سایر منابع:
سایر خبرها
...> سال ها پس از انقلاب وقتی از خارج به ایران برگشتم، سراغ اصغر قندچی را گرفتم و از دوستان پرسیدم هنوز هست؟ گفتند بله. گفتم کار و بارش چیست؟ گفتند خیلی خوب. دولت (جمهوری اسلامی) هم بسیار دوستش دارد. گفتم چطور؟ گفتند برای اینکه در زمان جنگ به قدری به جبهه ها کمک کرد که هیچکس دیگری نمی توانست اینقدر کمک کند. تمام تانک های مان در تهران بود. تانک های عظیمی که شاه خریده بود. حالا باید اینها را ببریم جبهه ...
هیچ کس نمیاد... دلتنگی،خونه،دوست،فامیل،رفیق،صدا،هوا،خاک... خاک... خاک... وطن...! من اینجام،تهرانم... برگشتم به عشق این خاک،به عشق مردم...رفتم به خیال هوای تازه و روزای بهتر،رفتم که نباشم... که زندگی کنم...دیدم اما نمی شه... هرجا میرم باز اینجام،دلم،جونم،نفس.. نفس... نفسم اینجا بود... بی تاب بر گشتن،بی قراره بودن.... بودن با مردمم... دلم زیارت خواست،چشمی سبک کنم به چار قطره اشک پای ضریح، ...
رفتار غیرانسانی و زشت تن می دادند و یا بازمی گشتند؛ شاید دنیای فرهنگ و هنر ایران دوباره آنها را بپذیرد! که اگر نپذیرد یعنی همه عمر خود را یکجا آتش زده اند،اما شرایط کار در جم آنقدر سخت بود که خیلی ها ترجیح دادند برگردند. آغاز بازگشت ها هرمز سیرتی، یکی از بازیگرانی بود که به دلیل سخیف بودن آثار تولیدی جم تصمیم به بازگشت گرفت. او بعد از بازگشت با رسانه های مختلف از ...
انجام داده بودم معادل با جمله ی به درک ! و لذت تماشای ندامت را از او دریغ کرده بودم. چطور برمی گشتم به اتاق؟ دری را که کوبیده بودم چطور باز می کردم؟ چطور می گفتم: بخشش از بزرگان است؟ اگر اول ماجرا به دو تا غلط کردمِ ساده رضایت می داد، حالا که به استخوان رسیده، تا من را رسوا نکند دست بردار نیست. آنقدر آنجا ایستادم، قدم زدم و دوباره ایستادم، که ظهر شد. مثل رستم که در هماوردی با اسفندیار ...
زد و گفت که حشمت علی به سوریه رفته است. گفتم چرا سوریه؟ از کجا اجازه گرفته؟ گفت نمی دانم. دوستم چیز زیادی نمی دانست. من به ایران برگشتم. بارها با حشمت تماس گرفتم اما نتوانستم ارتباطی با ایشان بگیرم. تا اینکه بعد از چهار ماه خودش به قم برگشت. دقیقاً چه زمانی بود؟ یکی از شب های سرد زمستان سال 1394 بود. ساعت 12شب حشمت با من تماس گرفت و گفت بابا برگشتم. من از جا پریدم و همه را بیدار کردم ...