سایر منابع:
سایر خبرها
هایش را نگه داشتم. تا 17 سالگی خوزستان بودم. بعد هم برای تحصیل به تهران آمدم. اصفهان هم خون داده بودم. بعد ها این کارت ها را به آن ها نشان دادم و تائید کردند. چند وقت یکبار خون می دهید؟ مثل آقایان سه ماه یکبار. البته دفعه آخر دکتر گفت: چهار دفعه یکبار خون بدهید. سری قبل که رفتم کانادا به پسرم سر بزنم، سازمان انتقال خون کبک از من خواست آنجا خون بدهم. حالا این بار که باز بروم، آنجا می ...
بنده سال 41 به خانواده شان پیوستم. سال 42 خدا یک پسر به نام بهنام به ما داد که در دو سالگی از دنیا رفت و بعد خدا داود، رسول و علیرضا را به ما داد که در همین خانه همراه مادربزرگشان زندگی می کردیم. خانواده خیلی مؤمنی نبودیم ولی کورسوی ایمانی داشتیم. حاج آقا ضد شاه بود. آن زمان پاسبان ها چادر مادرش را از سرش کشیده بودند و می گفت اینها بی کفایت و بی غیرت هستند. سعی می کردیم پیش بچه ها این مسائل را نگوییم ...
دید چند تا از بچه های افغان میگویند چند تا داعشی را دیدند که در فاصله چند متری قصد نفوذ به محل استقرار نیرو های خودی را داشتند. سردار متوجه میشود که بچه ها خیلی ترسیدند میگوید: بی جهت تیراندازی نکنید و با چند نفر دنبال داعشی ها میروند. در جریان تعقیب ایشان در تاریکی شب از روی دیواری نسبتا کوتاه میپرند ناغافل از اینکه آن طرف دیوار خندق است، فرود می آیند و با ضربه ای که به پای شان وارد می شود رباط و تاندون های پای چپ پاره میشود. ...
بودند و شاید بیشتر از مادر ما بود که کمتر نبود. تمام ایام ماه مبارک رمضان در طول تمام این سالها موقع افطار با مرحوم پدرم بودم. البته من روزه نبودم چون کودک بودم ولی با این حال می رفتم و در تکایایی که دعوت می شدیم، می نشستم. آن موقع وقتی حسینیه را می بستیم، عده ای می آمدند و بازدیدی داشتند که بعد ما باید می رفتیم و تکیه آنها را بازدید می کردیم. اگر بخواهیم یک پدر خوب را مجسم کنیم مثل اینکه بچه ها را ...
انوی رکورددار اهدای 173 بار خون، می گوید از سوزن می ترسد و هنوز هم موقع اهدای خون از سوزن ترس دارد. ماندانا حجاریان، رکورددار اهدای خون بانوان ایران است. او تاکنون 173 مرتبه خونش را اهدا کرده است و قصد دارد در سفر پیش رو به کشور کانادا، این بار به درخواست سازمان انتقال خون کبک در آن کشور خون اهدا کند. حجاریان فقط یک اهداکننده موفق خون نیست، بلکه در کنار اهدای خون، اهل هنرهای ...
زهره حاجیان- زنگ در را که به صدا درآوری حیاطی به غایت کوچک جلو چشمانمان خود نمایی می کند و سه پله کوتاه ما را به تنها اتاق ساختمان می رساند. اتاقی 20-25 متری که یک گوشه اش آشپزخانه است و درست روبروی آن تختی که پیشتر" کبری عابد" مادر بزرگ زهرا کوچولو روی آن می خوابید و پس از تصادف وحشتناک "مهدی جوز علی بیگی" ساکن آن شده و هنوز هم بعد از 100 روز که از حادثه گذشته هنوز روی زخمش باز است و بخیه نشده و از درد شکستن لگن و گذاشتن پلاتین به خود می پیجد. دور تا دور اتاق عکس های زهرا کوچولو و عموی شهیدش محمد نصب شده و هر رو ...
– نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت – دیده بودم. هر دفعه که راجع به فداکاریهای مردم با امام صحبت میکردیم، ایشان به هیجان میآمدند و متاثر میشدند. مثلا زمانی که در محل نماز جمعه ی تهران، قلکهای اهدایی بچه ها به جبهه را شکسته بودند و کوهی از پول درست شده بود، امام(ره) در بیمارستان با مشاهده این صحنه از تلویزیون متاثر شدند و به من که در خدمتشان بودم، گفتند: دیدی این بچه ها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده ...