سایر منابع:
سایر خبرها
احتمال وجود وصیت نامه سیاسی از آیت الله هاشمی
، آخرین باری بود که ایشان را دیدم. معمولاً صبح زود بیدار می شوم و آن روز دلم هوای ایشان را کرده بود. حدود ساعت هفت ونیم وارد اتاق شان شدم، ایشان هم طبق معمول مشغول دیدن اخبار، روی کامپیوتر اتاق کارشان بودند. با هم مشغول صحبت در مورد تخریب های اخیر ایشان و خانواده به بهانه 9 دی و نحوه پاسخگویی و بعد مسائل عمرانی دانشگاه آزاد شدیم که مادرم ما را دعوت به صرف صبحانه کرد و باهم به سر میز صبحانه رفتیم. وی ...
چرا از موفقیت دیگران غمگین و ناراحت میشویم؟
به گزارش خبرگزاری دانا،اینطور بود که سالهای شکنجه ام شروع شد، یادتان باشد که این شکنجه ها بخاطر این نبود که اتفاق بدی برایم افتاده بود. اینکه دست رد به سینه ات بزنند مطمئناً درد جسمانی به دنبال ندارد. هیچکس هیچوقت امنیت من یا خانواده ام را به خطر نینداخت. درواقع، متن رد شدن نوشته هایم حتی یکی دو جمله تحسین آمیز هم در خودشان داشتند و برایم آرزوی موفقیت هم می کردند. دلیل عصبانیت و ناراحتی من اتفاقات خوبی بود که برای دیگران می افتاد. من مطمئن بودم که باهوش تر، خوشگل تر و مستحق تر برای موفقیت هستم. من سخت کوش بودم و برای موفق شدن آمادگی بیشتری داشتم. دلم میخواست آنهایی که کتاب هایشان چاپ می شد را در دریا بیندازم تا غرق شوند، دلم میخواست آنها را شکنج ...
گفتگو با جولیان مور ، ستاره ای درخشان اما کم نور!
های مسنی باشم که در بزرگسالی قصد تحصیل پیدا کرده اند. چه کسی می داند؟ حدس می زنم شما هرگز قدر روزهایی را که در کالج به سر می بردید ندانستید. درست است. فقط وقتی که بزرگسال تر می شوید ارزش آن روز ها را می فهمید. می دانید شما واقعا قدر روزهای دانشگاه را وقتی که در سن وسال دانشجویی هستید متوجه نمی شوید. من وقتی در دانشگاه بودم فقط نمایشنامه می خواندم. الان از خودم می پرسم چطور می ...
بازیگر سینما: سیمرغ کاغذی برای پسرم درست کردم! +عکس
که فکر می کرد من هم برای تست رفته ام به من بفرما زد و من گفتم که برای تست نیامدم و بعد هم گفت بیا تا تصویری ازت بگیریم. حقیقتش خیلی حال کردم که آن ها از من خواستند تا تست بدهم و رفتم و خیلی اتفاقی هم قبول شدم و دیگر درگیر سینما شدیم! از این که تقاضای حضو در فیلمی به شما بشود می تواند مختصاتی از غرور نهفته در وجودتان باشد! واقعا علاقه ای به تست دادن نداشتم و این که حالا مرا خواهند ...
روایتی تکان دهنده از تولد متفاوتِ یک نوزاد
.... همه میان حرف هایش می پرند، مهدیه و آزاده و شراره؛ شراره با آن موهای فرفری روشن که سیگاری دستش است. پرستار به او تذکر می دهد: این جا نه. می داند که آن موقع، آن ساعت، وقت سیگار نیست. باید منتظر بماند. هنگامه مرکز را دوست دارد: به خدا می روم خانه دلم برای این جا تنگ می شود، اوایل که برای درمان آمده بودم، آن قدر بی اعصاب و بداخلاق بودم که هر کس دیگری بود مرا می انداخت بیرون اما با من خوب تا کردند ...
اعمال بی شرمانه3 آدم ربا با تازه عروس کرجی/عکس
گرفته اند. با این حال سه آدم ربا وارد جاده فرعی و خاکی شدند که ناگهان خودرو در گل و لای گیر کرد. وقتی پیاده شدند، مخفیانه گوشی همراهم را از کیفم برداشتم و طوری که وانمود کردم به راننده التماس می کنم، با همسرم تماس گرفتم و گفتم: تو را به خدا مرا رها کنید و آزارم ندهید. اما راننده متوجه شد و گوشی را از دستم گرفت. همان موقع با وحشت پیاده شدم تا فرار کنم اما کفش هایم در گل فرو رفت و 3 آدم ...
روش عجیب این مرد برای فرار از پرداخت مهریه / مادرم مدام غر می زد!
و مرا داماد کردند. آن ها خواهر دوست برادرم را که از یک خانواده افغانستانی بود، به عقد من در آوردند و این گونه زندگی مشترک ما آغاز شد. دو سال بعد، دخترم به دنیا آمد و من مجبور بودم در کنار مادرم زندگی کنم. ولی همین موضوع، باعث شروع اختلافات من و همسرم شد چرا که همسرم راضی نبود مادرم نزد ما زندگی کند و معتقد بود که باید زندگی مستقلی داشته باشیم. از سوی دیگر، مادرم نیز دچار بیماری عصبی بود ...
این 2 مرد داعشی نبودند اما به خاطر شلیک های مرگبار به یک پدر و دختر کرجی فراری بودند
مدت ها قبل مقدار 60 کیلوگرم تریاک خریده و مقداری از آن را شبانه به خانه اش برده اما به خاطر خستگی باقی مواد را در خودرو جا گذاشته و نیمه های شب آن را دزدیده اند. او به سعید شک داشت و با تهیه اسلحه می خواست از او انتقام بگیرد. من ترسیده بودم و هیچ نقشی در این حادثه نداشتم. بعد از قتل آن مرد با هم مشاجره کردیم و او گفت که نگران نباشم و مرا بی دردسر به ترکیه می فرستد. حمید ادامه داد: به میلاد ...
چون منشی این دو مرد بودم هر چه می گفتند قبول می کردم!
رشته ام بسیار علاقه داشتم ولی دیگر هیچگاه به دانشگاه نرفتم. یعنی چه؟ درس را رها کردی؟ این همه زحمت کشیده بودی. مجبور بودم محیط دانشگاه یادآور خاطرات بدی برایم بود و با حضور در آنجا باز آن خاطرات برایم تداعی می شد. مدتی خودم را در خانه حبس کردم. زندگی در وجودم مرده بود. سرانجام از طریق یکی از بستگانمان در یک شرکت مهندسی خصوصی کار گیر آوردم و سر گرم کار شدم. ...
از اوتیسم نترسید
اوتیستیکی موردنظر کودک نیفتد. بچه دوست دارد تنها باشد، دنبال علایق شخصی خود برود و رفتارهای تکراری داشته باشد، اما مادر نباید اجازه این کارها را به او بدهد و خودش باید با کودک وارد تعامل شود. در کشورهای غربی این فضا متفاوت است، در نتیجه روش درمان نیز متفاوت خواهدبود، مثلا در لندن کودک تا ظهر در یک مرکز بسیار پیشرفته و مجهز نگهداری می شود اما بعد از ورود به خانه به حال خود رها خواهدشد چون نگرش ...
شوهرم در اتاق پنهان شده بود / نمی دانستم او در خانه است!
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، رابطه من و شهرام مدت ها ادامه داشت و همیشه خیالم از بابت تهیه مواد راحت بود تا این که بالاخره شوهرم به من شک کرد. دستم برای شوهرم رو شده بود و مجبور شدم همه چیز را برایش تعریف کنم. فرشاد، شهرام را مقصر معتاد شدنم می دانست و از همان روز اول از او کینه به دل گرفت. او از من خواست به بهانه تهیه مواد شهرام را به خانه بکشانم تا از او انتقام بگیرد. من هم کاری ...
بلایی که بر سر دختر جوان در میهمانی آوردم کابوس های شبانه ام شد!
نخواهند داد، علاوه بر این بارها به او گفته بودم که می خواهم با دختر خاله ام ازدواج کنم ولی او حاضر نبود مرا رها کند با اینکه تمام هزینه های میهمانی شبانه و مصرف موادش را می دادم ولی همیشه می گفت عاشق من است و بدون من هرگز نمی تواند به زندگی ادامه دهد. البته من هم معتاد شده بودم. اگر معتاد نبودم که در این جمع ها حاضر نمی شدم. البته من تفریحی مصرف می کردم. از روز حادثه بگو قرار بود ...
گزارش کامل برنامه نود با جنجال های دربی
پنالتی سپاهان، بازیکن ماشین سازی با دو دست توپ را به مقابل خود انداخت و خطا گرفت اما داور به اشتباه هند را اعلام نکرد. یک پنالتی برای ماشین سازی گرفته نشد. گرفتن پنالتی برای ماشین سازی کاملا درست بود. - تراکتورسازی و ذوب آهن برخورد توپ به دست مهدی پور پنالتی بود چراکه دست در شرایط طبیعی قرار نداشت. * پرسپولیس 2 استقلال 3 - نکات بازی پرسپولیس با 8 گل زده ...
ویراستار شخصی هاشمی از خاطرات آیت الله می گوید
. آغاز تخریب هاشمی را همین مجاهدین زدند، چون خوب می دانستند که نقش او در نهضت خمینی چیست. سال 68 وارد دانشگاه علامه طباطبایی تهران شدم و روزنامه نگاری خواندم. 12 بهمن 73 روز انتشار شماره نخست، در سرویس سیاسی روزنامه ایران، خبرنگار بودم. روزنامه ایران را منتشر کرده بودند تا پیشرفت های دولت سازندگی را برای مردم برجسته کند. همکارم مسعود میرزایی، لقب سردار سازندگی را اولین بار در این روزنامه به کار برد ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی
این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. غمگینم مثل پرسپولیسی ای که دو دقیقه رفت دسشویی اومد دید دوتا گل خورده. 2. منم اگه بعد 1892 روز تیمم دربی رو میبرد الان 6 متر و 68 سانت زبون داشتم. 3. ولی به نظر من، برنده واقعی این مسابقه اون پرتقالی بود که فکرشو نمی کرد تا محوطه جریمه پرتاب بشه. ...
رضایت کامل پسر با دو دختر همزمان در ایران
که پدر و مادرم اصرار داشتند تا ازدواج کنم، اما نمی پذیرفتم تا اینکه وقتی یکبار به روستا بازگشتم، آنها تصمیم گرفتند تا دخترعمه ام را به عقد من در بیاورند. وقتی از تصمیم خانواده آگاه شدم، نتوانستم دلبستگی به دختر همسایه را از آنها پنهان کنم. مدتی بود که به الهام دختر همسایه که یک سال از من کوچکتر بود، دل بسته بودم اما خانواده تصمیم گرفته بودند تا با دختر عمه ام فاطمه که 3 سال از من بزرگتر است ...
وعده های عاشقانه یک شهید مدافع حرم
... من کنار دایی بودم ذکر یا زهرا(س) را فریاد زدم و آن چنان این ذکر از عمق وجودم بود ،که به معنای واقعی خودم رادر آغوش حضرت مادر احساس کرده و آرامش و توان یافتم و توانستم مادرم را نیز آرام کنم به مادرم گفتم: سید به آرزویش رسیده و این توفیق که همه ما آرزویش داریم.دعا کن مادر ماهمه به این مقام برسیم. بعد از مدتی متوجه شدم، که آن لحظه سید ترکش به پهلو و سینه اش خورده و ترکش دیگر به پشت ...
مهیار طریحی: - اردوان کامکار - پدر من در موسیقی است
کند و ما را راهنمایی کنند که چه کار کنیم که این قطعه بهتر باشد؛ ایشان زحمت کشیدند و گوش کردند و هیچ وقت یادم نمی رود رسیدم خانه ساعت 1:30 صبح بود که استاد تماس گرفتند. من شوکه شدم که گفتند قطعه را گوش دادند و اصلاحاتی را انجام داده اند و در جلسه بعدی که با ایشان داشتم در قسمت های پلی ریتمیک قطعه تغییراتی را اعمال کردند و جوری جریان پیش رفت که تمام قطعه در هفت ضربی ادامه پیدا کرد و وقتی که من خودم ...
قبل از رسیدن به سن قانونی،به اعدام محکوم شدم!
سازمان در معرض خطر قرار نگیرد. البته گاهی هم ناچار می شدیم گروهی زندگی کنیم. مثلاً در تبریز یک خانه عادی داشتیم که در آن زندگی می کردیم و یک خانه تیمی هم داشتیم که جلساتمان را در آنجا برگزار می کردیم. در سال 1354 زمانی که در تبریز بودیم، دکتر را دستگیر کردند و من متوجه شدم و همراه فرزندم- که بسیار کوچک بود- به تهران آمدم تا او را به دست خانواده شوهرم بسپارم که اگر دستگیر شدم، او- که هنوز خیلی کوچک ...
تذکر محسن ترکی به یک مسئول امنیتی در دربی 82
...، به 28 سال قضاوتی که با عشق و علاقه آن را انجام داده بودم، شب ها به عشق داوری می خوابیدم و برنامه ریزی ام بر اساس داوری بود. تغذیه، زندگی، تمرینات و ... برای داوری بود. وقتی دور افتخار می زدم، این چیزها در ذهنم مرور شد. سختی ها و مشقت های زیادی تحمل کردم و ناملایمت هایی از سوی جامعه داوری و بیرون از آن متحمل شدم. همه اینها زمانی که مشغول بوسیدن چهارگوشه زمین بودم، مرور شد. زمان خداحافظی، کاپیتان ...
جوانان امروز همان جوان های جنگ هستند
می کشیدم که بگویم اسمم جمشید است، در همان روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی در جاده ی خون یکی از برادران رزمنده که نامش علی بود، سرش قطع شد و شهید شد. از همان زمان یک نامه برای خانواده نوشتم که من اگر زنده ماندم و شهید نشدم نامم علی است و دیگر مرا جمشید صدا نکنید. من پانزده ساله بودم که به مانند همه ی برادران دیگر برای حمایت از ولی فقیه زمان به جبهه رفتیم. - چه اتفاقی افتاد که راضی شدید خاطرتان ...
مادر بی رحم: از آینده وحشت داشتم + عکس
ناکام مانده است. صبح روز بعد و با پیداشدن اجساد قربانیان، او به جرم قتل فرزندانش دستگیر شد و به بیمارستان انتقال یافت تا اینکه صبح دیروز و پس از درمان اولیه برای بازجویی به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد منتقل شد و مقابل قاضی علی اکبر احمدی نژاد قرار گرفت. در این جلسه شوهر دوم سمیرا هم حضور داشت. مرد 67ساله ای که چند سال پیش به رغم داشتن زن و فرزند، سمیرا را که از شوهرش جدا شده و همراه دخترش ...
امید حاجیلی: نظر منتقدین اصلاً برایم مهم نیست
باسابقه به بهانه انتشار آلبوم جدید و استقبال از اجراهایش گپ زدیم. * فاصله زمانی بین انتشار دو آلبوم تو حدود هشت سال شد و این زمان زیادی است. دلیل این فاصله زیاد چه بود؟ حدود 7 سال طول کشید تا آلبوم اول من که در فضای موسیقی لاتین کار شده بود مجوز انتشار گرفت و در نهایت آذرماه سال 87 توسط شرکت ایران گام منتشر شد. بعد از آن من درگیر نوازندگی، آهنگسازی و تنظیم برای خوانندگان مختلف شدم و ...
متهم: گردنبندم را دزدیده بود او را کشتم
را پیدا نکردم. بعد از پیگیری های زیاد متوجه شدم یحیی آن را برداشته است. وقتی موضوع را به او گفتم، دزدیدن گردنبند را قبول نکرد. او ادامه داد: جواب هایی که از یحیی می شنیدم، مرا به شدت عصبانی کرده بود. یک روز که قرار بود یحیی به دیدنم بیاید. با دوستانم صحبت کردم و قرار شد هر طور شده گردنبند را از او پس بگیرم. وقتی یحیی وارد ساختمان شد؛ بار دیگر با هم صحبت کردیم، اما او قبول نکرد و به همین خاطر ...
افسوس شهادت هنوز در دلم سنگینی می کند
برای خانواده های ما مثل خیلی دیگر از خانواده ها سخت بود. رفتن ما به جبهه معلوم بود اما برگشتن معلوم نبود. به همین دلیل مادرم برایش سخت بود من در سن کم به جبهه بروم اما هر طور شده در 16 سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفتم. اولین بار به سردشت اعزام شدم. یکی از دوستانم 10 روز پس از اعزام در سردشت شهید شد. عادل ولی پور اول دبیرستان همکلاس من بود. وقتی دوستم شهید شد روحیه مجاهدانه بیشتری گرفتم. ...
مرا در برابر شوهرم شکنجه دادند!
ناچار شدم همان را دور خودم بپیچم که کمی گرم شوم! تا صبح صدای فریاد کسانی را که شکنجه می کردند، می شنیدم و می لرزیدم! موقع سحر صدای اذان به گوشم خورد و احساس کردم آرام گرفته و گرم شده ام. هنوز هم وقتی آن اذان را می شنوم، همان احساس دلگرمی به سراغم می آید. □ فرزند هم داشتید؟ بله، یک دختر چهار ساله داشتم که او را نزد مادرم گذاشتم. شش ماه در زندان نتوانستم او را ببینم و پس از شش ...
هادی غفاری _شیخِ اصلاح طلب؛ از هم بندی با شریعتی تا ماجرای هویدا و ردّ بازداشت در سال 88
می داشت. به شدت از آقای مصدق دفاع می کرد؛ اما دیگر این آخرها که نمی شد هر دو را با هم دوست داشت. - پدر سال 53 شهید شد. ایشان چند تربیت شده دست اول داشتند؛ البته من اینها را خیلی اکراه دارم بگویم که از جمله سرانشان یکی مرحوم مجید شریف واقفی بود. همین که دانشگاه به نام اوست. سازمان مرکزی مجاهدین خلق، از بچه مسلمان هایش، ایشان به اندازه یک سال هرروز خانه ما می آمد. من هم نوجوان بودم. یک ...
شهریار فقط 5 نسخه روزنامه داشت / اراضی سینک در تصرف خواننده های زن طاغوتی بود/ ماجرای مصاحبه با شهید ...
... صندوق های رای شبانه در دوران شاهنشاهی حزب ایران نوین در ابتدای روز صندوق های رای را می آورد و در شهریار مستقر می کرد وشبانه هم آن ها را خارج می کردند تا هر کسی را که خودشان می خواهند به عنوان نماینده شهریار و شهرهای دیگر انتخاب کنند. معدن های شن و ماسه جاده اندیشه مرا رنج می دهد معادن شن و ماسه کنونی که در جاده اندیشه واقع است مرا رنج می دهد چرا که این معادن ...
به نظر من بالاتر از ناسا، ساختن کشور و مملکت خود آدم است. من این هدف را بلندتر از کار در ناسا می بینم.
های بهتری پیش پای شما قرار گیرد؟ زمان حضورم در ایران بسیار فعالیت می کردم؛ اینطور بگویم که با ساپکو، ایران خودرو، نیرو محرکه و بسیاری شرکت های دیگر به صورت سه موتوره کار می کردم. اگر ایران مانده بودم فکر کنم 30 سالگی بازنشسته می شدم چون از سه جا برایم بیمه رد می شد. یکی از نمایندگان مجلس که رییس بخش صنعت آن زمان بود، فاینایت المنت هم در دانشگاه صنعتی شریف تدریس می ...
آیت الله مظاهری: قرآن و اهل بیت(ع) جدا شدنی نیستند/ مراتب عمل به قرآن چیست؟
مشّاء شدم، دیدم تاریک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و دیدم خطرناک است. دست زدم به قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم و دیدم آرام شدم. لذا خیلی جاها وقتی صدرالمتألهین بحث های خیلی بالای فلسفی نظیر حرکت جوهری را بیان می کند، بعد از بحث های دقیق فلسفی یک جمله دارد و می فرماید: و هذا المطلب الشریف الغامض اللطیف مما وجدوه و حصلوه بالکشف و الشهود عقیب ریاضاتهم و خلواتهم، و هو مما اقمنا ...