سایر منابع:
سایر خبرها
دعای کمیل می خواندند، با جمعیتی جمع بودند و حتی جاهای دیگر، مثلا آنجایی که همه باید بگویند الهی العفو، ایشان می گفت بگویید الهی النفت! مسئله نفت را پیش می کشید و روی این مسئله تأکید داشت پدر ما در آن حد ها نبود، ولی خب می دانیم که طرفدار شاه و رژیم هم تا آخر نبودند. با اینکه مبارز به آن معنا نبودند. آخوند ها در مسجد گوهرشاد و جاهای دیگر دعوت می کردند برای بعضی از میهمانی ها و مسائلی که به هر حال ...
می بیند حال دیگری پیدا می کند و همه چیز برای انسان مایه نشاط و خشنودی می شود. خدا این همه مخلوق را برای ما خلق کرده است، اطراف ما جمع کرده است، همه چیز برای ما است، خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً [9] من هر چیزی که خلق کردم برای شما بوده است. چرا این خدا را خیلی دوست نداریم، چرا عاشق او نمی شویم، چرا برای او نمی میریم؟ چه کار کند که ما عاشق او بشویم؟! وقتی انسان خود را در نعمت ها و جلوه های ...
خود را آغاز کنیم. همسر شهید بروگردی اظهارداشت: زمانی که ایشان من را به اراک رساندند و برگشتند گرگان دو هفته بعد تماس گرفتند و گفتند من تحمل ندارم و می خواهم به قم روم و خانه بگیرم که 8 اردیبهشت ما اسباب مان را آوردیم. وی تصریح کرد: در دوران دفاع مقدس زمانی که پاسدارها می خواستند به جبهه ها عازم شوند قبلش به منزل علما می رفتند که 16 اردیبهشت بود وقتی از کلاس درس برگشتند متوجه ...
. چند خواهر برادر بودید؟ 9 بچه بودیم که در حال حاضر چند نفری بیشتر نماندیم همه خواهر و برادرها درس خواندند؟ بله. تقریبا همه درس خواندند. البته آن زمان ها درس خواندن دخترها خیلی باب نبود ولی خواهرهای من حداقل تا کلاس ششم را خواندند. خودتان دوست داشتید درس بخوانید یا پدر و مادرتان شما را تشویق کردند؟ در آن زمان پدر و مادرها نقش اصلی را داشتند. هم پدرم و ...
...، علیرضا مغازه موتورسازی داشتند و هر دو طلبه مدرسه عباسقلی خان، مداح اهل بیت(ع)، بسیار باایمان و عضو فعال بسیج بودند و گاهی همراه پدرم برای تبلیغ به شهرهای دیگر میرفتند. هر دو در جریان انقلاب فعال بودند؛ با هم اعلامیه پخش میکردند، چوبدستی و کوکتل مولوتف میساختند و برای دفاع به مردم میدادند، در راهپیماییها شرکت میکردند و عاشق امام بودند. من خیلی به محمد وابسته بودم و هرجا میرفت، من هم میرفتم ...
امیرالمؤمنین است رضا قربانی جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد خنده از لعل لب بنت وهب می ریزد آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند ...