سایر منابع:
سایر خبرها
مردم کالایی را به عنوان سوغاتی از این مناطق وارد کنند، مسئله ای نیست اما وقتی برخی افراد نیسان را پر می کنند و تریلی های مملو از کالا را روانه سرزمین اصلی می کنند، دیگر روشن است که هدف واردات و به عبارت دیگر قاچاق کالاست. هر روز از صفحات روزنامه ها تبلیغات خرید املاک تجاری در مناطق آزاد دیده می شود که نشان می دهد خبری از تولید در آن مناطق نیست. هدف ما از ابتدا برای راه اندازی مناطق آزاد، تولید با ...
و قاچاق است. این که مردم کالایی را به عنوان سوغاتی از این مناطق وارد کنند، مسئله ای نیست اما وقتی برخی افراد نیسان را پر می کنند و تریلی های مملو از کالا را روانه سرزمین اصلی می کنند، دیگر روشن است که هدف واردات و به عبارت دیگر قاچاق کالاست. هر روز از صفحات روزنامه ها تبلیغات خرید املاک تجاری در مناطق آزاد دیده می شود که نشان می دهد خبری از تولید در آن مناطق نیست. هدف ما از ابتدا برای راه اندازی ...
زندگیمان غربی است. وی افزود: شما از نوع غذاهایی که وارد فرهنگ ما شده بگیرید تا نام گذاری هایی که روی فرزندان و مغازه ها و اصناف شده است، نوع لباس ها، آرایش موی بعضی از جوانان، دکور زندگی، استفاده از وسایل خاص و تابلوها و تندیس ها را در خانه ها، نوع میهمانی ها را ببینید، نوع اسراف و نابود کردن مواد غذایی را ببینید، در عین حال که میلیون ها، گرسنه در سطح جهان از بین می روند، اسراف در غذا و ریخت و ...
می چربید. خوشبختانه بعد از عروسی با کنار هم بودن زن و مرد این صحبت ها کمتر می شود. آزاده قاسم پور: در خانواده ما فقط برادرم بود که کاملا با من همفکر بود. به مادرم چون در معرض حرف های اطرافیان قرار می گرفت، بیشتر سخت می آمد. اطرافیان حرف هایی می زدند مبنی بر اینکه نکند دخترتان عیب و ایرادی دارد که بی سرو صدا و معمولی او را راهی خانه بخت می کنید یا نکند خانواده داماد، عروس را اصلا آدم حساب ...
از چیزهایی که من از پدرم یاد گرفتم قناعت بود. وقتی یک نفر قانع باشد چشمش سیر است و این بزرگ ترین ثروت دنیاست و این ارثیه باارزش پدرم به من بود. اینکه زیاده خواهی نداشته باشم و چشم ودلم سیر باشد. اگر قناعت نباشد دنیا را هم داشته باشی بازهم گرسنه ای. # شما جراح ثروتمندی نیستید؟ نه اصلاً. من ثروتمند شدن و پول جمع کردن را بلد نیستم. همیشه معتقد بودم که این ثروت های انبوه به درد کسی نمی ...
امیرکبیر درس خوانده. پدر و مادرم اصلاً متنفر شده اند، می گویند دیگر خانه مان نیایند. پدرم اجازه نمی دهد کسی به ما دو نفر حرفی بزند. مهسا هق هق می کند: نمی توانم جلوی خودم را بگیرم دلم پر است. خیلی ها مرض سخت تر از این بیماری دارند اما هیچ کس قد ما رنج نمی برد. مهسا و آیدا هنگام بارداری و زایمان از بیماری شان خبر نداشتند. آیدا وقتی یلدایش یک سال و نیمه شد فهمید مبتلاست. مهسا بعد از تولد ...