سایر منابع:
سایر خبرها
ارتباط شوم نوعروس با هم دانشگاهی اش / هانیه را در کلانتری که دیدم خشکم زد
نقشه می کشید. برای مرد، زن گرفتن از خرید یک کت و شلوار هم ساده تر به نظر می رسید. شاید او وقتی می خواهد لباس یا کفشی بخرد بیشتر از این حرف ها حساسیت به خرج می دهد. بعد از طلاق فهمید چه بلایی سرش آمده است. او زخم خورده شلاق بی معرفتی و خیانتی شوم شد که تاب و توانش را برید و امان از کف داد. خانواده مرد جوان از روز اول می گفتند عادی و منطقی زندگی کن. پوزخند می زد و ...
من عاشق پسر داییم بودم / همدیگر را ملاقات کردیم و من کلید در ورودی مجتمع را به او دادم
که باید برای انجام کارهای پرونده مرگ پدرم به آگاهی برویم. او گفت که قاتل پدرم دستگیر شده و باید به آن جا برویم. وقتی به آگاهی رفتیم و مادرم را دستبند به دست دیدم از شدت ناراحتی بیهوش شدم. بعد از آن چند روز در بیمارستان بستری شدم. اصلا باور نمی کردم مادرم انقدر کثیف باشد. روزهای اول وقتی این خبر را شنیدم خیلی از او کینه به دل گرفتم ولی حالا اوضاع و احوالم کمی بهتر شده است. راحت تر می توانم با این ...
از روزی که منشی شدم هر 2 مدیر شرکت با من ارتباط شوم برقرار کردند و مخفیانه فیلم گرفتند تا اینکه ...
باز هم مثل همیشه مشغول کار بودم. ساعت از یک گذشته بود. چندین مورد مشاوره انجام داده و سرگرم بررسی دیگر امور کاری بودم که ناگهان سر و صدایی به پا شد. فریاد های پی در پی خانمی شنیده می شد که هر لحظه التماس می کرد و تقاضای مشاوره داشت.درب اتاق را گشودم. خانمی را دیدم که می خواست کسی به درد دلش گوش فرا دهد. بسیار پریشان و آشفته بود، با دیدن من به مانند برق به سویم آم ...
واقعیت کثیفی را در مورد پدرم فهمیدم / موضوع را به مادرم اطلاع دادم و از خانه فرار کردم
. منتظر بهانه ای می گشتم تا جواب رفتارش را بدهم. هرچه می گفت جوابش را می دادم. البته او کوتاه نمی آمد و این اواخر کتکم می زد. در شرایط روحی بدی قرار گرفته بودم. دلم برای مادرم می سوخت و از طرفی، هرموقع گوشی تلفن را دست او می دیدم، اعصابم به هم می ریخت. موضوع را به مادرم اطلاع دادم. یک روز هم عکس ها و مطالب گوشی را نشانش دادم. نمی خواست احترام پدرم جلوی من خرد شود. با خون سردی لبخندی زد و ...
کارتن خوابی همراهان بیمار
. چند نفری بیرون چادر ایستاده اند. همه شان موقعی که شهرداری آمده، آنجا بوده اند. ساعت 3 بعد از ظهر همان روز. قصه، قصه همیشگی همراهان بیمار است. این شب ها اما فرق می کند. سرما، آخرین ماه پاییز را غافلگیر کرده. سرمای سوزان در شب های انتظار. خیلی وقت است اینجا هستم. 28 روزی می شود. کلیه خودم پیوندی است. الان پسر 14 ساله ام در بیمارستان بستری است. مثانه اش مشکل دارد. چند بار بستری شده. این ...
اقدام زشت 7 پسر با دختر 14 ساله در یک مسافرخانه تهران / المیرا با اعتماد به ناصر آب میوه را خورد و ...
امورجنایی تهران گذاشتند و دختر نوجوان از ماجرای سیاهی پرده برداشت. المیرا گفت: همیشه با مادرم اختلاف داشتم و پس از فوت پدرم این اختلافات بیشتر شد و هیچ وقت نمی گذاشت با دوستانم به تفریح بروم و با محدود کردنم سعی داشت در خانه باشم و نصیحتم می کرد اما از رفتارش خسته شده بودم. وی افزود: چندی پیش در یک گروه تلگرامی با پسر جوانی به نام ناصر آشنا شدم که خیلی زود نسبت به من ابراز ...
وقتی پدرم ارتباط غیر اخلاقی منو پسر همسایه را فهمید...../3 بار خودکشی نافرجام دختر 18 ساله
توهین آمیز شان تمامی نداشت. او ادامه داد: با این وضعیت از هردویشان فاصله گرفتم. سه سال پیش با پسر همسایه دوست شدم. او هم بچه طلاق بود و با نامادری اش مشکل داشت. توی کوچه با هم صحبت می کردیم که پدرم سر رسید. با کتک کاری مرا به خانه برد، برایم خط و نشان می کشید و می گفت که تو را می کشم. سهیلا با اشاره به اینکه شنیدن این حرف خیلی برایم وحشتناک بود، بیان کرد: می دانستم پدرم آدمی جدی است و ...
نمی دانم چرا آن شب به آن مرد نه نگفتم / بیژن عاشقانه لیلا را دوست داشت
.... پسر که آمد، انگارخون تازه ای در رگ های پدر جوشید. با ولع سرتا پایش را نگاه می کرد، اما سیر نمی شد. همه کسانی که در حیاط سرا بودند، با چشمان اشکبار شاهد عشق پدر و پسری بودند که پس از سال ها دوباره به هم رسیده بودند. بیژن در مدت دو سال و یک ماهی که در سراست، کارگاه نجاری راه انداخته و درآمد خوبی هم دارد. با این که دوست ندارد آرامش همسر و پسرش را بهم بزند، اما هنوز هم دلش پرمی کشد برای برگشتن به خانه و دیدن دوباره زن و بچه اش. ...
مرگ مرموز یک دانشجو در خوابگاه
تماس گرفتیم و امدادگران چند دقیقه بعد از راه رسیدند اما آنها هم مرگ حمید را تأیید کردند.در ادامه مشخص شد این جوان دانشجو با هیچ کس خصومت خاصی نداشته و هیچ آثاری از ضرب و جرح نیز روی بدنش نبود. با این حال پلاستیک سفید رنگی که روی سر جسد کشیده شده بود نوع مرگ را مشکوک نشان می داد به همین دلیل با دستور بازپرس جنایی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.قرار است پزشکان قانونی پس از کالبد شکافی جسد ...
دوست دخترم به خانه مان آمد / در اتاق خواب موضوعی را با او مطرح کردم که او به شدت عصبانی شد
در اتاق این پسر شدند و به همین دلیل او را بازداشت کردند. ناصر در دور تازه بازجویی ها باز هم اتهام قتل را انکار کرد و گفت: من و سوسن با هم دوست بودیم و قرار ازدواج داشتیم. روز حادثه سوسن به خانه ما آمد و بعد از کمی صحبت خواست از آنجا برود که پایش سر خورد و به زمین افتاد. سر سوسن به دیوار خورد و او فوت شد. من که به شدت ترسیده بودم جنازه را در کیسه ای نایلونی گذاشتم، آن را از خانه بیرون بردم و در سطل ...
زندان زنان
کرد که آن روز؛ و خاطرات آن 9 ماه مگر می شود که فکر را رها کند؟ 9 ماه تمام که صاحبکار پیر خیابان جمهوری با بد و بیراه به او تجاوز کرد و با تهدید نگذاشت که صدا از فاطیما دربیاید. بعد از آن 9 ماه هم اوضاع برای او فرقی نکرد. 18 ساله بود که با پسری ازدواج کرد که رئیس جدیدش بود و زندگی شان 9 ماه طول کشید: از 15 سالگی کار می کردم. مادرم هی می گفت کرایه خانه نداریم. پدرم هم 12 سال است که فوت کرده. من عشق ...
شب نامزدی دامن را لکه دار کرد و ناپدید شد /خودم را زود باختم!
همه چیز مرده بود، اکنون تنها من بودم و وسعت بی رحمی این دنیای پهناور. من بودم و من و فقط من! پس از ترک خانه امان نخستین جایی که برای رفتن به نظرم رسید، خانه " ژاله " بود. دوست شهرستانیم که برای تحصیل به تهران آمده بود. پولهایم آن قدر نبود که کفاف هزینه زندگی کردن در خانه دیگری را بدهد. ژاله راحت قبول کرد که هم خانه اش شوم. روز و شب کار می کردم تا چیزی دستم را بگیرد. روزهای گرسنگی ...
با جمشید در پارک آشنا شدم و با او ازدواج کردم /یک شب با دوستانش به خانه آمد و چیزی از من خواست که بسیار ...
چرخ فلک! چند ماهی کارم شده بود دعوا و قهر و لجبازی با مادرم. دست آخر هم مادرم کوتاه نیامد و جمشید هم از این همه مخالفت خسته شد و رفت. چند ماه بعد با یکی از خواستگارانم ازدواج کردم. علی پسر خوبی بود اهل کار و زندگی و آرامش! چیزی که حالا قدر آن را می دانم. اما آن موقع نمی دانستم که در زندگی غیر از دوست داشتن و عشق های لحظه ای خیلی شرایط دیگر هم باید باشد تا زن و شوهر بتوانند براحتی زندگی ...