سایر خبرها
از قدیم آتش به اختیار بوده ام
...، هر شب با اکسیژن می خوابیدم و به زور خودم را از بیمارستان مرخص کردم. من تا 3-2 سال اینگونه بودم و از چند ماه پیش نفسم شروع کرد به برگشتن به شرایط نسبتا عادی و عضله قلبم که بشدت ضعیف شده بود، قوت گرفت. الحمدلله شب ها می توانم آسوده بخوابم و نفس دارم. به شکرانه همین نعمت نیز بنا کردم راز را در این ماه مبارک راه بیندازیم و ناگفته هایی را که جا مانده برای مردم بگوییم. منبع: وطن امروز ...
ناگفته ها از رشادت شهید جواد تیموری در مجلس
حکایت این قبر خالی را نمی دانستیم تا این که نوبت به جوادمان رسید. پسر بزرگ خانواده در تمام این سال ها داشت برای برادر کوچک تر از خودش برادری می کرد. حالا دل مان کمی آرام است که جواد کنار برادر بزرگ مان به خاک سپرده شده است. از آن روز که دفنش کرده ایم کمی دل مان آرام تر شده است، امیدوارم خداوند به پدر و مادرم آرامش بیشتری بدهد. محسن تیموری ادامه می دهد: این ها ناجوانمرد هستند. آمدند در ...
ضدانقلاب منتقدین خودی را نیز در گورهای دسته جمعی دفن می کرد
بهشت محمدی(ص) منتقل کردیم و به مردم شهر نیز خبر دادیم که تعدادی جنازه پیدا شده است، اعضای خانواده هایی که مفقودی دارند می توانند به این محل مراجعه و اجساد را شناسایی کنند. چندین خانواده به این محل مراجعه کردند، اما این اجساد قابل شناسایی نبودند و هیچ گاه هم شناسایی نشدند. بعد از چند روز که هویت این اجساد مشخص نشد، مجبور شدیم آن ها را در بهشت محمدی(ص) دفن کنیم. چند ماه بعد یکی ...
جرمی به نام دختر مجرد بودن
. دوست ندارند فرزندان یا همسران شان دوستی داشته باشند که مستقل زندگی می کند. خانه ای که تنها یک نفر در آن زندگی می کند، برای آن ها تنها یک معنا دارد. زنان مجرد هنوز نیز برای اجاره منزل با مشکل مواجه هستند. صاحبخانه ها، مستاجر مجرد نمی خواهند و همسایه ها نیز تاکید می کنند که پای مجرد را به ساختمان باز نکنید. این است که وقتی شهیندخت مولاوردی معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده از طرحی با ...
رهبر در گوش حلما اذان گفت/ به دخترم می گویم پدرت خیلی باغیرت بود
یک دختر بچه کوچک با پیراهن صورتی و موهای فرفری . دخترکی یک و نیم ساله که عکس پدرشهیدش را بالای سرش گرفته؛ از یکشنبه گذشته تصویر این دخترک که مهمان کوچک دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهدای مدافع حرم بوده ، همه جا منتشر شده و دل از خیلی ها برده. به گزار ش مهرخانه ، به نقل از تسنیم، دخترک گزارش ما اسمش حلماست؛ تنها یادگار شهید مدافع حرم میثم نجفی؛ 18 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده ...
اعتراف مرموز پسر جوان به دفن کردن دختری به نام المیرا در سوهانک / در میهمانی شبانه چه گذشت؟
ما را پیدا کند. چند ساعتی با جسد تنها بودم تا اینکه تصمیم گرفتم آن را از خانه خارج کنم تا راز این ماجرا برملا نشود. جسد المیرا را داخل ماشینم گذاشته و در تاریکی به سمت سوهانک رفتم و جسد را دفن کردم. اما عذاب وجدان لحظه ای مرا رها نکرد و همین مسأله باعث شد تا فردای آن روز با پلیس تماس بگیرم و به دروغ بگویم که دیده ام دستی از خاک بیرون زده و جسدی در زیر خاک است.با اظهارات روزبه، شهرزاد نیز بازداشت شد و اظهارات پسر جوان را تأیید کرد. بدین ترتیب تحقیقات تا اعلام علت اصلی مرگ و رفع ابهام ها ادامه دارد. رکنا ...
پوتین چگونه مامور اطلاعاتی روسیه شد
ولادیمیر پوتین در جمع دانش آموزان برتر سال آخر یک دبیرستان گفت: من وقتی تصمیم گرفتم در نیروهای امنیتی کار کنم به بخش پذیرش "کا گ ب" رفتم. وی افزود: من از یک خانواده کارگر بودم و هیچگونه ارتباطات و آشنایی در این مجموعه نداشتم، در آنجا به من توصیه کردند که اول باید دانشگاه را به پایان برسانم و فوق لیسانس حقوق بگیرم. پوتین ادامه داد: از آن لحظه به بعد خواندن فیزیک، شیمی و ریاضی ...
کار تا دَم مرگ
مخارج زندگی استخدامت کردم، اما این جا به نیروی جوان نیاز داریم، نه پیرمرد بازنشسته ای مثل تو. تاکسی برای هزار تومن از صبح تا شب کلاج ترمز می گیرم و با هزار تا آدم مختلف سروکله می زنم، بلکه ته برج بتونم سرم و جلوی زن و بچه ام بالا بگیرم، آخه با حقوق بازنشستگی که نمی شه زندگی کرد. حرف هایی که می زند باب میل دو پیرمرد دیگری است که روی صندلی عقب نشسته اند، راننده می گوید و آن دو ...
سحرگاه سیاه دختر نوجوان
برابرش بود، رفتیم و در همین لحظه متوجه شدیم پسر جوان نامزد این دختر است. دیگر نمی توانستیم تصمیمی که گرفته بودیم را عملی نکنیم و در این لحظه درحالی که نامزد دختر نوجوان هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود و از ترس قدرت اعتراض نداشت و هر 5نفر دختر نوجوان را به صورت جداگانه هدف آزار و اذیت قرار دادیم. پس از اجرای نقشه مان در زمان خارج شدن از خانه اقدام به سرقت وسایل با ارزش کرده و به سرعت پا به فرار ...
یادداشت مسعود کیمیایی پیش از اکران فیلمش
از قبل از انقلاب، هم پول را می شناسد و هم خرج کردنش را و هم پر از عاشقانه های پاک است، به خانه و خانواده و یتیم پروری. دیندار اصل است. اما در این روزگار منظره زیبا، لانگ شات بانک است، نمی خواهد بازنده. اما بازنده می شود؟ درسی که با پول دزدی خوانده شود، آخرش طرفِ دزد را می گیرد؟ شهر ما شهری دیگر شد. جنگ ها آمد- معنای خون و جوان را دیدیم- در روزهای انقلاب که خودم فیلم برداری می کردم- مغز و سری ...
چرا نماد اپل به شکل سیب گاز زده است؟؟؟؟
استیو جابز چه بود؟ چه کرد و چه گفت؟ او فقط لبخند زد و سرش را تکان داد و چیز زیادی نگفت. من اجباری نداشتم که ایده را به زور بفروشم. ما هردو آن را دوست داشتیم و می دانستیم انتخابمان درست است. اساسا سلیقه مشتری چه نقشی در کار شما دارد؟ من معمولا از مشتری می پرسم چه لوگویی را می پسندد و چرا. بعد تلاش می کنم که سلیقه شان را به ویژگی های محصولات و خدماتشان ترجمه کنم که لوگو قرار است ...
اینجا می گویند داعشی ها شیعه اند!
اینکه در مسابقات المپیک من به همراه خانواده به شهر گویانیا اعزام شدم. مرکز اسلامی را برزیلی ها به خانه ایرانیان می شناسند. بازی آخر المپیک2016 هم بین آلمان و برزیل شد و یک جو سنگین انتقام در شهر ایجادشده بود و همه برایشان بازی بسیار مهم و حیاتی بود. از قضا داوران مسابقه ایرانی بودند که نگرانی من را بیشتر کرد.چون اگر بازی با باخت برزیل همراه می شد، ازآنجاکه داوران ایرانی بودند احساسم نسبت به جو ...
ناهید در طول زمان به عمق رسید/ نفس دقیق به فعالیت مجاهدین پرداخته است
هستم و آن زمان را تجربه نکرده بودم، نبودم و ندیده بودم، بنابراین خیلی از اتفاقاتی که در فیلمنامه می افتاد و کارهای آدمها برایم عجیب بود. روز اول به خودم قول دادم ناهید را قضاوت نکنم و فقط او را باور و درک کنم، آن هم در همه مراحلی که انتخابی می کند و تصمیمی می گیرد. این دختر معمولی در ابتدا هنوز آنقدر هوش اجتماعی پیدا نکرده که انسان ها را بشناسد. او دختری ساده و معصوم است و در تقابل خیر و شیر قرار ...
کتاب خاطرات زندگی شهید نورعلی شوشتری منتشر شد
. مردم بلوچ از بس دوستش داشتند، اسم بچه هایشان را می گذاشتند نورعلی . می گفتند حالا که نور علی را نداریم، یادش را زنده می کنیم. هر کس یک جوری قربان صدقه اش می رفت. همه کار کردند تا چیزی بخورد اما فایده نداشت. با بغض یک گوشه نشسته بود. دو روز همینجور بود. شهادت نور علی دل پسر بچه بلوچ را شکسته بود. همه آن لحظه هایی که نورعلی با کلی هدیه رفته بود مدرسه آن ها، هیچ وقت از خاطرش ...
آزار و اذیت دختر 17 ساله در خانه مادربزرگش
جوان می خواست دست از سرشان برداریم، متوجه شدیم که او نامزد رسمی دختر نوجوان است. اما از کارمان دست نکشیدیم و بعد از آزار و اذیت دختر تمام وسایل با ارزش داخل خانه را سرقت کردیم. ما فکر می کردیم دختر نوجوان و نامزدش از ترس آبروی شان ماجرا را به پلیس گزارش نمی دهند اما چند روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم ...
بهت و اندوه اهالی ادبیات از درگذشت ناگهانی کورش اسدی
......فعلن خیره می مانم به سقف و به غم آتفه چهارمحالیان، همسر شاعرش فکر می کنم. زنی که بی تردید یکی از ارکان بازگشت کورش بود به زنده گی در این چند سال اخیر...فعلن باید به سقف خیره بمانم...آن قدر که همه جا تاریک شود... یوسف انصاری، داستان نویس: سال ها پیش هوشنگ گلشیری استاد کورش اسدی گفت جوانمرگی در ادبیات ولی منظورش مرگ جسمانی نبود بلکه مرگ خلاقیت در نویسندگان ما بود ولی حالا باید گفت جوان ...
نخبه ام اما مهاجر!
مدارس شیفت شب بودند، چون هم معلمان و هم دانش آموزان مجبور بودند روزها کار کنند. من با وجودی که راهنمایی یا ابتدایی بودم، مجبور بودم کار کنم و شیفت شب درس بخوانم. همه شیفت شب بودند؟ بله این اجبار بود. معلم ها در روز باید هزینه خود و خانواده را تأمین می کردند، چون حقوقی که از مدرسه می گرفتند، بسیار ناچیز بود. از لحاظ عددی شاید یک صدم یا یک دویستم حقوق دیگر کارمندان باشد. این حقوق را جامعه ...
گفتگو با مهدی فوادیان گزارشگر و گوینده رادیو: ما فراموش شدگان رادیو هستیم
شدم و یکجور شیدایی نسبت به این رسانه در من بوجود آمد. زمان ما رادیوهای لامپی در خانواده ها بود و من از همان سال های کودکی انس عجیبی با رادیو داشتم. خاطرم است چون مادرم بسیار مذهبی بود در ایام محرم و صفر رادیو را جمع می کرد و شنیدن رادیو در خانه ما ممنوع بود. حال آن روزهای من دیدنی بود! زمانی که تست دادم و وارد رادیو شدم همه اهالی و قدیمی های رادیو را از صدایشان می شناختم حتی مثلا مهدی ...
سلطان جاده های ایران از انتظارهایش می گوید/گذران زندگی سخت است
بیشتر با پدربزرگ دوچرخه سواری ایران پای صحبت های سلطان جاده های ایران نشستیم. از کودکی به دوچرخه سواری علاقه مند بودم و روزی 2 تا 3 ساعت هر روز رکاب می زدم سلطان جاده های ایران در گفتگو با خبرنگار راهنمای سفر من بابیان اینکه زندگی سختی را پشت سر گذاشته ام، اظهار داشت: از بدو تولد از نعمت داشتن پدر محروم بودم و با زحمت و تلاش شبانه روزی مادر و مادربزرگم بزرگ شدم؛ همین که به هفت سالگی ...
مهاجرت مانع پیشرفت هنرمندان افغانستان نشد/ لزوم تجدیدنظر در برنامه ستاره افغان
در برخی جوامع توانایی ها و دانایی های یک زن حتی اگر به آسمان هم برسد ارزشی ندارد و هنرمند زن در نهایت یک زن و مستحق نادیده گرفته شدن است اما بازهم خوشبخت بودم که در این دنیای پر از شور، شر، ظلم و بی انصاف خانواده خوب و پدری مهربان و روشن ضمیری داشتم که حامی بزرگ هنر، تحصیلات و چتر مستحکم برای زندگی من بود. روزی از روزها داستان زندگی ام را برای یک دوست گفتم، بعد از شنیدن بی درنگ شروع به ...
هنوز در فرهنگ ما فلانی دارد قصه می گوید یعنی حرفش مهم نیست!
، چنین مجموعه ای را تألیف کند. فضای چندان دوستانه ای حول کتاب نبود. به معرفی یکی از دوستان با آقای دهباشی آشنا شدم و از آن زمان تا به امروز که سی سال گذشته است، همواره از کمک های ایشان بهره مند بودم و نظاره گر فعالیت پیگیر ایشان در مجله نگاری بودم. شروع به همکاری با کلک و بعد بخارا کردم که این دو نشریه از معدود مجلات ادبی هستند که هنوز هم وقتی بدان مراجعه می کنیم، مطالب خواندنی کم ندارد. بسیاری از ...
"مرگ مرموز" دختر نوجوان در مهمانی دوستانه
فرزاد مرا از خانه بیرون کرد. دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه شنیدم مریم جان باخته است. اظهارات مرموز در ادامه، کارآگاهان فرزاد را بازداشت کردند. او منکر قتل شد و چنین گفت: شب حادثه مهمانی کوچکی گرفته بودم و یاسمن را هم دعوت کردم. آن شب یاسمن به همراه مریم به خانه ام آمدند اما ناگهان حال مریم خراب شد. فکر می کنم متادون مصرف کرده بود که حالش خراب شد. من هم خیلی ترسیدم و یاسمن را از ...
جزئیاتی تازه از سرنوشت 4 دیپلمات ربوده شده از زبان شاهد عینی + فیلم
. بعد حاج احمد را شناختم که از من درباره خودم و هویتم پرسید و اینکه چرا از آنجا سر درآوردم. او سؤال ها و خوش و بش معمول را داشت اما من قادر به پاسخ دادن نبودم چون نیمه بی هوش بودم و وضع جسمی خوبی نداشتم. یادم می آید آب را با دستان خودش در دهان من ریخت چون من قادر به حرکت نبودم. روی بدن من ملحفه کشید چون من سردم بود. او مرا در آغوش کشید تا کمی گرم شوم بعد روی بدنم پتو کشید و من را روی تشک گذاشت تا ...
تعرض به دختری 17 ساله در مقابل چشمان همسرش
پلیس گزارش نمی دهند اما چند روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم در خانه تنها بود که برای سرکشی به دیدنش رفتم و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به خانه ...
تعرض به دختری 17 ساله در مقابل چشمان همسرش
حالی که پسر جوان می خواست دست از سرشان برداریم، متوجه شدیم که او نامزد رسمی دختر نوجوان است. اما از کارمان دست نکشیدیم و بعد از آزار و اذیت دختر تمام وسایل با ارزش داخل خانه را سرقت کردیم. ما فکر می کردیم دختر نوجوان و نامزدش از ترس آبرویشان ماجرا را به پلیس گزارش نمی دهند اما چند روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم ...
محکومیت 2 نوجوان به پایان دادن به دوستی
شکایت دارد. هرچند بعد از دخالت مأموران این موضوع به پایان رسید و پدر پسر 14ساله شکایت خود را پس گرفت اما دختر 17ساله که در آن خانه بود و سارا نام دارد، به اداره پلیس مراجعه کرد و گفت دو نوجوان به نام احسان و پیمان من را به زور به خانه پیمان بردند و مورد آزار و اذیت قرار دادند. مأموران با اعلام این شکایت، تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کردند. پیمان 14ساله به مأموران گفت: در خانه تنها بودم ...
حضانت فرزند و طلاق، در قبال آزادی مرد کودک آزار
به من گفت اشکال ندارد پدرش است؛ تو باید کارهای او را پنهان نگه داری. با شکایت این زن جوان، پرونده علیه رامین به جریان افتاد و مأموران تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کردند. آنها ابتدا از فرشته 12ساله تحقیق کردند؛ او با تأیید حرف های مادرش به مأموران گفت: هر بار که مادرم از من دفاع می کرد یا از پدرم شاکی می شد، او را با چاقو تهدید می کرد و کتک می زد. نمی دانم چرا پدرم با من و مادرم این ...
آزادمردی که تا آخرین نفس پای مشروطیت ایستاد
احدی از ایرانیان نرسیده بود در حضور هزارها جمعیت و عده زیادی از علما و محترمین شهر ایراد نمود و ماسواد آن را به وسیله حاجی شیخ اسدالله شیخ مفیدی که چند سال بعد از این زمان خانه های آن مرحوم را خریده بود به دست آوردیم و عین قسمتی از آن خطابه را که مربوط به اهمیت آثار ملی ایران است در اینجا می نگاریم. بشر پس از آنکه از گوشه انزوا و بیغوله ها پافراتر نهاد و به هدایت نیروی عقل و تمیز به ...
می خواست مدافع حرم شود، شهید دفاع از شرف و امنیت شد
گرفت و گفت: مادر جان من حالم خوب است. به همه فامیل ها سلام برسان. دمای هوا اینجا 50 درجه است. جنگ تمام شده و امروز به خانه بازمی گردیم. دقیقاً ساعت 8 صبح روز یکم مرداد ماه سال 1367 بود که آخرین پیام رضا را دریافت کردم. ساعت 2 بعد از ظهر اعلام کردند به خاطر ورود نیروهای عراقی به خاک کشور در جنوب، رزمنده ها از دزفول به مرز اعزام شده اند. با شنیدن این خبر به یکباره دلم خالی شد. به همسرم گفتم: رضا از ...
داشتن فرزند اوتیسم یک تلاش و چالش مداوم است/کمپین حامیان صدای بی صدای او
. چه شد که خواستید فضای سکوت درباره این افراد را بشکنید؟ وقتی به خاطر فرزندم مطالعاتی را در این زمینه شروع کردم، متوجه شدم بسیاری از خانواده ها از این مساله حرف نمی زنند و آن را انکار می کنند. برای اطلاع رسانی اوتیسم از سه سال پیش شروع به فعالیت کردم، بهمن سال 93 روی آنتن زنده تلویزیون به عنوان یک بازیگر اعلام کردم فرزندم اوتیسم دارد و بعد از آن هم به هر بهانه ای به اوتیسم پرداختم و ...