سایر منابع:
سایر خبرها
آقا به ما فرمودند بروید بهشت ها را پیدا کنید
مصاحبه می کنند. نمی آیند در رسانه خودشان را مطرح کنند اما کارهای خیلی خوبی می سازند. حالا واقعا حمایت می شوید؟ اسلام زاده [می خندد]: طی دو سه سال اخیر، چون اوضاع اقتصادی مملکت خراب است و مردم به اندازه کافی مشکل دارند ما هم انتظار آنچنانی نداریم. اما بعضی اوقات خیلی اوضاع و احوال خراب می شود. ما چون در عرصه سیاسی کار نمی کنیم و آورده سیاسی نداریم بعضا تحویلمان نمی گیرند. ...
مسیر طولانی بیماران از خانه تا تخت دیالیز
در نظر بگیریم و بگوییم هر سال 4 هزار پیوند کلیه انجام می دهیم باز هم این موضوع نمی تواند شامل همه بیماران دیالیزی باشد و تا 5 سال آینده باید 5 هزار دستگاه دیالیز بر تعداد دستگاه ها افزوده شود که البته در سال جاری نیز قرار است 2 هزار دستگاه تهیه شود. دستگاه هایی که 800 تای آنها جایگزین دستگاه های فرسوده خواهند شد. زنگ خطر برای افزایش تعداد بیماران دیالیزی به صدا در آمده، آن طور که تارا ...
روایت فراهانی از روزگار نشر ایران: جنازه کتاب را می بینیم که بر دوش ناشران می رود
...> مرحوم آقای بروجردی در این زمینه در نامه ای به جرج جرداق نوشت: آنچه که من را وادار به نوشتن این نکات کرد، عدل و انصافی بود که سراسر کتاب را دربر گرفته. بسیار مایل بود که به دست خودم نامه ای برای شما بنویسم، اما چون دستم ارتعاش داشت، به سید آل طه انشاء کردم و او این نامه را نوشت و من مهر و امضاء می کنم برای شما . این نامه هم راه را برای ما باز کرد و هم قوت قلبی برای ما شد و جرج جرداق هم کتاب را در ...
نقش های پیشنهادی کم ارزش است/ با هیچ بازیگری در ارتباط نیستم
بازی می کنم. طی سال های 51 تا 91 که بیشتر فعال بوده ام در مجموع 28 فیلم سینمایی بازی کرده ام. مگر در چند سریال هم حضور داشته ام؟ یعنی تعداد کارهایم زیاد نبوده است، با این حال تعدادی از آنها بر دل مردم نشسته و با بعضی هم نتوانسته اند ارتباط برقرار کنند. درست است؛ دو سالی است کم کار شده ام. نقش هایی که پیشنهاد می شود چندان ارزشی ندارد. من باید خانه و زندگی و همه چیز را رها کنم و به سر کاری بروم که ...
همسفر آتش و برف
دوره عالی برای نظامی ها به حساب می آید هم شرکت کرد و بعد از یک سال به تیپ انصارالرسول پیوست؛ آنجا بود که عازم مریوان شدیم من آنجا فرزند دوم ام فاطمه را به دنیا آوردم. آنها شهر به شهر به واسطه ماموریت های حاج سعید سفر می کردند و کم کم حاج سعید به اواخر دوران خدمت خود نزدیک می شد اما خودش ناراحت بود. همسرش بارها دیده بود که او سر نماز اشک می ریخت و از خدا طلب شهادت می کرد؛ بارها شنیده بودم که سر ...
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در اسلام
...> ****************** به روایت علامه طهرانی/ لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در إسلام (3)/ داستان دوره گردی که در أثر خدمت به مادر برای او کشف حجاب ملکوت شد مادر چون دلش گشوده شود، در آسمان باز می شود. دل مادر گنجینه مهر خدا و سرّ خداست. اگر بسته باشد، درهای آسمان بسته است، و اگر باز شود، درهای آسمان باز می شود. علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی ...
گردان تک نفره
خداوند می روند. خدا نکند که عاقبت ما جور دیگری باشد. مردم علم و مصداق بارز حدیث کونو دعاه الناس بغیر السنتکم بود ، توکل امید، شجاعت، ارامش و وقار در وجودش موج می زد. همه می گفتند : گویا 90 سال عمر کرده است دوباره به دنیا آمده و دارد مسائل گذشته اش را تجربه می کند . از در کنار او بودن لذت می بردی. آقای شمخانی گفته بود. سبکی تابوت عبدالله نشان از روح بی گناه و جسم بی آلایشش داشت. عملیات بزرگ ...
فریدون و حامد از یدالله می گویند/ سپهر سحابی از پنجره خانواده
صندلی های رنگ ورورفته که می ایستی فکر می کنی که تو را با خود به اعماق تاریخ می برند. نقشه ای به جامانده از تهران سال 1382 و عکس های عزت الله، دخترش هاله و هدی صابر روی نقشه چسبانده شده. پرده کرکره ای متمایل به سفید - و شاید آبی آسمانی کم رنگ که چندان سفید نمی نماید- بر پنجره آویزان است و با وسایل اتاق هارمونی ندارد. پرده ای غبارگرفته که به سختی، سرخوشی آفتاب ظهر بهاری را به درون اتاق راه می ...
پای مادر را ببوس همه کارها درست می شود
همه ناعدالتی ها شکایت می کنم، چطور با چند جمله، آبی روی آتش غم های دلم می ریزی و وقتی از آغوشت بلند می شم انگار که دیگه هیچ مشکلی توی زندگیم ندارم، نمی دونم مگه اعجاز چه چیزی جز این می تونه باشه؟ توی این واژه ها و جمله ها که کنار هم میذاری چیه که اینطوری همه غم ها رو به امید بدل می کنه؟ مامان شاید ندونی وقتی که در می زنم و تو با اون چادر نماز سفیدت از روی سجاده بلند می شی و درو به روم وا می کنی ...
میزبانی 25 ساله یک مادر از زائران قطعه 53 بهشت زهرا(س)
دل مادرانه شهید روشن شده است. زهرا رام مادر شهید غلامرضا برزگر دعوتم می کند و لحظاتی کنارش می نشینم. یک لیوان چای مهمانم می کند که دلچسبی و گوارایی طعمش همچنان در کام من مانده است. از او می خواهم کمی از خودش برایم بگوید و اینگونه صحبت هایش جان دلم را گرما می بخشد: من زهرا رام هستم. در حال حاضر که با شما حرف می زنم 60 بهار را به لطف و کرم خدا گذرانده ام. پدر بچه ها ارتشی بود. خداوند سه ...