سایر منابع:
سایر خبرها
تبرکی به داستان زندگی شهید دستواره
: حاج خانم، شب دعای توسل بگیرید. گفتم: مگر خبری هست؟ و ایشان تاکید کردند: شما سعی کنید دعای توسل بگیرید. و بعد گفت: حاج خانم شما مرا حلال کنید. من باور نکردم و طبق عادت خود ایشان به شوخی گفتم: می خواهید احساسات مرا تحریک کنید؟ گفت: نه حاج خانم، این دفعه با دفعه های دیگر فرق می کند. شما مرا حلال کنید. گفتم: من که از شما بدی ندیدم شما باید مرا حلال کنید. گفت ...
پیشنهاد شاهرخ خان برای بازی در بالیوود را رد کردم!
بازیگر هستم. همانجا به من پیشنهاد بازی در بالیوود را داد وگفت تو تا حالا در سینمای ما کجا بودی و ادامه داد اگر میخواهی در سینمای هند کار کنی باید بدانی که فیلم طبق قوانین هند ساخته می شود. من همانجا پیشنهاد بازی در بالیوود را رد کردم و گفتم من طبق قوانین جمهوری اسلامی عمل می کنم و نمی توانم قوانین هند را رعایت کنم. امینی خواه در ادامه درباره علت کم کاری اش گفت: چند سالی هست که حجم تولیدات ...
منصوریان: دربی امسال بین المللی و تاریخی است
. خط هافبک دوتا را به مجتبی سپردم وبک وسط را به پژمان سپردم. به پادوانی و هرایر هم گفتم روی جوانان خط دفاع سیدعظیم و مجید حسینی کار کنند و میلاد زکی پور را به خسرو سپردم. در خط حمله هم پخته تراز همه سجاد است که با علی قربانی تارگت های ما هستند. امسال میکس جوان و باتجربه گذاشتیم. یک تجربه ای من از سه فصل گذشته در لیگ برتر دارم که تیمی که جام باشگاه ها بازی می کند از حالا باید فکر بهمن و اسفند و بعد ...
من تا آخر عمرم از پژاک متنفرم+تصاویر
نمی شناسیم؛ وقتی فهمیدند که من عرب هستم گفتند ما نمی دانستیم که تو عربی؛ فکر می کردیم که به فارس ها تیراندازی کرده ایم؛ به آنها گفتم چه فرقی می کند من بودم یا فرد دیگری؛ شما وطن فروش هستید. از طارق می پرسم حالا چه کار می کنی؟ می گوید ورزشکار هستم؛ رشته بسکتبال با ویلچر. پرده چهارم: کت و شلواری سیاه و پیراهنی تیره پوشیده، گرد سفیدی بر موهایش نشسته؛ پدر است، پدر سروان ...
بدنی که با ترکش ها آینه کاری شد
می گفتیم قرار ما نهر علقمه؟ امشب دیگر داریم به کنار فرات می رویم؛ شب آخر من است، من را حلال کن گفتم: ابوالفضل ...!چه می گویی؟ گفت: نه دیگر! قرار ما با خدا این است که اگر جنگ به فرات رسید، ابوالفضل برای کنار فرات است با این وجود در حال رفتن شروع کرد به شوخی کردن و گفت: آقا باقر! من پسرها و زندگی خیلی خوبی دارم اما دوست داشتم خدا به من عمر می داد تا پسری داشتم و اسمش را الیاس می گذاشتم. تو که داماد نشدی اما قول بده اگر عمری باقی بود و زندگی داشتی، اسم بچه ات را حتما الیاس بگذاری! همان شب رفتیم و فردای آن روز تا قبل از ظهر شهید رفیعی کنار فرات به شهادت رسید. انتهای پیام / ...
چه کسی عامل اختلاف امام و آیت الله بروجردی بود؟
هم همینطور تا اینکه انقلاب اوج گرفت. یک بار هم کاردار سفارت شاهنشاهی در سوریه، دکتر مجد تلفن کرد و گفت من می خواهم بیایم نزد شما. گفتم بفرمایید و آمد در اتاق ما نشست. اتفاقاً صبح همان روز خدا رحمت کند مرحوم شهید چمران یک کیسه اعلامیه ضدنظام و ضد شاه آورده بود منزل ما. منزل ما هم محل پخش اعلامیه ها بود. کیسه را گذاشت و این آقا هم آمد در همین اتاق کنار کیسه اعلامیه ها نشست. بعد گفت من به ...
گفت این بار فرق می کند...
.... وقتی وارد شد، گفت: من وقت ندارم همه اقوام را ببینم، شما همه را سلام برسانید. این دفعه که می روم، فاطمه و بچه ها را به شما می سپارم. اول خدا بعد هم شما. خداحافظی کرد. آینه و قرآن آوردم. از زیر قرآن رد شد، تا جلوی مدرسه رفت، ولی دوباره برگشت. گفت: آمدم یک بار دیگرخداحافظی کنم. خلاصه تا سه مرحله رفت و برگشت؛ پنج روز بعد، از اهواز تلفن زد و پرسید: آقای دهقانی هستند؟ گفتم: نه. گفت: سلام برسانید و ...
حجاب؛ هدیه گرانبهای اسلام به بانوان
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ابنا بیست و یکم تیرماه، سالروز شهادت شهدای دفاع از حریم حجاب و عفاف در مسجد گوهرشاد، بهانه ای شد تا در گفتگو با چند تن از طلاب بین الملل جامعه الزهرا(س) گوشه ای از چالش ها، نگرانی ها و فشارهایی که زنان مسلمان در کشورهای مختلف دنیا برای حفظ گنجینه ارزشمند عفاف و حجاب و حیا متحمل می شوند، به تصویر بکشیم. نام اسلام از آغازین روزهای ظهور در دوران جاهلیت تا کنون ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (416)
میکنی؟ 4. داستان قرض اینجوریه که اولش همه خوب و اوکی ان، کافیه بفهمن که قرار نیس پولشونو پس بدی بدقلقیاشون شروع میشه. انقدر سر و صدا نکنید 5. یعنی اگه من اعدامی باشم ازم بپرسن اخرین خواستت چیه بازم مامانم داد میزنه میگه لازم نکرده همه چی تو خونه هست. 6. پرنده ها هم پرواز می کنن، هم شنا می کنن، هم راه میرن. واقعن نامردیه، من جای حیوونای دیگه بودم ساکت ...
مراسم گرامیداشت شهید رفیعی برگزار شد
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، مراسم گرامیداشت شهید ابوالفضل رفیعی با عنوان علمدار خیبر ، شب گذشته، 20 تیرماه با حضور فرماندهان نظامی و انتظامی، ایثارگران، خانواده شهید و عموم زائران و مجاوران در محل یادمان شهدای گمنام دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. پیش از شروع مراسم، جمعیت بسیاری برای زیارت شهدا، مقابل مسجد حضرت زهرا(س) حاضر شده بودند و دقایقی بعد، اهالی ...
جنگ خندق 17 شوال
بود از آنها جدا شده و بسرعت به مدینه آمد و صبر کرد تا چون شب شد به سوی قلعه های بنی قریظه و در خانه کعب بن اسدرئیس یهود بنی قریظهرفت و در را کوفت.کعب بن اسد پشت در آمد و چون دانست حیی بن اخطب است در را باز نکرد. حیی فریاد زد:در را باز کن!کعب گفت:تو مرد نامبارک و میشومی هستی و برای وادار کردن ما به پیمان شکنی و نقض عهد با محمد به نزد ما آمده ای،در را به روی تو باز نمی کنم،ما با محمد پیمان ...
جریان شناسی نفوذ دشمن
اتوبوس باشیم بعد هم باید روی سر و کله ی هم سوار شویم ، [در حالی که] اینها به تعداد بلیط می فروشند. در ایستگاه ، قطار حداکثر به فاصله ی سه متر از شما می ایستد ، در قطار باز می شود، و حداکثر به فاصله یک الی سه ثانیه شما سوار می شوید و جای شما هم معلوم است. این یک جور احساس حقارت است. یا می گوید آنها اصلا بوق نمی زنند و نظم چراغ قرمزش اینطور است و ... در این نوع ، طرف در مقابل نظم خیابانی ...
عبد و مولا / کبریایی خدا محور بندگی
روزمره ماست! ما هر روز یک روزنامه می خواهیم، یک شیر می خواهیم که باید صبح بیایند در خانه بدهند، هفته ای یک مجلهو بعد یک دانه خدا می خواهیم که با او مناجات کنیم. راستی نان هم می خواهیم. بنزین هم می خواهیم برای ماشینمان... . معنویت رایج جهان، معنویت بدون عبودیت است. این خدا مهربان است، اما کبریایی ندارد؛ و کبریایی خدا آن قدر اهمیت دارد که محوری ترین ذکر نماز الله اکبر است. نمازی محور دین ...
دست هایی که گلخند می کارند
قرض و بدهی می افتم. اگر کار داشتم و پولی توی دست و بالم بود خیلی زودتر از اینها او را تهران می بردم تا مشکلش حل بشه ولی کسی که نه شغلی داره نه پولی ،کاری از دستش بر نمیاد. شکر خدا به ما گفتن گروه پزشکی از تهران میاد اینجا و رایگان عمل می کنه، خودمونو رسوندیم اینجا. قراره امروز دخترمو عمل کنند.دیگر اسیر شهرها نمی شویم. همین جا عمل می شود. کمی آن طرف تر زنی که خود را آیت معرفی می کند ...
از خون شهدا خجالت بکشید!
لباس ها و پتو ها پاک می کردیم! گاهی جنگ زدگان سوسنگرد و حمیدیه و بقیه شهرهای زیر توپ صدام به مسجد پناه می آوردند که مرحوم قاسمی تا آن جا که برایش مقدور بود، برای این آواره ها نان گرم تهیه می کرد. او می گفت: این بندگان خدا الان دلتنگ هستند و زندگی خود را از دست داده اند. این ها عادت دارند نان گرم بخورند. بعد از مدتی کار در مسجد تعطیل شد و ما به رخت شورخانه علم الهدی رفتیم. آنجا خیلی بزرگتر ...
کویت را نفرین ما بیچاره کرد نه ارتش عراق!
نظامی و غیر نظامی خواهد برد تا آمریکایی ها و انگلیسی ها نتوانند مراکز مهم نظامی عراق را بمباران کنند. شب، حال نگهبان ها حسابی گرفته شد. بعضی شان که روزهای پایانی خدمت شان را می گذراندند، ناراحت بودند. انگار نه انگار آن ها بودند که پریروز هلهله و پایکوبی می کردند. کشورهای غربی و اروپایی حامی کویت صدام را تهدید کرده بودند. مرخصی نظامیان عراقی لغو شده بود. کسانی که سال ها بعد باید به خدمت سربازی می ...