سایر منابع:
سایر خبرها
فرزند ابراهیم یزدی: پیشنهاد پدر در مورد گروگان های سفارت آمریکا این بود که محاکمه شوند و بعد امام همه ...
بابا هم در کنارم بود. مادر من را متوجه کرد که پدرت برای تو کار می کند و روشی که می خواهد به تو کمک کند این است که اجتماع را اصلاح کند تا تو در شرایط بهتری بزرگ شوی. البته فعلا دارم نکات منفی را می گویم. یک بار آقاجان (پدر پدرم) همراه مادربزرگم برای عروسی خلیل به آمریکا آمدند. آقاجان من را صدا کرد و گفت دو رکعت نماز بخوان ببینم بلدی! من هم خواندم و ایشان هم ایراداتی گرفتند که مثلا مهر را کمی جلوتر ...
داستانی عجیب از شیخ عباس قمی و پدرش
شرعی را برای مردم می گفت. مرحوم پدرم کربلائی محمد رضا از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدی که هر روز در مجلس او حاضر می شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍة مرا می گشود و از آن برای شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن می خواند. روزی پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و از این کتاب که او برای ما می خواند ...
اظهارات عجیب قاتل پسر 11 ساله تهرانی +عکس
موسیقی و خوانندگی بود و برای ما می خواند. ابوالفضل پسر پیش فعالی بود به طوریکه سال قبل که در اربعین حسینی همراه پدرش راهی کربلا شده بود چندین بار در شهرهای کاظمین، نجف وکربلا گم شده و ساعتی بعد پیدا شد. این بار همه فکر می کردیم او به خانه برگردد. بستگان مقتول به خانه قاتل هجوم آوردند یکی از همسایه ها به خبرنگار ما گفت: قاتل همراه مادرش در این خانه زندگی می کنند. طبقات دیگر ...
زندگی ابرهیم یزدی از آغاز تا پایان به روایت یکی از6فرزندش
.... یادم هست همان شب مسابقه به مادرم گفتم که ای کاش بابا هم در کنارم بود. مادر من را متوجه کرد که پدرت برای تو کار می کند و روشی که می خواهد به تو کمک کند این است که اجتماع را اصلاح کند تا تو در شرایط بهتری بزرگ شوی. البته فعلا دارم نکات منفی را می گویم. یک بار آقاجان (پدر پدرم) همراه مادربزرگم برای عروسی خلیل به آمریکا آمدند. آقاجان من را صدا کرد و گفت دو رکعت نماز بخوان ببینم بلدی! من هم ...
گفت و گو با جاستینا ؛ دختر رَپِری که هنرپیشه تئاتر شد
موسیقی سراغ رشته ای که در آن تحصیل کرده رفته و به عنوان بازیگر مشغول به فعالیت می باشد. می توانید اولین گفت و گوی این بازیگر- خواننده با رسانه ها را مطالعه کنید. فریما یا فریماه؟ تا سه سال پیش ه داشت اما دیگر ندارد! چطور؟ پدر به ثبت احوال مراجعه کرد و تقاضای فریماه کرد اما وقتی که شناسنامه آمد انتهای نام من ه نداشت و خودش به صورت دستی اسم من را درست کرد. چند ...
گزیده ای از بهترین شعرهای عاشقانه
... می خواستم رها شوم از عاشقانه ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود تا نیستی تمام غزل ها معلّق اند این شعر مدتی ست که کامل نمی شود نجمه زارع ~~~~~ ✦✦✦ ~~~~~ مثل هر شب، هوسِ عشق خودت زد به سرم چند ساعت شده از زندگی ام بی خبرم این همه فاصله، ده جاده و صد ریلِ قطار بال پرواز دلم کو، که به سویت بپرم ...
تاکید بر توقف کشتار بی رحمانه مسلمانان مظلوم میانمار/ اشاره به واقعه "مباهله" و تشریح آن/واکنش به ...
: گفت و گوی های سیدالشهدا با عمر بن سعد و لشکریانش از موضع قدرت بود و با هدف هدایت آن ها صورت گرفت نه اینکه امام از برخی مواضع کوتاه بیاید تا آن ها دست از جنگ بکشند و این واقعه عظیم بیانگر اوج استکبارستیزی، دشمن شناسی و زیر بار ظلم نرفتن است و مردم و مسئولان باید از آن الگو بگیرند. حجت الاسلام مقدسی گفت: یقین داشته باشیم که دشمنان اسلام سعی می کنند اصالت پیام و حقانیت عاشورا را زیر سئوال ...
امسال در حج 96 چه گذشت؟
، به کتابخانه حرم نبوی (ص) رفتم. چون فکر کردم شاید فرصت دیگری بدست نیاید. چندین بار از این مکتبه دیدن کرده ام. مثل همیشه. پرسیدم گفتند 130 هزار کتاب دارد. نفهمیدم عنوان یا مجلد. قفسه باز است. همه کتابها صحافی شده و در موضوعات تاریخی و فقه و قرآن و ... تقسیم شده است. بخش تاریخش بسیار غنی بود. مقصودم در حوزه تاریخ اسلام و مدینه شناسی بود. ساعت نه صبح بود و تعداد اندکی آنجا بودند. روی کتابها برچسب ...
ما فرستادیم تو را شاهد و بشارت بخش و انذاردهنده
منبر رفت و خطبه ای خواند و فرمود: در امشب مردی به شهادت رسید که نه گذشتگان در علم بر او سبقت جستند و نه آیندگان به گَرد او خواهند رسید؛ بعد از خود، زرد و سفیدی (= طلا و نقره ای) در زمین باقی نگذاشت و تنها چیزی که از او مانده هفتصد درهم است از حقوقش از بیت المال، که می خواست با آن برای خانواده اش خدمتکاری استخدام کند. سپس فرمود: ای مردم! هر که مرا می شناسد، که می شناسد؛ و هرکه مرا نمی شناسد [بداند ...
خلق مسلمانی ها حیاط خانه آقا را سنگباران کردند
؟ من در حیاط ایستادم و آقا پیش امام رفتند. بعد از چند دقیقه مرحوم سیداحمدآقا آمدند و مرا صدا زدند که: بروم داخل! امام چند دقیقه ای صحبت کردند و بعد من اجازه گرفتم و رفتم بیرون. بعداً به آقا گفتم: لازم نبود زحمت بکشید و مرا صدا بزنید. فرمودند: به شما قول داده بودم... حرف های آقا با امام، درباره بنی صدر بود. شهید صدوقی و شهید اشرفی اصفهانی هم در این باره با امام حرف زده بودند. شهید مدنی می فرمودند ...
نوحه های امروز فاقد عناصر لازم نوحه سرایی است
. یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مسجد شام بیان شد، اوج موفقیت امام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهدای کربلا است. وی ...
گزارش مراسم رونمایی کتاب آن است شیوه حکومت سیدمهدی شجاعی: در طول سالیان اخیر، دین بسیار مظلوم واقع شده ...
بگوییم که ما کجا و علی کجا باید بگوییم که ما کجا و قنبر کجا ما اگر خاک پای قنبر هم باشیم، باید سر به آسمان بساییم. این داستان مکرر نقل شده است که ابواسحاق نقل می کند که در مسجد و در پیش پدرم بود، در آن جا امیرالمومنین را دیدم که بالای منبر نشسته است و خطبه می خواند ایشان لباسش را تکان می دهد تا خشک شود. در کوفه هوا متفاوت با مدینه است و سرد است. میتوان فرض نمود که این لباس خیس بوده و حضرت برای خشک ...
بسیجی نام آشنای کمپلو و مسجد زین العابدین اهواز
شما اصالتا کجایی هستید؟ - مرحوم پدرم متولد مینابی بود و مرحومه مادرم هم متولد اهواز؛ خودم نیز متولد منطقه باغ شیخ اهواز هستم. فاش نیوز: در زمان نهضت امام خمینی (ره) شما چند ساله بودید؟ - من در زمان پیروزی انقلاب سال دوم دبیرستان را گذرانده بودم و از تابستان سال 57 در جریان بعضی مسایل انقلاب قرار گرفتم. البته وقتی در سال اول دبیرستان تحصیل می کردم از طرف مدرسه به ...
ناگفته های یک هنرمند نامدار: من از درون ناچار شدم
مرد سفالگر در سرم می چرخید. فهمیدم ماده ای به نام سیلیکون است که بعد از قالب گیری می توان آن را کشید و از کار جدا کرد. این برای من کم از جادوگری نداشت.پنجره ای رو به رؤیاهایم باز شده بود. منظورتان دفرماسیون بعد از قالب گیری است؟! بله. از میهمانم خواهش کردم یک بسته گِل برای من بیاورد. و همان بسته گل مرا به خاک وابسته کرد. (با خنده) شاید هم به خاک سیاه نشاند. البته این ...