سایر منابع:
سایر خبرها
هاشمی رفسنجانی: مجلسی ها جرأت نمی کنند در توافق هسته ای مشکل ایجاد کنند!
...، حضرت علی ع را برکنار کردند و می بینیم که قبول نکردند. قبل از آن پیامبر ص ، حضرت علی ع را به صورت خصوصی خواستند و گفتند که شما امام و ولی این مردم بعد از من هستید. ولی اگر مردم نخواستند پافشاری نکن و به خودشان واگذار کن. حضرت علی ع هم کاملاً به این وصیت عمل کردند و 25 سال در خانه نشستند و کشاورزی می کردند و کاری به این چیزها نداشتند و به حکومت هم کمک می کردند. - انقلاب اسلامی هم ...
در جست و جوی امنیت از دست رفته
مراجعه به پزشکی قانونی به ذهن او نرسد. به قربانیان خشونت نگوییم چرا تا حالا این موضوع را پنهان کردی. فراموشی و انکار، یکی از راه های دفاعی روان انسان برای کنارآمدن با وقایع تلخ است. 7- به عنوان یک زن، می دانم محال است بتوان در آغوش مردی که مرا کتک زده، بخوابم و نترسم. گمانم اساس رابطه اعتماد است و اعتماد به مردی که یک بار تو را زده، کار دشوار و بعضا خطرناکی است. به عنوان یک دوست، همیشه به ...
محاکمه ای که مشروطه خواهان برپا کردند
...، خود را عقب مانده و گرفتار استبداد و استعمار می دید. چون استبداد را عامل بی قانونی، ستمگری، عقب ماندگی و مجرا و مدخل سلطه ی بیگانه می دانست، ازاین رو چاره ی کار، یعنی تأمین استقلال و آزادی و عدالت و پیشرفت جامعه را در مهار استبداد، قانون مند کردن امور، مشارکت مردم و نخبگان در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها و نظارت بر اداره ی امور کشور از طریق انتخاب نماینده و تشکیل مجلس شورای اسلامی و ...
مادر شهید طالب ابراهیمی دارفانی را وداع گفت/زمان تشییع
...> همسایه بود با شهدا نوجوانی اش با جنگ رفته بود تمام جوانی اش ما با هم همسایه بودیم و درب خانه هایمان رو به روی همدیگر بود . اغلب اوقات را با هم به سر می بردیم . خانواده ای مذهبی و با ایمان بودند . فقیر بودند و بی آزار و با تنگدستی و فقر روزگار را سپری می کردند . در سال های مدرسه ، از نظر درسی از همه غنی تر بود و همکلاسی ها همه به او نیازمند بودند . در تمامی درس ها پیشتاز بود ، انشاء را ...
تروریست های دست ساز آمریکا و مأموریتی به نام اسلام هراسی !(پاورقی)
، طالبان که از قدرت نظامی و حمایت عربستان و آمریکا و پاکستان برخوردار بود، قدرت را به دست گرفت. تعالیم آن ها بار دیگر وهابیت عربستان را به یاد می آورد. در این تعالیم دختران اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند، ریش مردها باید بلند می بود، زن ها بدون همراهی با مردی از محارم حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند و حتی ساده ترین شکل ابراز خوشحالی مثل دست زدن ممنوع شد. اسلامی که طالبان به نمایش گذاشتند، در نوع ...
مصاحبه با دختران گروه آریان + تصاویر
کنسرت های گروه نتوانستم به مدرسه بروم و بعدا امتحان دادم. از این زاویه آریان نقش مهمی برای من داشت. همان ساناز قدیمی نمی توانم بگویم که حضور در آریان مسیر زندگی من را عوض کرد. من قبل از اینکه وارد گروه شوم تئاتر کار می کردم و حتی وقتی قرار بود روی صحنه برویم همه استرس داشتند اما من چون تجربه اجرا روی صحنه را داشتم راحت بودم. خیلی ها فکر می کنند من بعد از شهرت در آریان تغییر کرده ...
کفاشیان: از شایعات خسته شده ایم
نکردید؟ظاهرا سازمان لیگ پولش را دریافت نکرده است . هزینه قرارداد یک ساله با کسر خسارت از عدم پخش سه هفته ای تلویزیونی پرداخت شده است و در سال بعد هم شرایط ادامه خواهد داشت . * وارد پرونده جنجالی بازیکن خارجی راه آهن شویم پرونده ای که ماه ها طول کشید و سرانجام رأی صادر شد که راه آهن در لیگ برتر باقی ماند و پیکان سقوط کرد. به نظر شما آیا حق به حق دار رسید؟ به نظر من ...
بعداز صرفا جهت اطلاع موبایلم به بمب ساعتی تبدیل می شود
روز خبرنگار به سراغ نجف زاده رفته و پای ناگفته های زندگی اش نشستیم تا ببینیم چه چیزی برای غافلگیری در دست دارد. آقای نجف زاده چرا خبرهایی که شما کار می کنید آنقدر خاص و متفاوته؟سوژه هاتونو از کجا پیدا می کنید؟ بعضی وقتها فکر می کنم که می شود به سوژه ها جور دیگری نگاه کرد اگر همه سراغ نفر اول کنکور رفته و هر سال با او مصاحبه می کنن، من یک سال سراغ نفر آخر کنکور رفتم و مصاحبه ...
گزارش سفر به کربلا و شرکت در همایش وحید بهبهانی
فرزند مرحوم سید صادق لواسانی است و جای پدر نماز می خواند و از علمای فعلی تهران است. ناهار را ساعت 2 صرف کردیم. بعد نماز اتاق های ما مشخص شد. گرما بیداد می کرد و من برای اولین بار در عمرم چنین گرمایی را تجربه می کردم. در این شهرک هر بنایی به اسم یکی از شهدای کربلا بود. اول قرار بود در ساختمان عبدالله رضیع باشیم، ولی بعد به بنای زهیر بن قین آمدیم. واحد خوبی بود. من و آقای طارمی هم اتاق بودیم. آقای ...
توهم شیشه ای دختر7 ساله را به کام مرگ برد
ساختمان شده و این جنایت هولناک را رقم زده است بنابراین برای رازگشایی از این ماجرا، به تحقیق از اهالی محل پرداختند که مشخص شد آنها ورود و خروج فرد غریبه ای را به این خانه ندیده اند و گمان نمی کنند عامل یا عاملان جنایت به زور وارد خانه زوج همسایه شده بودند. در این مرحله از تحقیقات ماموران به عملیات میدانی دست زدند و به سرنخ هایی دست یافتند که نشان می داد پدر خانواده که سعید نام دارد معتاد به ...
همه ی مصائب مسکن مهر فسا؛ از بوی نامطبوع فاضلاب تا خانه هایی که نه گاز دارند، نه آسانسور و نه خریدار!
...: عیبی ندارد با همین مصالح درجه دو و سه کارشان راه می افتد. سقف کاذب تمام خانه ها نشتی دارد خانه نو که تحویل گرفتیم تا حالا دو بار کف دستشویی ها و حمام را کنده ایم تا دوباره نصب کنیم چون از مواد نامرغوب استفاده شده است. در این مجتمع نه پارکینگی داریم نه سایبانی. وسایل نقلیه مان همین جور به امان خدا رها می کنیم. ...
خاطرات شیخ حسین انصاریان درباره براندازی مراکز فحشا؛ماجرای پاک کردن لانه های فحشا و کاباره ها از دامن ...
ما پناه آورده است و از اصل ماجرا هیچ حرفی نمی زدیم. بعضی از زنان جوان نیز به همت آقای اثنی عشری، ازدواج کردند و زندگی پاک و سالمی را تشکیل دادند. بدین ترتیب دختران و زنان زیادی را چه شهرستانی و چه تهرانی (که خانواده محترمی هم داشتند) نجات دادیم. آرزوی ما بر چیدن کل آن لانه فساد بود؛ ولی در آن زمان برای ما مقدور نبود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آن محل، لکه ننگی بر دامن مملکت ...
کنکاشی در ماجرای مک فارلین
موعظه ها را با شایعاتی چون کانالیزه شدن امام مخدوش سازد. تا این که امام (ره) با درایت و دورنگری خود عمق فاجعه را درک کردند و دستور پیگیری این جریان را صادر نمودند و نهایتاً پس از مدتی که از بازداشت مهدی هاشمی گذشت، سرانجام وی در زندان درباره همه جرائم قبل و بعد از انقلاب لب به اعتراف گشود. و در روزهای 22، 24 و25 مرداد ماه سال 1366 به اتهام محاربه، افساد، ایجاد فتنه و رعب و وحشت در بین مردم محاکمه ...
آیت الله شهید مرتضی مطهری ، از تولد تا شهادت
از صد سال خود، در آنجا ماند. مادرش بانو سکینه دختر آخوند ملاجعفر روحانی بود که یک سال پیش از امضای مشروطیت (1323) با حاج شیخ محمدحسین مطهری ازدواج کرده ، حاصل این پیوند پنج پسر و دو دختر بود و مرتضی چهارمین فرزند خانواده بود. مرتضی بارها از پدر و مادرش به نیکی یاد کرده است و در مورد پدر گفته : از وقتی یادم می آید حداقل چهل سال پیش من می دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد ...
کوتاه و گویا 4
حسین معلم، معلم و نویسنده الف) خاطره: معلّم مدّتی بود که هوس کرده بودم بروم مدرسة ابتداییِ ده را ببینم که بیش از چهل سال قبل در آن جا درس می خواندم. وقتی وارد مدرسه شدم، اصلاً توجّهی به قسمتِ نو ساز آن نکردم و یکراست رفتم سراغ آن قسمت که قدیمی ساز بود. روبروی کلاس ها قبل از حیاط وسیع مدرسه دو باغچة بزرگ بود که هرکدام سه درخت سرو داشت و سطح زمین آن را لایة سبزی از چمن پوشانده بود. بعد نمای آجری ساختمان دیده می شد که اسکلت خشت و گلی خود را با آجر های کهنه و رنگ و رو رفتة رو کار مخفی می داشت. سپس از چپ به راست، کلاس های اوّل تا پنجم دیده می شد که یکی پس از دیگری ساخته شده بود. همة کلاس ها نسبتاً بزرگ بود، با سقف های هلالی بلند و در و پنجره های کهنه و رنگ باخته که از تسمه های نازک آهن ساخته شده بود. و دیوار های گچی درون کلاس ها که گَرد و خاک سال ها تلاش سپیدیشان را خاک آلود کرده بود. و کف کلاس ها که با آجرهای چهار گوش قدیمی فرش شده بود. و سر انجام، مهمترین جای کلاس یعنی نزدیک درِ ورودی تخته سیاهی بود که حالا رنگ سبز آن را پوشانده بود، و میز و صندلی آقا معلّم که هنوز در کنار آن دیده می شد. بعد از این که نگاهی کلّی به همة ساختمان انداختم، ابتدا رفتم سراغ کلاس اوّل: آرام و آهسته در را باز کردم؛ میز ها و نیمکت ها درست مثل گذشته در سه ردیف چیده شده بود. خیلی آرام و آهسته وارد کلاس شدم و رفتم میز دوّم نشستم و نگاهم را دوختم به تخته سیاه و میز آقا معلّم. سپس خود را به خیال سپردم و برگشتم به حدود چهل سال قبل و این صحنه را به یاد آوردم: آقا معلّم وارد کلاس شد. وپس از سلام واحترام بچّه ها، همه را خوب نگاه کرد. بعد رو به من کرد و گفت: حسین! بالاخره یاد گرفتی اسم بابات را بنویسی؟! من با کمی تردید گفتم: بَ... بله آقا...! آقا معلّم گفت: خب! برو بنویس ببینم... من رفتم پای تخته سیاه و با خطِّ نسبتاً درشت نوشتم؛ عبّاس آقا معلّم که کنارم ایستاده بود و کنجکاوانه نگاه می کرد تا ببیند چه می نویسم با دیدنِ واژة عبّاس ، گفت: آفرین پسرم! درست نوشتی، خدا بیامرزه بابات را... بعد برخاستم و کلاس ها را یک پس از دیگری با دقّت و کنجکاوی تمام نگاه کردم تا... رسیدم به کلاس پنجم. رفتم داخل و روی نیمکتِ میز اوّل نشستم و دوباره به جایگاه آقا معلّم و تخته سیاه خیره شدم. و خیلی زود صحنه ای دیگر از آن روزها به یادم آمد: آن روز پس از پایان درس، آقا معلّم مرا صدا زد و من رفتم پای تخته سیاه. آقا معلّم گفت: حسین! بگو ببینم وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره شوی؟! من خیلی سریع گفتم: آقا معلّم! اجازه می دهید جوابم را روی تخته سیاه بنویسم؟ آقا معلّم کمی مکث کرد، سپس گفت: بله! چه اشکالی داره بنویس... من پرانتزی بزرگ باز کردم و داخل آن نوشتم: معلّم آقا معلّم چشمانِ درشتش، درشت تر شد! و با تعجّب نگاهی به من انداخت و نگاهی به نوشتة روی تخته سیاه! و بعد شعری خواند که من آن روز معنایش را نفهمیدم، امّا امروز شاید: کس گفت؛ چونی چنین رنج بَر، به تعظیمِ استاد بیش از پدر؟! بگفتا؛ زد آن نقش آب و گِلم و زین تربیت یافت جان و دلم! عبدالرحمان جامی(بهارستان) * ب) درس امروز: من برای برتری و بزرگی، هیچ راهی جز راهِ معلّم نمی شناسم! 1 معلّم خوب، سخنش تعلیم و رفتارش تربیت است. 2 کوچک ترین رفتارِ معلّم از هزار نصیحتِ او مؤثّرتر است. 3 روی معلّم به آفتاب است، زیرا روی آفتاب به معلّم است! 4 به پاس احترام معلّمان، سروهای آزاد تا ابد برپا هستند!؟ 5 اگر نوازش دست های معلّم نبود، همة گل های باغ می مُردند! 6 من برای برتری و بزرگی، هیچ راهی جز راهِ معلّم نمی شناسم! 7 هر نوزادی که متولّد می شود، باری بر دوش معلّمان افزوده می شود. 8 اگر معلّم ها خوب درس بدهند، دانش آموزان خوب یاد می گیرند! 9 معلّم خوب حتّی نگاهش را بین دانش آموزان به تساوی تقسیم می کند. 10 هیچ کس مقامش والاتر و برتر از مقام معلّم نیست، از پسِ مقام نبوت(بعد از نبی، مقام معلّم بوَد بلند/ بعد از رسول، بهرِ بشر پیشوا بوَد/نیکو همّت). *البتّه صاحبان همة شغل ها محترم اند(قصّاب، بقّال، نجّار، پلیس، پرستار، دکتر، مهندس... به ویژه رفتگر زحمت کشی که با پاکیزه کردن کوچه و خیابان نان حلال به خانه می برد امّا از همه محترم تر معلّم است، زیرا همه از سفرة معلّم تغذیه کرده اند). پ) سرود:کی بود اثر...؟! ...فارابی و افلاطُن و سُقراط و ارسطو کردند به بَر، کسوت زیبای معلّم شاهانِ جهانگیر و وزیرانِ جهاندار سودند سرِ خود به کفِ پای معلّم کی بود اثر هیچ ز تقوا و ز دانش، هرگاه نبُد دانش و تقوای معلّم؟! کی بود به گیتی هنر و حکمت و صنعت، هرگاه نبُد جانِ هنرزایِ معلّم؟! کی بود نشانیّ و ترقّی و تمدّن، هرگاه نبُد فکر توانای معلّم؟! کی بود بشر این همه در اوجِ تعالی، هرگاه نبُد همّتِ والای معلّم؟! کی بود ز غوغای صنایع، اثر امروز، هرگاه نبُد جُنبشِ غوغای معلّم؟! کی بود پزشکی و دواهای شفابخش، هرگاه نبُد مُعجزِ عیسای معلّم؟! ...قاضی و مهندس نبُد و عالِمِ شاعر، هرگاه نبُد درسِ دلارای معلّم؟! *این شعر را سال ها پیش از معلّم زحمت کش و نجیبم شادروان استاد دکتر خسرو فرشید ورد گرفتم. روحش شاد. ...و با آرزوی دلخشی معلّمان(حسین معلّم) ...
سیاه ، سفید ، خاکستری !!
خورد در گوشم می پیچد . فراموش نمی کنم مادر بیچاره ام مجبور بود برای تهیه مواد مخدر مصرف عمویم ، داخل خانه های مردم و افرادی پول پرستی که فقط به خاطر سوء استفاده از زنان بی کس و کار می اندیشیدند ، “کلفتی” کند. حتی گاه گاهی من را از ترس به آن خانه ها می برد و به یاد دارم چه کتک هایی که از فرزندان هم سن و سال خودم به خاطر برداشتن اسباب بازی و آرزوی بازی با آنها که نمی خوردم ، و مادر ...
بررسی آسیب شناسانه معضلی به نام آقازادگی / آقازاده ها
نیز منحرف گردید و با کنار گذاشتن اسلام و گرویدن به مارکسیسم، ضربه شدیدی به حیثیت خانواده خود خصوصاً پدر انقلابیش وارد آورد که عالمی روحانی و مفسر قرآن به شمار می آمد. مجتبی در ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در سال 54 جزو عناصر مارکسیست شده سازمان بود. مارکسیست شدن رهبری سازمان از یکسو و برخوردهای وحشیانه و کشتار اعضای مسلمان موجی از انزجار بین نیروهای مذهبی علیه سازمان ...
خاطرات همسر امام خمینی (ره) از زندگی خصوصی تا سیاسی
مقدر است. آن خوابی که دفعه آخری دیدم که کار تمام شد حضرت رسول امیرالمومنین و امام حسن را در یک حیاط کوچکی دیدم که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. یعنی شما در خواب خانه ای را دیدید، و بعد از مدتی خانه ای که برای عروسی شما اجاره کردند، همان بود که شما قبلاً در خواب دیده بودید؟ بله، همان اتاق ها با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پرده هایی که بعداً برایم خریدند، همان ...
خاطرات هاشمی رفسنجانی در مورد سقوط فاو و جنگ/دفاع سردار قربانی: اشتباه کرده است !!با تحلیل های آبدوغ ...
در آینده، حفاظت از همه کشتی های نفتی را به عهده بگیرد. در مورد مدارس، قرار شد امتحانات را به موقع برگزار کنند. در مورد طرح پزشکان، قرار شد پیشنهاد رفتن اجباری به شهرستان ها لغو شود؛ وزارت بهداشت چنین اجازه ای داده است. موفقیت سپاه در جنوب،ناکامی ارتش در غرب / تسخیر فاو همراه با پیغام محرمانه به کویت خاطره روز 21 بهمن سال 1364 اول طلوع فجر از خواب بلند شدم. بعد از نماز صبح به ...
خاطراتی از حسن روحانی :روحانی توسط چه کسی با امام خمینی آشنا شد /پیش بینی رئیس جمهور شدن روحانی
کرده بود؛ زیرا علاوه بر کسب نمره بالا در امتحان، در جلسه درس هم زیاد اشکال می کردم و بیش از دیگران بحث می کردم. در واقع مستشکل رسمی درس شده بودم. برخی اوقات آقای نحوی در کلاس درس از من تعریف می کرد که این مسئله برای من بسیار مشکل آفرین شده بود. چون این گونه تعریف کردن، موجب حساسیت برخی از هم کلاسی ها می شد، مثلاً یک روز بعد از پایان درس رو به افراد کرد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم که می ...
فشار!فشار!فشارخون !هرآنچه که شما در مورد فشارخون خود و دیگران باید بدانید !
برای سال ها بی سر و صدا وجود داشته باشد، بدون آن که هیچ گونه علائمی را در شخص مبتلا بروز دهد. از این رو مواردی به شکل توصیه وار در زیر مطرح می گردد و امید است با به کاربندی این موارد، به حل مشکل بالا بودن فشارخون بپردازید: 1 - مصرف آب سالم و گوارا را به میزان قابل توجهی در روز توصیه می کنم. یک لیوان آب میوه ی رقیق شده با اندکی پودر ویتامین C ، موجب بهبود عملکرد دستگاه ایمنی و ترمیم سرخرگ ها ...
فرشتگان دلشکسته
خانواده که به اوج بیماری رسیده بودند بطوری که شمایل صورتشان از حالت عادی خارج گردید ومرد خانواده که از قبل دچار شکستکی پا بود ودر خانه استراحت میکرد انقدر ورم کرد که روز به روز بدتر می شد وبالاخره از پا درامد وهمسروسه دختر یازده وهشت وپنج ساله را تنها گذاشت ... اهالی دهکده وقتی مرگ ان مرد را شنیدند به وحشت افتادند بنابراین عده ای دور خانه انها تجمع کردند واجازه نمی دادند کسی جسد را خارج کند ...
آخرین وصیت نامه معلم شهید محمد علی رجایی وبهاماتی در مورد حادثه شهادتش
نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده اش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاست جمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفت وآمد به خانه اش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعله های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند ...
خاطرات دکتر حسن روحانی ازعلمای نجف وسیاست های شاه و مواضع آیت الله بروجردی وتثبیت مرجعیت امام/وضعیت صدا ...
...> یزدفردا "دکتر حسن روحانی در کتاب خاطرات خود می گوید: وقتی از عتبات برگشتیم و به روستایمان رسیدیم ، اواسط آبان بود و در واقع نیمی از ثلث اول سال تحصیلی گذشته بود؛ بنابراین بار دیگر در کلاس سوم دچار مشکل شدم . کلاس دوم را که با آن همه مشکلات توانسته بودم بگذرانم و در اواخر آن مقداری پیشرفت کرده بودم ، بی اثر شد و در کلاس سوم نیز عیناً مشکل کلاس اول و دوم برایم تکرار گردید. یعنی باز ...
باند مهدی هاشمی/ اعترافی که اگر صورت نمی گرفت چه می شد؟ /کالبد شکافی باند مهدی هاشمی
که مهدی معارض بود یا نه، قبل از انقلاب اصلاً مطرح نبود، چرا که هر حرکتی علیه شاه اقدام انقلابی تلقی می شد. بنابراین مهدی هاشمی در قبل از انقلاب در زندان دستجرد اصفهان به جرم قتل شهید شمس آبادی و چند تن دیگر حکم اعدام داشت و منتظر اجرای این حکم بود؛ با پیروزی انقلاب وی مانند دیگر زندانی های کشور با ایجاد شورش از زندان فرار کرد. من در آن هنگام مسئول سپاه پاسداران انقلاب در اصفهان بودم و با ...
از زندان تا نیاوران همراه با آیس پک
سالگی پدرش ورشکست می شود و به خانه مادربزرگ پناه می برند، صبح ها با خریدن چند ساندویچ سرد و فروختن آنها در زنگ تفریح به همکلاسی ها، پول توجیبی اش را تأمین می کرد. کسب و کار در دوران مدرسه از دوران نوجوانی علاقه زیادی به کسب درآمد فراوان داشتم به طوری که دور از چشم خانواده رو به روی مدرسه محله بساط پهن می کردم و کیک و نوشابه می فروختم. مخالفت خانواده به آنجا رسید که یک روز ...
“مرگ” هم محبوبیت سیگار را کم نکرد!
. بنابر آمارگیری ها و نظرسنجی های اجتماعی، آمار سیگارکشیدن زنان در سال های اخیر سه برابر شده است. شهرام رفیعی فر -سرپرست دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت- درباره این آمار گفته در ازای هر 6 مرد سیگاری، یک زن سیگاری وجود دارد. استعمال سیگار در میان نوجوانان نیز نگرانی های زیادی ایجاد کرده، چنانچه چندی پیش معاون ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره مصرف سیگار در دبیرستان ها هشدار ...
مونا فرجاد:طولانی ترین روز زندگیم، روز عروسی دوستم بود (عکس)
را نمی دانم شاید ماهی یکی دو بار سرچ کنم. اگر الان بفهمید سرطان دارید، چه حسی پیدا می کنید؟ اولین کاری که انجام می دهید چیست؟ چرا؟ خیلی غصه می خورم. خیلی بیشتر ناراحت می شم که چرا آن قدر حرص چیزهایی را خوردم که در آن موقع و در آن شرایط دیگر ارزش ندارند. سعی می کنم ببخشم و کینه را از دلم دور کنم. آدم ها را ببخشم و ازشون بخواهم که اگه می تونن منو ببخشن. بعد هم برای سلامتی همه ...
آموزش مجوز گرفتن از فرهنگ و ارشاد دولت تدبیر و امید/ درسی که فابیوس از سفر به ایران گرفت/ در مراسم این ...
... چند روز قبل با خبر شدیم که در میان 175 شهید غواص که اخیرا به وطن بازگشته اند، یک شهید که اهل شهرستان بهشهر است شناسایی شده است.با توجه به اهمیت این موضوع با پیگیری های مستمر به شماره تماس پدر این شهید بزرگوار که یعنی شهید حسینعلی بالوئی، دست یافتیم و از صحت این خبر مطلع شدیم و بعد از هماهنگی با این پدر بزرگوار، سریعا برای گفتگو با خانواده این شهید غواص عازم شهرستان بهشهر شدیم تا از نزدیک با ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (81)
و قورمه سبزی ما آماده خوردن میشه. 4. تو فیلما نشون میده پسره یه کار اشتباه میکنه بابائه میگه اشکال نداره عزیزم، واقعیه؟ من هر دفعه اشتباه میکنم بابام جوری میزنه یادم میره کی بودم. 5. آب تهران اول آهک بود بعد یه کم توش آب ریختن کسی شک نکنه. 6. مامان بزرگ من تا 10 به زور میشمره اونوقت بحث پول که میاد وسط کل بودجه مملکت رو تقسیم به جمعیت ایران میکنه و حساب میکنه به ...