سایر منابع:
سایر خبرها
طنز؛ خیلی آدمِ ترامپی هستی!
یه نفر از تریبون رسمی کشور بیاد حرف از صلح و دوستی بزنه بعد تهدید به جنگ بکنه، زیر تعهدات کشورش بزنه و تازه علاوه بر ادبیاتش که از همون اول صفر بود؛ تاریخ و جغرافیای خودش رو هم زیر سوال ببره؟! آخه خلیج عربی؟ مرد حسابی اون زمانی که اسم این خلیج فارس بود، تو هنوز توی مک دونالد بودی! حالا جالب اینجاست که کل آدمای درست و حسابی جهانم به سخنرانیش واکنش منفی نشون دادن ولی این بشر این قدر وقیحه که داره به ...
پرونده ای که پیچیده تر شد - قاتل مرد معتاد در جاده مشهد-تهران می گوید باورم نمی شود قاتل باشم
ضربه به او زدم. وقتی غرق در خون نقش زمین شد، امید او را داخل ماشین گذاشت و به روستا برد. چرا؟ من رانندگی بلد نیستم و امید که مرد میانسالی بود، گفت این کار را انجام می دهد. به این فکر نکردی که ممکن است دروغ بگوید و با پلیس برگردد؟ به خاطراینکه خیلی ترسیده بودم به هیچ چیزی فکر نمی کردم. بعد از یک ساعت امید با یک تاکسی برگشت. نمی دانم شاید هم راننده زنده ...
مشکلات کودکان دبستانی، راه مدارا
...> شاید به این دلیل از انجام دادن تکالیف خانه خودداری می کند که در ریاضیات مشکل دارد. در این شرایط، یک بازی رایانه ای ریاضی یا چند جلسه ی تقویتی با برادر یا خواهر بزرگتر موثر خواهد بود. یا به این خاطر از پذیرش درخواست شما مبنی بر رفتن برای ناهار یا چیز دیگر سر باز می زند که به اندازه کافی وقت بیرون رفتن ندارد. اگر بداند که شما نیز به همراه او در پی یافتن راهی برای حل مشکل هستید، میزان نافرمانی خود را ...
ته مانده مواد بقیه را می کشم
اعتیادش فروخت، من هم آواره اینور و آنور شدم. مادرم با مرد دیگری ازدواج کرده بود و من رو به خونش راه نمی داد. فک و فامیلی هم نداشتم که خونشون بمونم. پدرم هم خونه زن معتادی می موند و تتمه پولش رو خرج مواد کرد. من مونده بودم و شهری که برایم جهنم بود. آدم های جور واجور سراغم میومدن. دو هفته اول رو با بدبختی سر کردم ولی بعد از اون اسیر سرنوشت شدم... . چرا ترک نکردی؟ - یکی دوبار پلیس ...
داستانی برای نسل کشی در میانمار + صوت
کاسه آب کردم و آوردم. ظرف آب را به آقامعلم دادم و همان جا روبه روی مرد نشستم. می شناختمش؛ شیخ سمیر بود، بابای لیلی، همسایۀ چند خانه آن طرف ترمان. شیخ سمیر بی تابی می کرد: – آقا سوختن... آتیش زدن.. همه مردن... خاک بر سر شدیم... – چی شده؟ درست بگو ببینم. – حمله کردن... روستا رو آتیش زدن... مردم سوختن... خونه ها سوخت... و با دست به سرش زد. ...
پادشاه در سرزمین جذامی ها!
... سر و صدا دیگر تحمل پذیر نبود. چشمانم را باز کردم. صدای یوسف، همسفر امروز و همان جوانی که در فرودگاه جای خالی سلوچ می خواند را از صندوق عقب می شنیدم. ماشین کنار جاده پارک شده بود. هیچ کس در خودرو نبود. حدود 100 متر جلوتر حاج اصغر را می دیدم که مشغول عکاسی از تاکستان کنار جاده است. یوسف مدام داد می زد باز نکن و راننده مدام می پرسید باز کنم؟ یوسف در صندوق عقب چه می کرد؟ لباس می پوشید؟ نه! در ...
اعتراف تازه داماد به قتل هولناک دختر دانشجو
قرار داشتیم. من با ماشین سمند مادرم به محل قرار رفتم و زیبا هم از دانشگاه خودش را به آزادی رساند. می خواستیم با هم در خیابان ها دور بزنیم اما زیبا به محض اینکه سوار ماشین شد باز هم شروع کرد به سرزنش کردن من. بهانه می گرفت و می گفت چرا برایش لباس های مارک دار نمی خرم. می گفت یا باید خانه داشته و یا دنبال کار باشم. من ابتدا آرام بودم و سعی داشتم او را هم آرام کنم؛ برای همین حرف را عوض کردم و به او ...
نکاتی جالب از پشت صحنه بیبی راننده
دنیای تصویرآنلاین: یکی از موفق ترین فیلم های تابستان امسال بیبی راننده آخرین ساخته ادگار رایت بوده، فیلمی با محوریت ماشین و موسیقی که خیلی زود طرفداران پر و پاقرصی را برای خودش پیدا کرده است. با رفتن به سراغ پشت صحنه های منتشر شده از فیلم و صحبت های خود ادگار رایت متوجه می شویم هنوز نکات و حاشیه های جذابی درباره فیلم وجود دارد که کمتر بهشان پرداخته شده. آنچه در ادامه می خوانید تعدادی ...
10 کار احمقانه ای که هنگام مسافرت تجربه کرده ام!!
حال نمیدانستید، قیر در آسیا بسیار نرم تر از غرب هست. به همین دلیل هست که زیاد ضروری نیست کلاه ایمنی، شلوار بلند، پیراهن و یا کفش بپوشید. شما میتونید با لباس زیر و بیکینی موتور برونید. اینطوری شما به طورحتم زخم هایی که شن ها تو بدنتون ایجاد کرده رو خواهید داشت که پز دهید. افتادن از موتورسیکلت در Phayao وقتی که کلاه ایمنی ندارین درد خیلی خیلی خیلی بدی دارد، خیلی. پس در سفر تجربه های سفر و تجربیات ...
عدم تمرکز کودکان، چه علتی دارد؟
بگیره و من رو با خودش ببره. اصلا این اجازه رو به من نمی ده که بشینم و یک اسباب بازی آموزش رو به او آموزش بدهیم. اصلا آموزش پذیر نیست تا می خوام مثلا یک پازل متناسب سنش رو بهش یاد بدم با دستش سریع پازل رو پخش و پراکنده می کنه و بلند میشه میره. مثلا می خوام بهش رقص یاد بدم اصلا تمرکز نداره. اما این رو هم باید بگم که خودش بدون اینکه من بگم کارهایی رو انجام می ده که من رو متعجب می ...
از کوار تا اهواز؛ خاطره جذاب یک رزمنده از اعزام به جبهه
: اشتباه اومدید، از راهی که آمده اید حدود دو ساعت برگردید، می رسید به یک سه راه، راه رو به غرب را پیش بگیرید. تشکر کردیم و دوان دوان به سمت اتوبوس دویدیم. همان راه سخت و همان جوی و همان خارزار. اتوبوس سروته کرد. کُفر راننده درآمده بود. علاوه بر خسته بودن، اعصابش هم حسابی خرد شده بود. با سلام و صلوات به راه افتادیم. چشم هایم را بستم و با خیالی راحت از ماموریتی که انجام داده ام، به فکر فرو ...
از 45 روز خوابیدن در پارک تا حضور در استقلال و پیشنهاد پرسپولیس
تن ندادی! دقیقا. یا علی گفتم و فکرکردم که این ریسک است و انجام می دهم. به پدرم گفتم که نمی آیم! گفت به درک برو گورت را هم گم کن. مرا بیرون انداخت به طوری که یکماه آخری که در خانه اش بودم و غذا می خوردم منت سرم می گذاشت و می گفت کوفت را بخوری، تنبل. کار نمی کنی و دائم می خوری! اما نمی دانست که تمرینات فوتبالیستها سنگین است و هفته ای 15 کیلومتر راه می رود به اندازه کارگری که بیل می زند ...
برای درمان سرطان فرزندم اخاذی کردم!
...، بعد از زدن گاز در خیابان بودم که ناگهان مردی برافروخته و نگران را در مقابل خودم دیدم. او جلوی خودروام را گرفت و سوار شد. او با خودش چاقوی بزرگی به همراه داشت. او با تهدید چاقو از من خواست به سرعت از آن دور شوم. در همان موقع دیدم که همدستش هم سوار خودروی پرایدی شد و از راننده خواست تا حرکت کند. رامین از من می خواست که فرار کنم و ماموران هم پی درپی دستور ایست می دادند. من هم از ترس جانم حرکت ...
می گفتند کار کردن با تو خطرناک است!
را هم نکردم چون گفتند یک شب است. ساعت هشت شب من در لوکیشن بودم و کار تا سه نصفه شب تمام شد. یعنی فیلم نامه به اندازه یک کتاب بود که خاطره گویی انجام می شد. من حتی استراحت هم نکردم و یک سره کار را پیش بردم. بالاخره ساعت سه نصفه شب کار تمام شد که دیدم فقط فیلم بردار و دستیار کارگردان مانده اند.گفتم : آقای تهیه کننده کجاست؟ گفتند: رفت. هیچ کس دیگری هم نبود.من هر چقدر به او زنگ زدم، برنمی داشت.آن شب ...
چرا بچه ها از مدرسه می ترسند؟
: لطفاً کامیونت را از روی پله ها بردار، چون ممکن است پای کسی به آن بر خورد کند و پرت شود. نه این که بگویید: این کار را انجام بده، چون من می گویم . - به صحبت های فرزند خود گوش دهید تا به خواسته های او پی ببرید و این که آیا به کمک خاصی نیاز دارد یا نه؟ - موقع عصبانیت، عشق و علاقه و احترام خود را نسبت به فرزندتان نشان دهید. از کار او انتقاد کنید، نه از خودش .مثلاً بگویید: من دوستت ...
به فرزندتان فحش ندهید!
...> - محدود کردن بیش از حد کودک یا نوجوان؛ بعضی والدین حتی تا سنین نوجوانی کودک را از حقوق طبیعی اش محروم می کنند. مثلا به او اجازه نمی دهند با هم سالانش بازی کند. نمی گذارند با هم کلاسی هایش رفت وآمد داشته باشد یا صحبت کند. - مادری که به دلیل اختلاف با شوهرش، کودک را به حال خود می گذارد و خانه را به حالت قهر ترک می کند. حس ناامنی کودک حتی در بزرگسالی هم او را رها نخواهد کرد و این آسیب کمی ...
اهالی موسیقی پشت هم نیستند
. تغییر از من شروع می شود. این گله به خود هنرمندان برمی گردد. قرار بود که بعد از سال ها اعضای خانه موسیقی عوض شوند و هنرمندان نرفتند که رأی بدهند؛ یعنی با خانه موسیقی قهر کردند و آنجا را تحریم کردند، در نتیجه همان اعضا مجددا انتخاب شدند. شاید اگر می رفتید رأی می دادید و صحبت می کردید الان کسی به شما زنگ می زد که محمد معتمدی داستان بلیت چه بوده است؟ زمان رأی گیری خانه موسیقی ...
محمدرضا زائری: از این جا مانده و از آن جا رانده ام!
.... آدمی که شغل داشته باشد و بتواند زندگی درستی تشکیل دهد، چه بسا اصلا خیلی از رفتارهای غیراخلاقی را انجام ندهد. چند روز پیش، سوار اسنپ شده بودم، ماشین بغلی بوق زد و گفت حاج آقا! ما برنامه خندوانه که شما مهمانش بودید را دیدیم. راننده اسنپ گفت شما خندوانه بودید؟ گفتم بله تازگی. بعد سرش را تکان داد وگفت: حاج آقا ما که تلویزیون نمی توانیم ببینیم، البته ماهواره دارم ولی فقط گاهی فوتبال ...
شاهزاده خانم شورشی
، به واسطه عدم علم و اطلاع زن ها در این مملکت تولید و نشر داده شده است . از همین جمله ها و توصیف های نخستین می توانیم دریابیم با چه کسی روبه رو خواهیم بود؛ شاهزاده ای منتقد و معترض درون دربار قاجار! روح ناآرام شاهزاده خانم زهرا، نام بُردار به تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه و توران السلطنه دخترعموی شاه، در سال 1351 قمری در دربار قاجار زاده شد. او هنگامی که از نوباوگی و خردسالی به درآمد ...
گفت و گو با تهمینه میلانی درباره ملی و راه های نرفته اش
عاطفی با همسر خود رنج می برد اما حاضر نیست عقاید خود را عوض کند. فیلمنامه بعدی ما چند شخصیت زن دارد که برای به دست آوردن زندگی بهتر، زندگی ها را به هم می ریزند... قصه و کانسپت متفاوت شخصیت ها و روابط متفاوت را طلب می کند و قرار نیست مثل فیلم های قبلی من باشد. کانسپت این فیلم خشونت خانگی است. برای این که این پدیده را به صورت علمی بررسی کنیم. باید شخصیت ها را مطابق با آن انتخاب و پرداخت کنیم. باید ...
ولادمیر پوتین ؛ از زندگی با موش ها تا قدرتمندترین مرد جهان
کردم تا این که او را به گوشه ای بردم. هیچ راهی برای فرار نداشت. ناگهان چرخی زد و خودش را به سمت من پرت کرد. من حیرت زده و ترسیده بودم. اکنون دیگر موش مرا تعقیب می کرد”. پوتین فرار کرد و جان سالم بدر برد اما این خاطره هیچ وقت او را رها نکرد. پوتینِ دانش آموز زندگی برای پوتین در خانه بسیار سخت بود و او این عقده ها را با صرف کردن زمان کلاس به شورش و دردسر سازی جبران می کرد ...
روایتی از پنهانکاری و خشونت زن ها علیه زن ها
حالی که یکی از همین برادرهایی که سنگ شان را به سینه می زند، می توانست شوهر خودش باشد! و جاها عوض شود. اشاره من به خشونتی است که زن ها علیه یکدیگر به کار می بَرَند و به آن آگاه نیستند و نمی دانند با هم چه می کنند؟! رضوی: مرضیه این دقیقا همان چیزی است که من اولش گفتم. این که از ماست که بر ماست! من فکر می کنم وقتی انسان مورد ظلم قرار می گیرد، ظالم می شود. یعنی شرایط طوری است که وقتی ظلم می ...