سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای حضور رهبرانقلاب در یک گشت رزمی
از مملکت دفاع کنند، جوان 18 الی 20 ساله در سن و سال جوانی می جنگد. الان داریم بررسی درباره نیروهای وظیفه مان در جنگ می کنیم، ببینیم چه نقشی ایفا کرده اند. بعد بیاییم در مورد ارتش حرفه ای بحث کنیم. در جنگ نیروی زمینی تمام نبردش با نیروی وظیفه بود اینها می جنگیدند. در عملیات فتح المبین، بیت المقدس و در دفاعی، در نوک پیکان ما نیروهای وظیفه بودند. این جوان با آن غروری که دارد حتی برخی تصور می ...
تمام تلاش ضد انقلاب این بود که ارتش منحل شود/ حضرت آقا در جبهه شبانه برای گشت می رفت/ وضعیت جبهه را که ...
: آقای رشید فرمانده قرارگاه خاتم هستند و شما جانشین ایشان هستید. با کدام یک از بچه های سپاه بیشتر رفاقت دارید؟ حسنی: با عزیز جعفری، با همه دوستان همکار بودیم و در جبهه با هم بودیم و جدا از همدیگر نبودیم. س: نظرتان درباره فرمانده جدید ارتش امیر موسوی چه است؟ حسنی: حضرت آقا تصمیم واقعا عالی در مورد انتصاب امیر موسوی گرفتند. خیلی خوب شد، چون ایشان نسل بعد از ...
ممنوع الخروجی 5عضو خانواده هاشمی!
نظر بسیاری از ایرانیان و مردم، آیت ا... هاشمی رفسنجانی پدر و پشتوانه ای برای جامعه بودند و این فقدان بار روانی و اندوه مضاعفی ایجاد می کند، هرچند همدردی و همراهی مردم بسیار برایمان شیرین و تسلی بخش است. از اسفندماه که مرخصی برادرم مهدی تمام شد و مجددا به زندان بازگشت، شرایط مادرم دشوارتر شده است. همه ما تلاش می کنیم ایشان را که بیشترین رنج را از فقدان آیت ا... می برند، تسلی دهیم. روایت ...
هانیه توسلی زنگ آغاز سال تحصیلی مدرسه کودکان کار خاوران را به صدا درآورد
اش باشد. مثل سیاه مو؛ دختر 12 ساله ای که با خجالت اسمش را می گوید و برای فهماندن اسمش، به موهایش اشاره می کند. سیاه مو اما در خیابان ها نیست. بزرگ شده و خانواده اش می گویند دیگر خوب نیست در خیابان باشد. توی یک کارگاه، با خواهر بزرگترش پروانه، پاکت درست می کند. از آرزوهایش هم حرفی نمی زند. معلوم نیست آرزو ندارد یا آنقدر آرزو دارد که نمی خواهد آنها را بگوید. سونیتا هم خیاطی می کند، روزی چهار ساعت در ...
روایتی از فرماندهی یک زن/ عشقی که غریبانه به خاک سپرده شد
خبرگزاری مهر ، گروه استان ها - سیده فاطمه هلالات: از کودکی فرمانده بود از وقتی 13 ساله بود، می شد حدس زد روزی در رقم خوردن سرنوشت شهرش نقش آفرین شود. می شد حدس زد روزی مردان به گردپای اراده اش نرسند. سختی و لجبازی از آن دختر 13 ساله در دبیرستان، یک رهبر دینی ساخت، در میدان نبرد او را یک فرمانده کرد هر چند در هیچ سندی اسمی از یک فرمانده بانو در دوران دفاع مقدس ثبت نشده است. کودکی و ...
11 چیزی که فرزندتان می ترسد به شما بگوید!
مردم نیوز : بچه ها هر روز شما را می بینند و بی غل و غش دوست تان دارند. شما برای او یک قهرمان هستید، آشپزی می کنید، دوستش هستید و چیزهایی یادش می دهید اما گاهی شاید بترسد به شما بگوید دقیقا چه حسی دارد. در ادامه چیزهایی را می گوییم که ممکن است فرزندان به دلیل ترس و اضطراب نتواند به شما ابراز کند. 1. من نیاز دارم بدانم شما عاشق من هستید، حتی اگر هر روز این را به من بگویید ...
از ترس داعش مهاجرت کردیم
، خانواده ام را به خاطر اینکه امنیت جانی نداشتند فرستادم پاکستان . چه سالی بود؟ تقریبا از اوائل سال 58 ما جنگ مسلحانه را با ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق شروع کردیم، تا ده سال هم جسته گریخته این جنگ ادامه داشت. آن موقع که شوروی به افغانستان حمله کرد و قصد تصرف کشور ما را داشت من خودم داوطلبانه به جبهه رفتم. اوائل در کابل، من و دوستانم جزو چریک های شهری بودیم اما بعد که لو رفتیم ...
ناتوانی انسان را فراموش کنید!
تدبیر24 شهروند در ادامه نوشت: ناخودآگاه عقب رفتم. روبه روی اصطبل اسب سیاه، مادیانی قهوه ای؛ آرام می آمد جلو. سارا دست برد برای نوازش. من هم به پیشانی اسب دست کشیدم. درواقع خوب به حرف های سارا و رفتارش مقابل اسب ها نگاه می کردم، بلکه در همین نیم ساعت مجالی که دست داده، دوری سالیانم از طبیعت را جبران کنم. هرچند فرصتی کوتاه است اما بچه ها شاید بهتر از بزرگترها حوصله توضیح دارند. تمام حصارهایی که ما ...
فرار از مدرسه در اولین روز/ یک جلد قرآن اولین هدیه از معلم
در کلاس من به عنوان مبصر کلاس انتخاب شدم و تا پایان سال من مبصر بودم. وی ادامه داد: یاد گچ و تخته سیاه بخیر در اولین سال تحصیل من از کل کلاس ما فقط دو نفر مردود شدند من و بقیه دانش آموزان به کلاس دوم رفتیم. مدرسه کابوس شب هایم بود "م. س خبرنگار زاهدان" : من به شدت به مادرم وابسته بودم و از مدرسه ترس عجیبی داشتم و مدرسه را جایی ترسناک تصور میکردم و حتی بارها در خواب ...
عادت بد کودکان، الگوی خوبی باشید
...: چند روز پیش کودک 3 ساله ام مدام گریه می کرد و نمی خواست که او را از بغلم زمین بگذارم. من خیلی خسته بودم و لازم بود که چند دقیقه بروم تا چند کار انجام دهم. اول به ذهنم آمد که برنامه ای برایش بگذارم تا تماشا کند اما بعد ندای درونی ام سرم فریاد کشید که، "نه، اینکار را نکن!" واقعاً نمی خواستم که پسرم رفتار خودش را با تماشای تلویزیون مرتبط کند. از این گذشته استفاده از تلویزیون برای ...
کسی از گرمابه های ایرانی خبر دارد؟
عمومی و نمره وجود داشت و زنان محل هم مانند مردان حداقل هفته ای یک بار برای نظافت و در بعضی موارد برای یافتن دختر دم بخت یا تحقیق درباره دختری که می خواستند عروس خانه شان شود به حمام می رفتند! با این تفاوت که مردان قبل از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح حمام می کردند و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعد از ظهر حمام در اختیار زنان بود. یکی از گرمابه ها در محله شاپور با آن که رونق سابق را ...
نگاهی به ساختار خانواده در زندگی امروزی
ترین ها، همان ها که در غم ها و دشواری ها کنارتان بودند تقسیم کنید؛ وقتی یک راز روی سینه تان سنگینی می کند و با هیچ کس نمی توانید درباره اش صحبت کنید و... در تمام این لحظات، به سراغ چه کسی یا کسانی می روید؟ خانواده . پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر و فرزند مهم ترین پناه و آخرین امیدهای ما در لحظات تلخ و شیرین زندگی هستند. همان ها که بودنشان، وجودمان را گرم می کند، هم آراممان می کند و هم ...
تلاشی عجیب برای بقای نسل در زندان
زندانی را که از پشت میله های زندان به دستشان رسیده منجمد کرده اند؛ اسپرم ها در آزمایشگاه به اصطلاح شسته می شوند؛ یعنی مقاوم ترین آنها را جدا می کنند و بعد با تخمک هایی که از زن گرفته شده تلقیح می کنند و پس از تقسیم سلولی درون رحم مادر قرار می دهند تا ادامه ی حیات جنین تا تولد بطور طبیعی طی شود. در سه سال گذشته 70 نوزاد فلسطینی با روش لقاح مصنوعی متولد شده اند. کلینیک باروری در نابلس ...
اگر سپاه نبود ارتش به تنهایی از عهده جنگ برمی آمد؟
رئیس اداره دوم ارتش در هنگام شروع جنگ به مناسبت هفته دفاع مقدس به کافه خبر خبرآنلاین آمده بود تا خاطراتش را بعد از سالها روایت کند. جنگ تحمیلی یکی از بی رحم ترین حوادث تاریخ سیاسی ایران است. ایرانِ تازه انقلاب کرده به یکباره آژیر جنگ را شنید. در طی همه سال های بعد از این جنگ هشت ساله گرچه بسیار از دلاوری های نیروهای نظامی سخن گفته شده است اما هنوز هم بخش های مغفول مانده زیادی ناگفته ...
حسرت های دخترانه پشت دیوار مدرسه
ساله می شوند یعنی اسمشون روی زبون می افته. این دختر و پسرها دیگه نمی تونن کس دیگه ای رو دوست داشته باشن. البته اینجا خانواده ها مجبورند دخترانشون رو زود شوهر بدن به خاطر اجباری که وجود داره. چه اجباری؟ : خیلی بد می دونن دختر تا سن 15 سال در خونه پدرش بمونه. توی روستایی که من هستم خیلی از دخترا تا ششم ابتدایی می خوانند و بعد راهی خانه بخت می شوند. 23تا دانش آموز دختر دارم که هر سال 8یا 9 ...
روایت پدر شهیدی که از دلتنگی هایش می گوید+عکس
فرزندت پسر هست، اسمش را ابراهیم بگذار و بعد از آن رفت. مادر تعریف می کرد در یک چشم بهم زدن رفتم به دنبالش اما داخل کوچه که نگاه می کردم اصلا کسی نبود. در مورد شهادتشان با کسی صحبت کرده بودند آیا وصیت نامه نوشتند؟ خواهر شهیدان کاظم پور(رقیه): برادر کوچکم آمده بود مرخصی که پلاک گردنش را درآورد و بعد مادرم شروع کرد به گریه کردن، اون موقع هممون بودیم که اکبر گفت یک خوابی دیدم که بعدا ...
اشعار ویژه شب چهارم ماه محرم+اشعار زیبای خود را ارسال کنید
واپسی نزنی ** من نمردم که ایستاده ای و مثل ابر بهاری می باری همه رفتند با اجازه ی تو تو نگفتی که خواهری داری ** بعد پنجاه سال خواهر تو آمده حرف آبرو بزند به امید اجازه دادن تو آمده زینبت که رو بزند ** بچه ها بین خیمه منتظرند و به دست خودم کفن شده اند ...
هاشمی: من یک فمینیست هستم
... هیچ وقت تلفن همراه نداشته اید؟ وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه. خانم هاشمی، شما با مردم ارتباط دارید ولی به نظر می آید یکی از مهمترین موارد، همان 6ماه زندان شما است. در زندان فکر کنم زنان با جرایم مختلف حضور داشتند. البته سیاسی و امنیتی فقط. درباره مسائل زنان زندانی؛ چندی پیش خانم مولاوردی و همکاران شان پویشی را ...
طنز؛ روز اول پاییز... پدر بزرگ و پریچهر
.... پاییز آن سال را دوام نیاورد و مرد... من تازه می فهمم پیرمرد چه می گفت. Asr Ahwaz News Agency 5.0 35 Google | Google+ علی رضازاده در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: آن شب شام خانه پدربزرگ و مادربزرگم دعوت بودیم؛ برعکس همیشه زودتر رسیدم. بعد دانشگاه با بچه ها رفتیم بیرون و بعدش هم دیگر خانه نرفتم. آمدم برای شام. مادر بزرگ توی آشپزخانه بود و داشت ...
خزان هایی پس از مرگ جادوگر سنتور
. خبرنگار ایسنا نیز همراه برخی اعضای خانواده مشکاتیان بر سر مزارش حضور یافته و با خواهر این آهنگساز، موسیقیدان و نوازنده چیره دست گفت وگو کرده است. پروین مشکاتیان درباره کودکی خود و برادرش گفت: من با پرویز اختلاف سنی کمی داشتم. بازی های ما تقریبا مشترک بود. به یاد دارم، پرویز به فیلم های سینمایی علاقه زیادی داشت و هر وقت به سینما می رفت، من باید می نشستم و او فیلم را از ابتدا تا پایان ...
مادر من خدایی دارد که نگه دار اوست
چادرهای مان تکیه درست می کردیم و برای بچه ها روضه می خواندیم و نذری می پختیم. صبح ها با طلوع آفتاب از خواب بیدار می شدیم و با غروب آن می خوابیدیم. هر روز صبح برای نماز بیدار می شدم و به کنار چشمه می رفتم و وضو می گرفتم. از همان جا هم به مسجد نزدیک خانه مان می رفتم و نماز می خواندم. وقتی به خانه برمی گشتم، مادرم بیدار بود و بچه ها را از خواب بیدار کرده بود. بعد از خوردن صبحانه، همگی با هم یک ...
ماجرای تلخ زندگی دختر 16 ساله و سیخ داغ در مشهد / پسر همسایه در خانه را باز کرد
دختر 16 ساله در حالی که برگه شکایت از پسر همسایه را روی میز کارشناس و مشاور کلانتری سپاد مشهد می گذاشت، به زندگی همراه با بدبختی خانواده اش اشاره کرد و گفت: در کلاس دوم ابتدایی تحصیل می کردم که با کلمه سرطان آشنا شدم. مادرم مجبور بود برای تامین هزینه های زندگی در منازل دیگران یا مزرعه روستاییان کار کند چرا که پدرم به مواد مخدر Drugs اعتیاد داشت و همواره بیکار بود. مادرم با پول زحمت کشی، شکم شش ...
بازیگران درخشان تاریخ سینما (36): جرمی جان آیرنز
بانوی زیبای من ادامه یافت. در سال 1990، با ایفای نقش کلاوس فون بولو در برگشتن بخت ، جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خود اختصاص داد. فون بولو مردی ثروتمند و خوشگذران بود که در سال 1981 متهم به قتل همسر خود شد: زن به حال اغماء افتاده و هنوز هم پس از سال ها، در بیهوشی به سر می برد و در واقع از نظر پزشکی مرده به شمار می آید. فون بولو از سوی دادگاه به سی سال زندان محکوم شد. اما ...
علیرضا به حجاب و رعایت واجبات حساس بود/ تعبیر خواب شهید پس از گذشت 14 سال
در مدرسه مقید بود و به بچه ها برای نماز خواندن توصیه می کرد، برای خاطر همین مسائل و مواضعش می خواستند برایش پرونده سازی کنند اما به خواست خدا نتوانستند کاری کنند. بعد از پیروزی انقلاب هم علیرضا وارد بسیج شد و در 14 سالگی هم به جبهه رفت، دو سال بعد هم شهید شد و 14 سال مفقودالاثر بود. رابطه اش با خانواده و اقوام و همسایه ها چگونه بود؟ اخلاق خیلی خوب و نمونه ای داشت. با ...
پای تا سر همه آیینه زهراست وجودم
خبرگزاری فارس – امیرعلی عفیف نیا: شب سوم ماه محرم الحرام، به یاد دختر سه ساله امام حسین (ع) نامگذاری شده است؛ کودکی که بر اساس نقل مستند، "فاطمه" نام داشت و البته نام مشهورش، "رقیه" است. بارگاه این نوگُل امام حسین (ع) در سوریه، از دیرباز زیارتگاه عاشقان ثارالله بوده است و البته هم اکنون هم به عنوان پایگاهی برای رزمندگان مقاومت اسلامی شناخته می شود تا با توسل به این نازدانه حسینی، در ...
حماسه آفرینی های یک شیر زن در پشت جبهه
مادرم نیز اهل همان روستا هستند. 7 خواهر و برادر هستیم و من فرزند آخر خانواده هستم و خانوادۀ ما همه انقلابی هستند، کلاً در قهرود همه انقلابی هستند.ما بچه که بودیم, زمانی که آتش روشن می کردیم, می گفتیم اگر آتش خاموش شود شاه بمیرد. آن زمان به ما یاد داده بودند شاه بد است، ما آن زمان مقلد امام(ره) بودیم، پدرم کشاورز و مادرم خانه دار بود و بچه های خوبی تربیت کرد. پدرم آدم هیئتی و متدیّنی بود و ...
ارتش و سپاه هیچگاه با هم اختلاف نداشتند/ اگر طرح سپاه پذیرفته می شد، فاو از دست نمی رفت/ سفارش آقا ...
جریان دیکتاتوری. همین ها از زندان نامه نوشتند به جبهه النصره و جریانات داخل سوریه را حمایت کردند، حمایت کردند از آن جریان مسلحی که الان داعش است. بعد، با اینکه در بیست ودوم بهمن سال 89 یعنی بیست ماه بعد از جریان انتخابات، مردم ما آمدند راهپیمایی کردند و از مردم یبداری اسلامی در جهان اسلام هم حمایت کردند، آقای موسوی و آقای کروبی نامه نوشتند برای وزارت کشور که اجازه بدهید در بیست و پنج بهمن ما یک ...
دانش آموزان گریزپای
، اگر زنگ ورزش داشتیم، خیلی بهتر می شد، فکر می کنم با زنگ ورزش بچه ها مدرسه را بیشتر دوست داشته باشند. مدرسه نیکان، در بلوار فردوس است، او درباره بعضی از همکلاسی هایش که مدرسه را دوست ندارند، می گوید: خیلی وقت ها دوستانم را در پارک کنار خانه مان می بینم که می گویند مدرسه را دوست ندارند اما خب اگر مدرسه نرویم، بی سواد می مانیم. نگار امسال کلاس نهم می رود، مدرسه را دوست دارد اما ساعت های طولانی کلاس ها ...
وظیفه پدر در تربیت دختر، دیدگاه ائمه
حاضر شوم، پس دردفتر دانشگاه تا دیر وقت می مانم و به کارهایم می رسم. وقتی به خانه می رسم فرزندمان خواب است و من عملا فقط آخر هفته کودکم را می بینم و او را در آغوش می کشم. همکار دیگرم که دخترانش به نوجوانی رسیده بودند چون احساس می کرد ممکن است در کنار بچه ها خلقش تنگ شود طوری برنامه ریزی کرده بود که بچه ها زمان بسیاری را با مادر خود بگذرانند و ساعات کمی در کنار او باشند. او همواره می گفت ...
نوزادانی که اوردوز می کنند!
بد پیدا شده بودند. حنانه در یک خانه تیمی پیدا شد پدرش زندان بود و مادرش اعتیاد داشت و شرایط خیلی بدی سپری می کردند و بسیار گرسنه بودند او دختر بچه 8 ساله ای بود که بسیار در معرض خطر بود. او را به بهزیستی تحویل دادیم اما بعد از گذشت تقریبا یک ماه دوباره آن ها را در شهرک صنعتی دیدیم و وقتی از آن ها پرسیدیم که این جا چی کارمی کنید گفتند آمدن و با یک ماشین مارا سر شهرک پیاده کردند. وقتی به مرکز ...