشون گفت : یک بازیگر فیلم های مستهجن و پورن اومده ایران برای عمل جراحی زیبایی و بعد از گشت و گذار و عمل جراحی برگشته و رفته! دیگه دارم شاخ درمیارم گفتم: شوخی می کنید یا دارید منو مسخره میکنین؟ کی بهش ویزا داده ...
روزنامه های دوشنبه
خلاهای موجود در نظام حزبی کشور است و باید دید با فعالیت دوباره خانه احزاب امکان رفع این خلا وجود دارد یا نه؟ باتوجه به نوع نگرش فعالان سیاسی و فعالیت های احزاب سیاسی در ماههای گذشته انتظار آن می رود که در صورت بهبود بیشتر اوضاع و اصلاح قوانین مربوط به احزاب، احزاب به انسجام لازم برسند و در نتیجه آن بتوانند بیش از پیش در انتخابات آتی تاثیرگذار باشند. دراین صورت مردم می توانند مطالبات و خواسته های ...
مجاهدین فکر می کردند مردم برای پیروزی هورا می کشند
شما بیا تا برویم با هم فلانی که در آن روستا است را بیاوریم. من هم گفتم تو او را بردی، من را هم می خواهی ببری؟! چه تضمینی است که من برگردم؟ حرکت ما در هور در حالی بود که این ماجرا هم اتفاق افتاده بود! تقریبا! الان این عددها یادم نیست. یک تاریخ برای آتش بس اعلام می شود که آن را هم سازمان ملل اعلام می کند که نیروهای سازمان ملل هم مستقر می شوند. در این فاصله عراق با یکسری انگیزه ها شروع به ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (289)
. پسر یکی از اقوام 6 ماهه داره می ره بدنسازی، آرزو به دلم مونده یک عکس با لباس از این آدم ببینم.کاش لااقل عکس تلگرامش رو با شورت نذاره. 14. دوستم بعد از 1 سال پیام داده : سلام، خونه م عوض کردم، درس رو ول کردم، زنم رو هم طلاق دادم، تو چه خبر؟ می خوام بگم: سلام، من پارسال فوت کردم. 15. تو خواب رفتم خرید کلی چیز خریدم کلی هم گشته بودم. یه کوله پشتی قشنگ هم خریدم تا اینکه یهو ...
پاراگراف کتاب (80)
از آن. این در انسان ها منحصر به فرد نیست. بزرگ ترین اقدام شجاعانه یا دیوانگی که هرکس قادر است انجام بدهد، تغییر است. انسان ها | مت هیگ عشق مگر حتما باید پیدا وآشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می ...
وداع تلخ با شهید مدافع حرم به روایت همسر شهید
تو راهه، بابا داره میاد ... مامان بابایی قول داده بود برام عروسک خوشگلی بیاره و بابا امیرم که بدقولی نمی کنه و حتما برام آورده درسته مامان؟! اشک در چشمانم حلقه زده بود و اینکه در خرابه شام چه گذشت بر درُدانه ی اباعبدالله... گفتم: آره مامان بابا امیر داره میاد ولی خوابه ... یسنا با شیطنت و معصومیتش گفت: خوب خودم بیدارش می کنم ... گفتم: نمیشه دخترم. یادته بابا امیر بهت گفت: دعا کن شهید بشم؟! الان بابا امیر شهید شده و رفته پیش امام حسین (ع) ... تصویر یسنا دختر شهید در فرودگاه اهواز منتظر پدر منبع: تا شهدا ...
آقا رضا مردی برای تمام فصول بسکتبال
از زمانی که با ورزش بسکتبال آشنا شدم ذهنیت خوبی از این رشته ورزشی نداشتم.و در ذهن احساسی سالهای نوجوانی و جوانی من بسکتبال ورزش بچه پولدارها و مایه دارها بود.باید اعتراف کنم که هر وقت به استادیوم آزادی می رفتم حس نفرتی نسبت به بسکتبالیست ها داشتم و حس می کردم یه عده بچه لوس مایه دار آفتاب مهتاب ندیده افاده ای دارند این ورزش رو انجام میدهند.اما بعدها با آشنایی هر چه بیشتر از این رشته ذهنیتم به کلی ...
عوامل فرهنگی و اقتصادی مؤثر در میزان شیردهی مادران/ پدرها کمک کنند
کشور ترویج تغذیه با شیر مادر و افزایش سلامت کودکان و مادران است؛ ازاین رو، در این مقاله الگوهای اجتماعی و فرهنگی مؤثر در تغذیه با شیر مادر بررسی می شوند. روش شناسی تحقیق این پژوهش به روش کیفی و با استفاده از روش مردم نگاری انجام شده است. مردم نگاری روشی است که بر اساس آن محقق به مطالعه رفتارها و فعالیت ها ی افراد مورد مطالعه در محیط طبیعی می پردازد. برای گردآوری داده های کیفی از ...
دیوونگی مثل نیروی جاذبه می مونه. فقط یه هل کوچیک لازم داره... / دیالوگ ها، تصاویر پشت صحنه، و ویدیویی از ...
. همینکه دوباره ظاهرش کردی برات دست می زنن و برای دونستن رازت بهت التماس می کنن و همینکه رمز و رازت رو فهمیدن دیگه براشون هیچ ارزشی نداری.(پرستیژ،2006) 6- دو قانون برای زندگی راحت تو این دنیا وجود داره: 1-بدون قاعده و قانون زندگی کنی. 2- تو کاری که تخصص داری هیچوقت اون رو مجانی انجام ندی.( شوالیه تاریکی،2008) 7- بعضی از آدما دنبال یه چیز منطقی مثل پول نیستند. هرگز نمیشه اونا ...
فرمانده ای که بازنگشت
کوبید به در. مسئول بازداشتگاه را صدا می زد. می گفت: در رو باز کنین، می خوام برم دستشویی... یکی از سربازها آمد. بردش دستشویی. خودش هم ایستاد پشت در. امضاهایی که از مردم روستاها گرفته بودند که بفرستند قم برای حمایت از امام، توی جیبش بود. اگر می گشتند، حتما پیدا می کردند. آن وقت معلوم نبود چه بلایی سرشان می آمد. طومار امضاها را در آورد. اسم امام رویش بود. نمی توانست بیندازد توی دستشویی. تکه تکه اش کرد ...
بنگر: اصلا از پرسپولیس خبری ندارم
... باید هم همین کار رو می کردم. نمی خواستی به پیشنهادهای دیگه فکر کنی؟ نه من اولین پیشنهادم از طرف امیرخان بود. البته از تیم شهرم خونه به خونه هم پیشنهاد خیلی خوب داشتم ولی دوست داشتم تو لیگ برتر باشم. دو سالِ خیلی خوب هم با امیرخان داشتم و دوست داشتم دوباره هم باهاش باشم. الان تراکتورسازی تیمش خیلی خوبه و بازیکن های خیلی زیادی داره... صرف داشتن بازیکن ...
شب بزرگداشت همایون صنعتی برگزار شد
که اون بود که تو رو از هلفدونی درآورد؟ بعله بشر! بعله، وقتی داشت می رفت بیخ گوشم گفت نامردم اگه تا پونزده روز دیگه بیرونت نیارم. باورم که نشد. از این قولا خیلیا داده بودن. این دفعه دیدم صدام می زنن و لباسامو به من پس دادن. بشر! منو از کار دولتی معذور کرده بودن. هیچ کسو نداشتم که هوامو داشته باشه. خودش جلو در زندون وایساده بود. منو برد خونه ی خودش. به زندان هم می گفت هتل اوین. یا ...