سایر منابع:
سایر خبرها
پای ما دیگر توان رفتن ندارد
فیلم را می دیدیم، دست من را گرفت و گفت به نظرت تماشاگران فیلم را دوست خواهند داشت؟ این فرد اسکار گرفته بود و کارگردان بزرگ و موفقی بود. دیدم او هم همان ترس را دارد. البته اگر خودت را به خاطر توجه مردم گم نکرده باشی، و تفرعن وارد ذهنت نشده باشد که من تافته جدا بافته هستم. من عین فیلم اولی ها هر زمان که تماشاگران فیلم هایم را برای اولین بار می بینند دلواپس هستم. شاید سؤالاتم پراکنده به نظر ...
وقتی جوشش عشق به امام حسین ورق را برمی گرداند
. روضه و منبرهای این جا از آن وقت تازه شروع می شود. دهم هم که غائله کربلا به پا شد و خوابید علم و کتل اینجا هم می خوابد تا سال دیگر و عاشورای دیگر. نماز هم که اگر کسی خواند توی خانه اش می خواند. مسجد که نداریم. پول ساختش را هم نداریم. آخوند بیار این آبادی هم از قدیم و ندیم خودم بودم. تا شروع روضه های آبادی، از این ملت هم اگه کسی خواست حرف ملا گوش بده یا روضه بشنوه میاد خونه خودم تو براش حرف بزن و روضه ...
موهایش را هل می دهد داخل روسری و سعی می کرد خودش را بی گناه جلوه دهد، اما...
خورد و مُرد؟ زن: خودش دوغ خریده بود. اصرار داشت برایش بیاورم. یخ هم خواست. بازپرس: توی خون شوهرت سیا نور بود. داخل دوغش ریختی؟ زن: دوغ که سیانور نداره. به خدا خبری نداشتم. شاید خواهرش بهش داده باشه. شب از خونه اونا اومد خونه و دوغ همراهش بود. با هم درگیری داشتن. چند باری هم کتک کاری کرده بودن. وقتی اومد خونه عصبی و بی حوصله بود. بازپرس: پدر و مادر شوهرت ...
مردم در خیابان به من آقای فراموشی می گویند/ بازنشسته تراکتورسازی هستم!
دادند ،مضافا آقای محمد پور و آقای محرم ،از اداره ارشاد دیدی که الان به تئاتر دارند قبلا نداشتند .الان هم خیلی مشکلات داریم و خیلی انتقاد ها هست که میتوان کرد .در سال 65 با اداره ارشاد قرارداد تئاتر می بستم. اداره ی کل ارشاد برای من نوعی تهیه کننده بود و یک بخش از پول را در اول کار و بخشی را در مرحله ی بازدید و تمرین ، بخشی را بعد از بازبینی و گیشه هم در دست کارگردان بود که بعدا بین عوامل تقسیم می ...
از جنین های ورزشکار تا رانندگی و پخش زنده
اندازی کرده که به صورت هوشمند از کیف پول الکترونیک هزینه های خدماتی رو برداشت می کنه. فقط اگر سامانه رو مجهز به آپشن تعارف هم بکنین بهتره، یه وقتی پول و تو دست وبال آدم نبود با به کار بردن جملاتی مثل قابل نداره و باشه حالا و می زنم به حساب، به آدم روحیه بده. البته این آپشن تعارف رو برای همه اقشار جامعه فعال کنین نه فقط اونهایی که با باندبازی و خیلی شیک ومجلسی تو کار قاچاق کالا هستن! ...
طنز؛ برجام که پر نداره خودش خبر نداره
الان میشه موقعیت تان را روی یک اپلیکیشن مکان نما مشخص کنید ما ببینیم نسبت به انتخابات کجای جهان ایستاده اید؟ عقب؟ جلو؟ کمی به راست؟ هفت: واژه هفت فقط نباید شما را یاد قیمت دلار بیندازد. من هفت که می شنوم، یاد این شعر می افتم: هفت شهر عشق را عطار گشت حالا با کدام ارز و ویزا بماند. مهم بخش دوم ماجرا است که شامل اکثر ما ایرانی ها می شود. آن جا که می گوید: ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم . *همه می دانند نام اثر جدید اصغر فرهادی است. ...
وقتی فرهادی مخاطب جهانی را غافلگیر می کند
پرده رفت تا 30 هزار نفر به تماشای فیلم فرهادی بنشینند و در مجموع 250 هزار دلار برای همین نمایش از بلیت فروشی به دست بیاید. در ادامه نگاهی صورت می گیرد به نخستین مواجهه مخاطبان با همه می دانند . یک عصر به یادماندنی سه شنبه شب هجدهم اردیبهشت ماه در حالی که از یک سو اعلام موضع دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا در مورد برجام به مشغله اصلی ایرانیان در سراسر جهان بدل ...
زندگی یک استاد مری بیرد؛ راه و رسم سلبریتی شدن بدون آرایش
زمان جنگ دوم جهانی بمباران شده است. هم زمان، رد آثار خفیفِ به دست آمده از زندگی مردم معمولی را می گیرد، از عشاق بدشانس تا مهمان های هتلی که در تخت هایشان ادرار کرده اند. جنیس هدلو، مدیر وقت بی.بی.سی2، کتاب را در تعطیلات خواند و بیرد را قانع کرد تا آن را تبدیل به یک مستند تلویزیونی کنند. بیرد گفت: می ترسیدم پای تعداد زیادی آدم ملافه پوش در میون باشه . اما شانس به او رو کرده بود: در آن زمان ...
طلبه تا به جایگاه علمی خوبی نرسیده، اصلاً وارد اجتماعیات و سیاسیات نشود/ توقعات از روحانیت و مرجعیت ...
کنار حوزه ایجاد شود چون به اساس حوزه لطمه می خورد. متن گفت وگوی شفقنا با آیت الله محمدعلی گرامی قمی را می خوانید: ارزیایی شما از وضعیت فعلی حوزه در عرصه فقهی، سیاسی و اجتماعی در مقایسه با زمان تاسیس چیست و این حضور را ناشی از کدامیک از مولفه های درونی و بیرونی می دانید؟ گرامی قمی: حوزه در هر یک از ابعاد علمی و سیاسی خصوصیاتی داشته است؛ در بُعد سیاسی وظایفش را به وقت خود انجام ...
روی خط وسواس
.... به شبنم گفتم: دفتر خریدی؟ داره دیر میشه، من... فروشنده رو به من کرد و گفت: شما دوستش هستین؟ گفتم: بله، چطور؟ گفت: به این دوستت بگو این قدر ما رو دست نندازه. از مغازه که بیرون آمدیم به سمت بازار راه افتادیم. در کیف فروشی بعد از اینکه کیف مورد نظر را انتخاب کردیم پول آن را دادیم و از مغازه خارج شدیم اما هنوز چند قدم دور نشده بودیم که شبنم دوباره برگشت به طرف مغازه. روبه روی ویترین ایستاد ...
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه!
پدر این بار برخلاف سایر موارد از جلویش درآمده بود، کوتاه آمد و روزی که داشت به پادگان بازمی گشت به من گفت:”چون بابا اصرار داشت بیخیال شدم وگرنه قلم پات رو می شکستم. خوب حواست رو جمع کن ببین چی می گم. فکر نکن رفتم راه دور و از همه جا بی خبرم. خودت می دونی چقدر دوست و رفیق و آشنا دارم. اگه دست از پا خطا کنی، میام سرت رو می ذارم لب همین باغچه و گوش تا گوش می برم!” دیگر با نبود فرهام در خانه نفس ...