سایر منابع:
سایر خبرها
خواب مادرزن، تازه داماد را از اعدام نجات داد!
داده شد تا شاید این بار زندگی بهتری داشته باشد. صبح دیروز پدر و مادر فرزانه با حضور در شعبه پنجم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران، علی، دامادشان که به جرم قتل همسر جوانش به قصاص نفس محکوم شده بود را بخشیدند. 9 سال طول کشید تا پدر و مادر فرزانه راضی به گذشت از قاتل دخترشان شوند. دختری که خیلی زود به خانه بخت رفت ولی بخت با او یار نبود یا به قول مادرش بختش سیاه بود. این دختر جوان با 18 ضربه ...
از شهید گمنام 18 ساله خواستم در ریو کمکم کند
...، هر روز تمرین می کردم و هر روز به باشگاه و سالن ورزشی می رفتم. اما در این مدت مجبورم فقط در خانه باشم. تحمل این شرایط واقعاً سخت است. وقتی تمرین نمی کنم بدن درد شدیدی می گیرم و بیشتر دلم برای تمرین کردن تنگ می شود. با این حال به جنبه مثبت قضیه نگاه می کنم. قسمتم این بوده که مصدوم شوم. با اینکه دوران نقاهت را پشت سر می گذارم اما انگیزه ام برای تمرین کردن و مسابقه دادن به شدت افزایش یافته است ...
گفت و گو با هندویی که مسلمان شد
متعصب بودم , اگر مسلمانان به چیزی دست می زدند آن را نجس می دانستیم و غذای آنها را لب نمی زدم، اما بعد از دوستی با شیعیان به تدریج این حس کم شد، مثلا با آنها انبه می خوردم . و اندک اندک تعصبم کاملا از بین رفت تا جایی که گاهی به خانه آنها می رفتم و غذا می خوردم . آنها نیز واکنشی نشان نمی دادند . در وسط آن منطقه شیعه نشین , یک حسینیه بود که هر پنج شنبه در آن روضه برگذار می کردند . من نیز به ...
وقتی هزینه درمان نفس های جانباز شیمیایی را تنگ تر می کند
فراموش کند. چندین بار تلاش کردم گفتگویی با وی داشته باشم اما هر بار به درخواست من جواب منفی می داد و به این جملات اکتفا می کرد من سال هاست که تسلیم مشکلات ناشی از شیمیایی شده ام و تنها روحم در حیاط است. با پیگیری های فراوان از طریق دوستان و آشنایان موفق شدم در یک روز سرد پاییزی با گرفتن آدرس راهی منزل این جانبازشیمیایی صفر درصد شدم بعد از عبور از کنار خانه های ویلایی مجلل به ...
سردار شهید حمید تقوی فر از فرماندهان شهید مدافع حرم است که دو سال پیش در سامرا به شهادت رسید. به عقیده ...
می دهند. بعد از تیراندازی در شنود دشمن شنیده می شود که می گفتند فرمانده شان را زدیم. حاج حمید فرد بسیار با حیایی بود تا جایی که به خاطر ندارم با لباس خانه تا درب منزل رفته باشند. پیش از عملیات هم به نیروها می گوید که در صورتی که من به شهادت رسیدم، پیکرم را به عقب بیاورید. همسرم در میان مردم عراق شناخته شده است تا جایی که تنها شهید ایرانی است که تصویرش در خیابان ها نصب شده ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی در این روزها
...، حق با شماست ". 14. بعد میری سوار این بوئینگ جدیدها بشی، می بینی پلاستیک صندلی ها و ابرهای اسفنجی روی دربها و برچسب روی شیشه جلو رو نکندن. بس که ندید بدیدن. 15. بابام داشت بهم رانندگی یاد میداد گفت ماشینو روشن کن ،گفتم بعدش چی؟ گفت خلاصش کن. رفتم پایین یه گلوله زدم به ماشین. 16. پیاز مهم ترین وسیله ی آشپزیه. بدون قابلمه می شه غذا درست کرد، بدون پیاز نمی شه. ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
کرده بود. بعد هم به جاری ام زنگ زدم و گفتم چه اتفاقی افتاده است. دقایقی بعد او و برادرشوهرم آمدند. وقتی برادر مقتول بازجویی شد، جزئیاتی از زندگی برادرش گفت که ظن مأموران را نسبت به همسر متهم برانگیخت. او گفت: موضوع مرگ برادرم را از طریق همسرم متوجه شدم. سر کار بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت همسر برادرم تماس گرفته و گفته است برادرم کامران خودکشی کرده است. من هم بلافاصله به آنجا رفتم ...
به یاد بازیکن گذشته استقلال/من خوش تیپ ترین بازیکن استقلال بودم/من عاشق خاطرات استقلالم
.... حاشیه من از همه فوتبالیست ها بیشتر بوده. البته اگر یکی از حاشیه های من را بازیکنان امروز داشتند، نابود می شدند. کارهایی که با من کردند را اگر با یکی از فوتبالیست های حالا می کردند، الان سر از امین آباد یا دیوانه خانه درمی آوردند. بعد از سال 86، 87 که یک چیزی به عنوان منشور اخلاق درآوردند، خواستند یکی را قربانی کنند که کسی بهتر از من پیدا نکردند. اشتباه هم داشته ام و قربانی این فوتبال من بودم ...
آقا! برنامه ای بریزید که ماه محرم از بین نرود!
نفر منبری که زندان بودند در ماه رمضان چند روزی آنها را گرفته بودند البته بعد از من دستگیر شده بودند و قبل از من آزادشان کردند آنها را از همان زندان دیدن آقای خمینی بردند. حسودی ام شد که اینها نهایتاً 15،10 روز زندان بودند و دیدن آقای خمینی رفتند و چرا من نرفته بودم. معلوم شد اینها چند نفری چون دسته جمعی با هم بوده اند گفته اند ما می خواهیم برویم و آقای خمینی را هم ببینیم. ساواک هم اینها را سوار ...
رایگان، یک سفر نامه درباره آفریقا بخوانید
ویزای الکترونیکی رو گرفتم و گفتم عیبی نداره اینم جزئی از سفر هست. رفتیم جلوی گیت و کوله پشتی ها رو گذاشتیم و مسئول پاسپورت ها که آدم خوش برخوردی بود ازم ویزا و رزرو هتل رو خواست و برگه هاستلی که از ایران رزرو کرده بودم رو بهش نشون دادم و بعد از انگشت نگاری( از اتباع همه کشورها انگشت نگاری میکردن) مهر ورود رو زد تو پاسپورتمون و ما رسما وارد کنیا شدیم. واحد پول کنیا شیلینگ هست و ما ...
شوهر عروس 18 ساله اعتراف کرد - برای اینکه همسرم با صدای بلند گریه کرد!
، تصمیم گرفتیم برای اینکه دخترم روحش شاد شود دامادمان را ببخشیم و الان امیدوارم قاتل بتواند پس از آزادی گذشته خود را جبران کند. در جلسه صلح و سازش، پدر و مادر قاتل هم حضور داشتند. مادر قاتل از این اقدام خداپسندانه اولیای دم تشکر و قدردانی کرد. آغاز ماجرا ساعت 13 و 50 دقیقه روز سی ام اردیبهشت ماه سال 86 بود که مأموران کلانتری حصارک کرج از قتل زن جوانی در خانه اش حوالی خیابان امام ...
انتقام شوم خواهرشوهر از عروس جوان
به گزارش جام جم، هفته گذشته زن جوانی همراه پدر میانسالش با حضوردر پلیس فتای استان خراسان رضوی برای دستگیری مزاحم اینترنتی شان شکایت کردند. دختر جوان به افسر تحقیق گفت: پنج سال پیش با مردی که مهندس بود، ازدواج کردم. حتی با تشویق های شوهرم درس خواندم و لیسانس گرفتم. شرایط زندگی مان خوب بود و هیچ مشکلی با هم نداشتیم. مدتی پیش شوهرم برای انجام ماموریت کاری به خارج از کشور رفت و در این مدت ...
مرگ آتشین در شب آشتی کنان
این جوان، مأموران از خانواده او بازجویی کردند. خواهر این جوان گفت: من و شوهرم با هم اختلاف پیدا کرده بودیم و من با حالت قهر به خانه پدرم رفته بودم. چند روز بعد با هم آشتی کردیم و قرار شد من به خانه ام برگردم. برادرم از این موضوع خبر نداشت. شبی که شوهرم به دنبال من آمده بود، برادرم در را باز کرد. من ندیدم چه اتفاقی افتاد و برادرم چطور با شوهرم درگیر شد. زمانی صحنه را دیدم که برادرم داشت ...
به بهانه زاد روز نقطه الف بامداد / احمد شاملو
به خاطر اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم . شاملو در 14 فروردین 1341 با آیدا سرکیسیان آشنا می شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب می شود. در این سال ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می برد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیت های ادبی او آغاز می شود. آیدا و شاملو در فروردین 1343 ...
افشاگری تکان دهنده؛ در آکادمی استقلال چه خبره؟
.... گفتم صمدایی چه کسی است؟ گفتند اسم او از طرف باشگاه رد شده است. همان روز پرویز برومند به من زنگ زد و گفت بیا تا با هم برویم بازی امیدها را تماشا کنیم. او به من گفت می خواهم چیزی نشانت دهم که باورت نمی شود. همین صمدایی که صبح قرارداد او را امضا کردند ، قبل از ظهر کارت بازی اش را گرفتند و بعد از ظهر جلوی پیکان در نیمه دوم به زمین رفت. من از نزدیک فوتبال او را دیدم، من نه 50 کارشناس بیاورید تا ...
در تهران در چه مناطقی بیشتر خودکشی اتفاق می افتد؟
در کیانشهر اتفاق افتاد، متهم که تازه عروسی کرده از داخل خانه اش شاهد یک نزاع بود و می گفت دیدم عده ای در حال دعوا کردن هستند، من نیز دوان دوان چوبی براداشتم و شیشه چند خودرو را شکستم، از وی پرسیدم تو برای چه در نزاع شرکت کردی؟ گفت خودم نیز نفهمیدم، دیدم همه همدیگر را می زنند پیش خود گفتم من هم شیشه چند خودرو را بشکنم! صدا و سیما در این موارد می تواند خیلی فرهنگ سازی کند به طور مثال ...
دیدم دختر و پسرم قلیان می کشند بدنم لرزید
دنیا ماشین را از کمپانی تحویل می گیرید و بعد از چند کیلومتر جوش می آورد و مجبور می شوید آن را به کمپانی می برید و قطعاتش را عوض کنید. ضمنا گفتم کجای دنیا ناگهان یک تصمیم گیری می شود و قیمت خانه و زمین سه برابر می شود. آقای فردوسی پور می گفت اینها چه ربطی به فوتبال دارد و من هم پاسخ دادم همه این مسایل مثل حلقه های یک زنجیر متصل است. مایلی کهن تصریح کرد: بنده 25 سال پیش به آلمان رفتم؛ آن ...
گفت وگوی تفصیلی با گلزن آبادانی
... گویا در همان زمان حضورت در پارس خودرو استقلال هم خواهانت بود. بعد از پایان سال اول در پارس خودرو، استقلال مرا می خواست، فردی به نام زمانی با من ارتباط برقرار کرد که در همان زمان به علی منصوریان گفتم به استقلال می روم و تو را هم با خودم می برم. منصوریان از همان زمان استقلالی بود؟ بله. علی بازیکن خیلی خوبی بود و از همان اول استقلالی بود. چرا به استقلال نرفتی ...
اکبرپور: آقای سلطانی فر به آکادمی استقلال ورود کنید!
خیلی چیزها را در این فوتبال به من یاد داده است. اگر دوستان 8 سال در استقلال بازی کردند من هم بازی کردم. من هم کاپیتان استقلال بودم. فقط عزت و احترام بوده که دوام آوردم و در جوانان استقلال مربیگری کردم. به بزرگی گفتم فقط به خاطر بازیکنانم ماندم. بازیکنانی که بعد از استعفای من همگی به یک باره عکس صفحات مجازی خود را با چهره من تغییر دادند. سؤال من از آقای جهانیان این است که چرا از اتفاقات بدی که رخ ...
بورسیه آلمان را رها کرد و به جبهه مقاومت پیوست
را مردود سازد. شهید محمد امین کریمیان متولد سال 73 و طلبه حوزه علمیه بود که به زبان های عربی و انگلیسی تسلط داشت و سال آخر کارشناسی فلسفه را می گذراند و گویا بورسیه تحصیل در فلسفه غرب دانشگاه آلمان نیز پذیرفته شده بود، اما با رها کردن همه تعلقات به سوریه رفته و در مسیر دفاع از حرم به شهادت می رسد. آنچه می خوانید حاصل همکلامی ام با پدر و مادر طلبه شهید محمد امین کریمیان است که از نظرتان ...
این مواد لعنتی
زن جوان بعد از اینکه روی صندلی نشست، آهی از روی دل کشید و گفت: پنج سال پیش با آرش که پسر خاله ام بود ازدواج کردم اما چند ماه هنوز از عروسی ام نگذشته بود که مشکلاتم شروع شد. همسرم با بد رفتاری، کج خلقی، عدم پرداخت نفقه و صلب آسایش زندگی را برایم مشکل کرد. از همان ابتدا ریشه نفاق و ستیز در من شروع شد. لجبازی و عدم توجه و بی تفاوتی و او من را آزار می داد و چند بار موضوع را با پدر و مادرش ...
لحظاتی با انسان هایی که با ام اس زندگی می کنند
.... زهرا در مورد علائم ابتدایی بیماریش می گوید: خریدهای خانه را همیشه خودم انجام می دادم؛ اولین بار 13، 14 ساله بودم که برای خرید بیرون رفتم و دمپایی ام از پایم در آمد و کشان کشان خودم را به مغازه رساندم. سال ها بعد از ازدواج، دوباره همین حالت به من دست داد که دکترها متوجه شدند ام اس دارم و گفتند از قبل مبتلا بوده ام. به پیشنهاد دکتری، مدت ها برای مداوا زنبور درمانی انجام دادم که جواب نگرفتم ...
افشاگری تکان دهنده سیاوش اکبرپور درباره استقلال
. اگر دوستان 8 سال در استقلال بازی کردند من هم بازی کردم. من هم کاپیتان استقلال بودم. فقط با عزت و احترام بوده که دوام آوردم و در جوانان استقلال مربیگری کردم. به بزرگی گفتم فقط به خاطر بازیکنانم ماندم. بازیکنانی که بعد از استعفای من همگی به یک باره عکس صفحات مجازی خود را با چهره من تغییر دادند. سؤال من از آقای جهانیان این است که چرا از اتفاقات بدی که رخ داده، گذشتید؟ از نظر من به باشگاه استقلال ...
زن متهم به قتل همچنان حرف هایش را تغییر می دهد
مادر مجتبی تماس تلفنی داشتم و او در جریان مشکلات زندگی ما بود به همین دلیل برای اینکه از مشکلات فرار کنم و همسرم بیشتر به من توجه کند با مادر مجتبی حرف می زدم. البته چند بار هم به عنوان مشورت با مجتبی حرف زدم. البته ارتباط ما نامشروع نبود و فقط در حد حرف زدن بود. روز حادثه مجتبی به خانه ما آمد تا با شوهرم حرف بزند. او از من خواست تنهایی با شوهرم حرف بزند به خاطر همین خانه را ترک کردم و زمانی که ...
شوک بزرگ به جامعه علمی استان!
طناب بستم. می خواستم جسد را در جاده تهران قم رها کنم اما وقتی به خودم آمدم، در جاده جاجرود بودم. در حاشیه جاده چوپانی دیدم و جسد را همانجا رها کردم تا او موقع برگشت آن را پیدا کند. سه شب به آنجا می رفتم تا ببینم جسد پیدا شده یا نه. شب چهارم وقتی به آنجا رسیدم، ماموران حضور داشتند. به همین خاطر به شمال کشور رفتم. مدتی بعد دختر مقتول با من تماس گرفت و سراغ پدرش را گرفت. من هم به تهران آمدم و خودم ...
بلند پروازی
کمتر بود که بعد متوجه شدم به علت اعتیاد سعید به شیشه بوده است. ما در دوران نامزدی اکثر مواقع باهم بودیم و سعید از نبود خانواده ام درمنزل سوء استفاده کرده و با وجود مخالفتهای من می گفت با این روش خانواده هایمان سریعتراجازه ازدواج رابه مامی دهند و از من عکس و فیلم می گرفت. من غافل از همه جا چیزی نمی گفتم و جالب اینکه طوری از من فیلم و عکس می گرفت که فقط من معلوم باشم .سعید اخلاق ...
پرده برداری از راز دو جنایت با کمک دوربین های مدار بسته !
...! در آن نمایشگاه فقط دلم خوش به انعامهایی بود که مشتریان به من دادند. خلاصه فکرم دیگر کار نمی کرد تا اینکه به ذهنم رسید، چه کسی بهتر از آقا سعید، چرا باید او این همه پول داشته باشد و من در حسرت بخش کوچکی از آن باید بسوزم. پس از کلی کلنجار رفتن با خودم، بالاخره تصمیم خودم را گرفتم. برای همین منظور به سراغ پسردایی ام جواد که او هم مدتی بیکار شده بود و دنبال کار می گشت رفتم و موضوع را با او در میان ...
سعدی افشار؛ سیاهِ روسپید هنر ایران
بعد از مدتی با خودم فکر کردم که نکند کسی هستم. یک تومان به نسبت دستمزد خوبی بود اما گفتم با این همه دست زدن یک تومان کم است. اعتراض کردم و اخراج شدم. بعد آن قدر پشیمان شدم که دوباره بلافاصله درخواست کار کردم اما دیگه قبول نکردند. با بزرگان سیاه بازی آن زمان هم کار کرده بودید؟ به غیر از اسدا... قاسمی با همه کار کرده بودم. از مهدی مصری تا یوسفی و... از چه سالی و ...
جایزه نجابت به زنی که نماد خیانت بود/خاطره خوانی
که از زمان پدر خدا بیامرزش در کاخ بزرگ شده و پدرش هم خادم ما بود و با من صمیمیت داشت، پیش من آمد و من دیدم خیلی این پا و آن پا می کند و مثل این است که می خواهد چیزی بگوید ولی نمی تواند! بالاخره زیر زبانش را کشیدم و با ترس و لرز و خجالت و هزار اما و اگر و ببخشید و جایی نگوئید و اینگونه مقدمات گفت: قربانت گردم. آیا این درست است که شهبانوی مملکت دوست پسر داشته باشد و او را با خود به داخل ...
پسرجوان در آتش اختلاف خانوادگی سوخت
جنایت گفت: چند روز قبل از حادثه من و همسرم مشاجره داشتیم مدتی گذشته بود و برادر زنم که تازه از مسافرت آمده بود به تصوراینکه من وخواهرش کماکان باهم اختلاف داریم به خانه ما آمد و با دیدنم چند سیلی به من زد ورفت. به خاطراینکه همسروفرزندانم درخانه پدرزنم بودند روزبعد سواربرموتور برای آوردن آنها به خانه حرکت کردم.اما بین راه بنزین موتور تمام شد که خودم را به نزدیک ترین پمپ بنزین رساندم. ...