سایر منابع:
سایر خبرها
پایان زندگی مشترک پسرجوانی که به قصد اقامت در کانادا با زن همسن مادرش ازدواج کرد
کرد که رقم مهریه و اجازه طلاق را برای اطمینان از ممنوع الخروج نشدن از سوی ابراهیم ثبت می کند و چشمداشتی به مهریه اش ندارد. چند روز بعد هم تازه عروس 50 ساله تهران را ترک کرد تا آن که سه سال بعد موفق شد مجوز اقامت ابراهیم را بگیرد. اما وقتی این خبررا به شوهرش داد و جواب او را شنید دهانش از تعجب بازماند. چرا که ابراهیم از آنسوی خط تلفن گفت: من دیگه نمی خوام از ایران برم.من یه عشق واقعی پیداکردم ومی ...
غربت حرم امام حسین (ع) در نگاه اسرای ایرانی
، به همه اجازه زیارت ضریح مطهر و خواندن نماز زیارت دادند؛ چون ابتدا اطراف ضریح شلوغ می شد و فرصت زیارت هم بسیار محدود بود عده ای از اسراء ابتدا مشغول نماز خواندن شدند و زیارت ضریح را برای بعد گذاشتند. همه می خواستند به نیابت شهداء، خانواده، والدین، برادر و خواهر، دوستان و همرزمان، بخصوص همسنگران شهیدشان زیارت کنند و نماز زیارت بخوانند. لذا می بایست از این فرصت کوتاه نیم ساعته، نهایت ...
ادبیات و فراموشی به روایت ایشی گورو/ غولی که در جوامع مدفون است
دستاوردهای شان، در حقیقت چیزهایی بودند که باید بیشتر از همه نسبت به آن ها شرمسار باشند چون درک نکرده بودند و این دید را نداشتند که کار آن ها چطور دارد در جامعه بزرگ تر مورد استفاده قرار می گیرد. به نظرم این یکی از تم های موضوعی من بود چون متعلق به نسل بعد از جنگ جهانی دوم هستم و چون پیش زمینه ژاپنی دارم. اما در عین حال به خاطر تجربه های بسیاری از اروپایی ها که تحت هدایت هیتلر جنگیدند و با ...
به دنبال نوستالژی های کودکی در سینما هستم
که همه فکر می کردند پرفروش می شود در حالی که نفروخت و معیارهای فیلم دیدن روز به روز خراب می شود. نکته دیگر این که ما خانواده ها و کودکان را نیز به فیلم دیدن تشویق نمی کنیم و به این ترتیب نسل فیلم رو از بین می رود. یادم می آید بخشی از طرح زنگ مدرسه را برای دوستان تعریف و ارائه دادم و تلاش داشتم تا در فارابی به سرانجام برسانم که متاسفانه دوستان طرح را ناقص تعریف کردند و تا جایی پیش رفت و بعد با شکست ...
آنچه یک آمریکایی در استانبول آموخت
...، درک مرا از دنیا و قابلیت های آن زیر و رو کرد. وقتی پس از دانشگاه به نیویورک رفتم هم دوباره همین اتفاق افتاد، و نیز چند سال بعد، وقتی به استانبول مهاجرت کردم. برای شهرستانی ها، هر تغییری چشمگیر است. اما این آخرین حرکت، واقعاً دشوارتر از همه بود. در ترکیه، دگرگونیِ صورت گرفته بسیار تشویش برانگیزتر بود: پس از مدتی حس کردم که کل بنیان آگاهی ام بر یک دروغ استوار بوده است. آمریکایی ها ...
پرواز را به خاطر بسپار
اولیه را بدهید تا تیم های خبری را اعزام کنم. با مهندس شیفت آن روز برج مراقبت تماس گرفتم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت که حادثه سمت شهرک فتح پشت منطقه مهرآباد اتفاق افتاده است. من با راهنمایی آن ها به سمت محل حرکت کردم. وقتی وارد بزرگراه شدم، دیدم که نیروی انتظامی خیابان را بسته است و ما ناچار شدیم که خلاف مسیر حرکت کنیم و چون جلو ماشین پاترول ما گارد بسته بودند، به راننده گفتم که شما به هیچ چیزی ...
مکرون بدهکار است نه طلبکار!/ از ایران دفاع کنید
کسی که خدا با او به جنگ و دشمنی برخیزد دلیل و منطق را از او می گیرد. بنابراین جست وجوی دلیل و منطق برای تصمیمات و رفتارهای رژیم امریکا در چنین شرایطی نابجاست. این یک شرایط استثنایی نیست. این سرنوشت همه طاغوت ها در پایان عمر ننگین آنهاست. همانطور که در مورد فرعون و نمرود نقل شده است و همانطور که خودمان در سال آخر رژیم شاه شاهد بودیم. سال 57 را که به خاطر دارید. شاه ملعون دولت آشتی ملی ...
روایت حضور شهید رئوف در یک خبرگزاری
سال 77آغاز شد و آنقدر با او صمیمی شد که عقد اخوت خواندند. صمیمیتی که از میدان جهاد آغاز شد و تا روز شهادت سید حکیم ادامه داشت. نبرد در افغانستان آن ها را آبدیده کرد و راه و رسم جهاد را به آن ها آموخت. اما پایان آن جهاد برایشان به معنای پایان رزمندگی نبود. آن ها با هدف نابودی ظلم و ستم روزی در افغانستان به پا خواسته بودند و با کوله باری از همان تجربیات، جهادی دیگر را از سال 92 در میدان جنگ در سوریه ...
آقای خواننده: برای برگزاری کنسرت 12 کیلو وزن کم کردم
...، موضوع منتفی شد و با دلگیری هم بیرون آمدم. جدا از همه سختی هایی که داشتم، وقتی مجوز گرفتم یکی از کسانی که با توجه به شرایط من با بنده همکاری کرد، مدیر برج میلاد بود. هر چند از اردیبهشت در حال دویدن هستم و دوازده کیلوگرم وزن کم کرده ام! چرا شما به عنوان خواننده و سرپرست گروه ایلیا به صورت مستقیم به این مسائل ورود کردید؟ مگر نباید سرمایه گذار یا تهیه کننده این مسائل را دنبال کند؟ ...
نگاهی به تاریخ بویراحمد / از رفتن خوانین به بویراحمد تا نبرد تافرجام پل برین(2)
من بتهران آمده ایم اظهار خوشوقتی فرمودند... در ضمن فرمودند که شما اینجا خواهید ماند یا خیر عبدالله خان خودش گفت که ما آمده ایم که در تهران بمانیم و بعد معاون تیمسار بیگدلی بما گفتند خوبست هر دو و سه روز یکبار شما بیائید اینجا تا ما شما را ببینیم و اگر کاری داشتیم بشما بگوئیم... پس از این ملاقات و در همان روز نزد سلیمان بهبودی وزیر دربار شاهنشاهی رفته و عبدالله خان با وی صحبت نموده است ...
مشکلات اقتصادی باعث مهاجرت ارامنه شده
.... پیش از مجلس نهم از بنده خواستند که این مسئولیت خطیر را که باعث افتخارم نیز هست، برعهده بگیرم. در نهایت با مشورتی که با دوستان داشتم وارد این عرصه شدم. برای دوره دوم نیز دوستان اصرار کردند که بنده ادامه بدم که هم اکنون نیز در خدمت شما هستم. علت تنزل 20 درصدی آرای شما در دوره دهم نسبت به مجلس نهم را در چه موضوعی می دانید؟ در دوره پیش رقیب بنده از هم فکران خودمان بود ...
سایه یک حادثه تلخ
می رفت، سرانجام هم با حالتی دستپاچه رو به زن کرد و گفت: همین جا صبر کن تا برگردم [...] بعد با نگاهی وحشت زده به من چشم دوخت و درحالی که گویا من نه کودکی سیزده ساله بل همزبان بزرگ سال او هستم، گفت: بریم خونه ساتی [مخفف ستاره]، باید برای این بیچاره لباس بیاریم [...] و بی توجه به گرمای روز بی تامل به سوی خانه بازگشت. من با دستپاچگی و ناراحتی در پی او می دویدم. مشدی [نوکر خانوادگی] سعی می کرد از ما عقب ...
جنایت پس ازجشن تولد
. شب حادثه با او در پارک روبه رو شده و با تسمه ای که روی زمین بود خفه اش کردم و جسدش را میان شمشادها انداختم. بعد به خانه بازگشتم، خودروی پدرم را برداشتم و با دوست صمیمی ام که در جریان کارهای مقتول بود، تماس گرفتم. همراه او به پارک رفتم و جنازه را در کیسه ای گذاشتم تا با خودروی پدرم به خارج از شهر منتقل کنیم اما دستگیر شدم. متهم به قتل در آخرین دفاعیاتش گفت: اشتباهم را قبول دارم اما من در ...
اخبار حوادث
رفتارش آزارم می داد. به همین دلیل تصمیم به انتقام گرفتم. شب حادثه با او در پارک روبه رو شده و با تسمه ای که روی زمین بود خفه اش کردم و جسدش را میان شمشادها انداختم. بعد به خانه بازگشتم، خودروی پدرم را برداشتم و با دوست صمیمی ام که در جریان کارهای مقتول بود، تماس گرفتم. همراه او به پارک رفتم و جنازه را در کیسه ای گذاشتم تا با خودروی پدرم به خارج از شهر منتقل کنیم اما دستگیر شدم. متهم به قتل در ...
باز گشت از آخر دنیا
که با 4کیلو مواد گرفتنم و زندانی شدم. می گفتن مفسدفی الارض هستی و باید اعدام شی. یه شب سرگذشت زندگی ام رو نوشتم؛ یک دفترچه پر شد. دادمش به دادیار و گفتم قسم ات می دم که تا این رو نخوندی، حکمی برام صادر نکنی. چند روز بعد صدام کرد و گفت این چه سرگذشتی بود که نوشتی! از اون روز من و خونواده ام هر صفحه رو که می خونیم گریه مون بند نمیاد. تو یه گل توی شوره زار هستی که دنیا همچین سرنوشتی برات ...
مزاحمت های خیابانی برای زنان
رو شنیدن تجربه زنان از مزاحمت های خیابانی ضروری به نظر می رسد. هر روز با این معضل درگیرم یک روز پاییزی حوالی بعد از ظهر در مسیر دانشگاه بودم. تنها در خیابان و در جهت ماشین ها پیاده راه می رفتم. در طول مسیر طبق عادت همیشگی با هندزفری موسیقی گوش می دادم و بی اعتنا از کنار ماشین ها عبور می کردم که یکی از ماشین ها با راننده به ظاهر خوب و متشخص روبرویم ایستاد و با حالتی که انگار ...