سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی نافرجام مرد 33 ساله با 3 گرم هروئین
...> مجید این حرف ها را رد و راهش را به کوچه ای دیگر تغییر داد. احسان با وجود تمام خماری، حالا با جنسی که در دست داشت، جانی دوباره گرفته بود و خطاب به مجید فریاد زد آره داداش می خوام خودمو بکشم، خسته شدم، نه کاری، نه زندگی، نه هیچی، هنوز 2 روز نشده از زندون اومدم، همه ازم طلبکارند، 6 ماه اون تو بودم خدا وکیلی راحت بودم، نه سوال جوابی بود، نه منتی! اما این 2 روز که اومدم بیرون به اندازه تموم ...
انگشت شاه نجس است
توضیح دهم. تا سه روز بعد از آن، به سبزی عمامه مقدس اباعبدالله همه چیز را سبز می دیدم. همان روز نماز صبح را پشت سر آقای ابوترابی به جماعت خواندیم. بعد از نماز صبح، خوابم را برای دوستانمان تعریف کردم. بچه ها گفتند زیارت عاشورای دیشب کار خودش را کرده. مجدداً یک بار دیگر زیارت عاشورا خواندیم. آقای آل اسحاق که در تعبیر خواب ید طولانی داشت در تعبیر خواب من گفت: آن بیماری که روی دست شما مانده ...
سرو زیر آب و چهارباغ زیر باران
فیلم جاهایی دچار تشتت لحن می شود و صرفا به واسطه حضور عطاران حتی در صحنه های جدی می خواهد خنده بگیرد؛ ولی طنزِ درون فیلم جواب داده و به نظر می رسد تماشاگران با رضایت شعفِ دیدنِ فیلم را با خود به بیرون از سینما و چهارباغ عباسی می برند.فیلم های به وقت شام ، بمب، یک عاشقانه ، چهارراه استانبول و مغزهای کوچک زنگ زده هم در چند روز مانده به پایان جشنواره به فهرست فیلم ها در اصفهان اضافه شدند و این ...
روایت زندگی بازیگر مغزهای کوچک یخزده ؛ زنی که از کارتن خوابی به سینما رسید لادن ژاژه وند: در طلوع بی ...
لادن ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در 63 سالگی در نشست خبری فیلم مغزهای کوچک زنگ زده گفت: من متاسفم برای کسانی که فکر می کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده ام. به گزارش سلامت آنلاین این فقط روایتی از بخش کوچکی از زندگی لادن است که طی تصادفی شبانه در سال80 اتفاق افتاده است؛ زندگی ای که انگار دنباله بی انتهای درد و رنج و زنجیره تمام نشدنی مصیبت هاست؛ ملغمه ای از رنج های فردی و خانوادگی؛ زخم هایی که هم آدم ها به قلبش زده اند و هم روزگار د ...
آقای گولاخ!
قرار شد من و رضا هفته ای دوشب با هم توی آژانس شیفت بمانیم، سروته و بالا و پایینم شروع به لرزیدن کرد. هرچه کردم تا شیفتم را عوض کنم، نشد. ترسناک تر از قیافه رضا، مرموزبودنش بود. آدم هر سرویسی که می رفت و برمی گشت، فکر می کرد به احتمال زیاد، مسافر را کشته، بعد هم جنازه اش را تکه تکه کرده و انداخته جلوی سگ ها. شبی که از آن وحشت داشتم، رسید. همه رفتند و من و رضا ماندیم. دعادعا می کردم این تلفن لعنتی زنگ ...
روانشناسان به داد مردم برسند!
خانم همسایمون امروز رادیو به دست اومده خونمون تا با هم آهنگهای درخواستی رادیو آوا رو گوش کنیم! تلفن رو برداشته یه آهنگ درخواست داده بعد که آهنگ مورد نظرش رو گفت، آخرش گفت: لطف کنید صداشم زیاد کنید! من در حالی که از عمه دور می شدم تا به قسمت مردانه مهمانی بروم گفتم: عمه جان! اینجا دیگه زری خانم یه روانشناس طلب می کنه! قربانتان غریب آشنا ...
با حنیف قریشی درباره آخرین کتابش، مرگ و نژادپرستی فزاینده در اروپا
ال اس دی مصرف می کردند. او سرانجام به شهر نقل مکان کرد و به دنبال مواد رفت. قریشی می گوید: من در حومه شهر بزرگ شدم و مثل تمام بچه هایی بودم که در حومه بزرگ می شوند، به غیر از اینکه پدرم مهاجری از هند بود. سرانجام خانواده ام از هند به پاکستان نقل مکان کردند. دهه 1960 بود و بسیاری از افراد طبقه متوسط رو به پایین به دنبال راک-اند-رول، عکاسی و مد می رفتند. برای من اینطور نبود ...
مسوولان قدر مردم ایران را ندانستند/ مطبوعات باید از وضعیت فلاکت بار کنونی دربیایند
نهایتا انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی هم باز حرکتی مثل حرکت دوم خرداد و حرکت هایی از این دست که در دوره های بعد تر شاهد بودیم، همه در یک راستاست. طبیعتا هر بار برخی از این عناصر سه گانه استقلال، آزادی و عدالت برجسته تر می شود که در واقع بستگی به فهمی داشت که گفتمان های مختلف از این مفاهیم داشتند و برای تحقق آن تلاش می کردند. مثلا فرض کنید نهضت چپ به معنای گسترده و کمونیسم و مارکسیسمی که در ...
پاسخ سوالات خود در زمینه کم خونی را اینجا بخوانید
...: این مورد ربطی به کم خونی ندارد. سیاهی رفتن چشم و کم خونی سوال: من وقتی یکباره از جام بلند میشوم چشمهایم سیاه می شود و هیچ جا رو نمی بینم و سرم کمی گیج می رود ولی بعد خوب می شوم و یا وقتی از پله بالا می روم نفس نفس می زنم و ضربان قلبم خیلی بالا می رود، به نظرتون چه دارویی مصرف کنم ؟در ضمن من به تازگی خودم یک رژیم غذایی رو شروع کردم و نزدیک سیزده کیلو وزن کم کردم، آیا ...
ماجرای قهر شهید مطهری از ستاد استقبال / ثبت نام 69 هزارنفر برای حفاظت از امام راحل
، جمعی از دوستان که آنجا بودند از ما پرسیدند چه باید بکنیم؟ قرارشد با دفتر امام(ره) تماس بگیرم. چند بار تماس گرفتم که تلفن اشغال بود، بعد که خط آزاد شد یکی از دوستان گفت، امام (ره) در حال نوشتن اعلامیه برای خنثی کردن این حکومت نظامی هستند. وقتی نظر امام (ره) اعلام و بیانیه هم صادر شد، مانیز از خانه شهدای سلیمی بیرون رفتیم و شهر نیزکم کم بهم ریخت. مسافت میدان آزادی تا میدان امام حسین(ع) که 22 و نیم ...
روزهای انقلاب و روایتی از حکومت نظامی
. کدام انتقام؟ این من بودم که از افشاری انتقام گرفتم. چه فرصتی از این بهتر؟ او دیگر زمانی برای تلافی نخواهد داشت. سال ها به دنبال این موقعیت بوده ام. فقط ای کاش وقتی حکم را برایش می خواندند آنجا بودم. نمی دانم آیا همه این جُرم هایی را که مرتکب شده و من کپی آن ها را به بیرون انتقال دادم برایش خواندند یا نه؟ نباید به درستیِ کاری که کرده ام شک کنم. گذشت زمان به خوبی اشتباه و درستی همه چیز را نشان خواهد داد. یک نفس عمیق می کشم. دست هایم را در جیب هایم می برم. سیگاری بیرون می آورم و روشن می کنم. سوز سردی می آید. دانه های برف آرام آرام در هوا می چرخند. ...
پاسخ امام خمینی(ره) به ادعای مهندس بازرگان در فرانسه
با خود به حضور امام برد. حضرت امام، بنده و بخصوص شهید عراقی را خیلی مورد لطف و محبت خود قرار داد؛ زیرا این دیدار پس از چهارده سال دوری و تحمل زندان و تبعید اتفاق می افتاد. امام دست شهید عراقی را فشرد و چون آن مرحوم کمی لاغر و نحیف شده بود، به او گفت: آن بازوها کجاست؟ سپس از حال و روز ما در پاریس پرس و جو کرد و بعد امر نمود که به هتل محل اقامت خود برویم و وسایل خود را به نوفل لوشاتو منتقل ...
مهدویان: باید اعتراف کنم از کلمات درستی استفاده نکردم
رابطه گفت: مقداری بی مبالاتی در این رابطه وجود داشت و این موضوع من را کمی اذیت کرد. در واقع احساس کردم، مجری برنامه اصلا تعهدی در این خصوص ندارد و حتی نگران بودم شاید بخش های بیشتری را لو دهد زیرا هر چقدر خواهش می کردم، درباره این بخش از داستان صحبت نکند، بدون توجه باز هم بخش هایی از داستان را لو می داد. متاسفانه روز بعد هم در پستی در شبکه اجتماعی این مجری گفته بود، اصلا فیلمی که با دو جمله ...
حکایت دانشجویانی که برای معاش به کافه ها پناه می برند
گزارش جذاب را بخوانید: از آزادی تا انقلاب از انقلاب تا ولیعصر؛ به چند تایی از کافه های این مسیر سری زدیم، فضای کافه ها اغلب تاریک و دلگیر بودند که چشم را کمی آزرده می کرد، صدای موزیک به گوش می رسید و بوی سیگار همه جا را گرفته بود، اما در بعضی کافه ها، احساس راحتی می کردی؛ گویا در اتاق و خلوت دلنشین خودت نشستی، در حالی که بعضی دیگر تنها حس تشویش و اضطراب را به تو القا می کردند؛ به گونه ...
مهدویان: باید اعتراف کنم از کلمات درستی استفاده نکردم
ای در این زمینه احساس نمی کردی و می خواستی، داستان خودت را بسازی؟ کارگردان لاتاری نیز این موضوع را تائید و بیان کرد: در واقع می خواستیم این داستانی را که در فیلم وجود دارد تعریف کنیم. اساسا در سینما نیز این وضعیت وجود دارد و قرار نیست یک فیلم همه ماجراها را توضیح دهد. حامد عنقا مجری و سردبیر سینما دو در ادامه به اسپویلر کردن فیلم و حواشی که چند روز گذشته در این رابطه به وجود ...