سایر خبرها
. مهر مادرش و ابراهیم به دل همه مان نشست. لبخند از صورتش محو نمی شد. پدر و مادرم هم با دیدن سادگی و یکرنگی شان بله را گفتند. مهریه نزدیک به دو هزار سکه ای را پذیرفتند، اصلاً هر چه ما گفتیم گفتند به روی چشم.زندگی را با حمایت پدرم شروع کردیم. همه خط های آغاز، شعر بود و ترانه. از گل بالاتر نمی شنیدم. ابراهیم به من اجازه داد درسم را ادامه بدهم اما چون خودش مدرک تحصیلی دانشگاهی نداشت خودم تصمیم گرفتم ...
؟ چند روز غیبت داشت این را می خواندم، این قدر می خواندم تا بیایید. *مسئولی که نخواست دیدارش رسانه ای شود چند روز بعد از شهادت مسعود، دکتر احمدی نژاد منزل مان آمد. البته از همان ابتدا گفت: نمی خواهم رسانه ای شود و هیچ عکسی از این دیدار منتشر نشود. چند تن از سرداران سپاه نیز به منزل مان آمدند، سردار حاجی زاده از همه خاکی تر بود. احساس می کردم برادرم به منزل مان آمده است. ...
بهانه ای شد تا بارها و بارها به مناطق عملیاتی دفاع مقدس سفر کند و به راهیان نور برود. حسن یک بسیجی بسیار پر تجربه بود. با بصیرتی که داشت همه فنون و اصول نظامی را گذراند. حتی آموزش غواصی دیده بود. وقتی به او می گفتم غواصی دیگر به چه کارت می آید؟ می گفت سرباز امام زمان(عج) باید همیشه آماده باشد. در تمام زمینه های فعالیت بسیج حضور پررنگ داشت. حسن در کار نانوایی با پدرش همکاری می کرد ولی روحیه نظامی ...
به گزارش آی سبک ، به سمت اتوبوس های تند رو میروم همان هایی که بخش بسیار کوچکترش به بانوان اختصاص دارد...به زور خودم را لا به لای مسافران میچپانم و مدهوش شمیم عطر و عرق میشوم.دست فروشان با نگاهی تهی وسرد به گذر رخش بی نفس مینگرند که جایی برای بازار آنان ندارد . در ایستگاههای بعدی که مسافران پیاده وفضا خالیتر میشود مرد فربه و میانسالی سوار میشود،جورابهای پارازین ولیف به دست دارد، تراژدی زندگی اش را به تصویر میکشد. خانما،ترو خدا ازم خرید کنید،خانمم مریضه مشکل قلبی داره،مستأجرم... وچ ...
السلام) نشست. امام (علیه السلام) که دید با نشستن او وقت حضرت گرفته می شود، فرمود: من کار و زندگی دارم و هر ساعتی از شبانه روز خود را به ذکر و عبادتی اختصاص داده ام، مرا از عبادتم باز ندار . (9) امام سجاد (علیه السلام) به خدا عرض می کند: خدایا! تا زمانی که عمرم در راه اطاعت فرمان تو به کار می رود، به من عمر بده و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، مرا بمیران . (10) از مهم ترین عواملی که باعث ...
...! تازه این همه ماجرا نبود، پذیرش بیمارستان در نبود انتظاماتی که بتواند به جمعیت نظم ببخشد، بدون آنکه بیماران مبتلا به سرماخوردگی را از سایر بیماران جدا کنند، همه را در یک صف قرار داده بودند و وقتی استیصال و درماندگی ام بیشتر شد که دیدم درب اتاق همان دو پزشک مستقر هم بسته شد! مردم وقتی این صحنه را دیدند ناراحت و عصبانی رو به مسئول پذیرش بیمارستان گفتند: چرا در را بستید! و مسئول پذیرش هم با خونسردی ...
بیان اینکه دو سالی است که فرزند پسر بزرگترم راهی شهری بزرگ برای یافتن شغل شده است، افزود: فرزندم در آن دیدار قصد ازدواج کرده است. این پدر ادامه داد: در حالی در مراسم خواستگاری حاضر شدم که ذهنم مشغول هزینه های لازم برا مخارج عروسی و طلا و منزل و ... بود. وی ادامه داد: بعد از معرفی خانواده به رغم سختی کار رو به پدر عروس کردم و صادقانه گفتم نمی دانم پسرم چه وعده های برای ازدواج ...