سایر منابع:
سایر خبرها
دانش آموزی که معلمش را کشت؛ او من را تحقیر می کرد!
آن اتفاق افتاد و باعث شد معلمت کشته شود می توانی بگویی؟ من نمی خواستم معلمم رو بکشم؛ نمی دونم چی شد. همه چیز یک دفعه اتفاق افتاد. چون معلم همش رو مخم بود، من را تحقیر می کرد، همش گیر می داد، جلوی بچه ها کتکم می زد. اون روز هم خیلی گیرداد، باهم دعوامون شد. من هم از خودم دفاع کردم ولی الانم پشیمانم. وضعیتت در کانون اصلاح و تربیت و الان که به زندان بروجرد منتقل شده ای چطور است ...
مشاور رئیس دولت اصلاحات: امام حکومت اسلامی نمی خواست!
کرامت داشته باشد. امروز به جرات امام را می توان یک انسان گرا و به عبارت غربی یک اومانیست کاملا مسلمان قلمداد کرد که همه چیز را برای شان و کرامت انسان می خواست. به همین جهت وقتی بستر اجتماعی که توسط مدیریت سیاسی یعنی رژیم پهلوی دارد سامان دهی می شود، این بستر اجتماعی مناسب رشد و تکامل و کمال یابی انسان مورد نظر نیست، لذا دست به انقلاب زد و نا امیدی خود را اعلام کرد و مردم همه با او همراه شدند. ...
بیماری بهترین اتفاق زندگی ام بود
...> در تاریکی سعی می کردم تصور کنم و از هر صدا یا رنگی برای خودم داستان بسازم. احساس می کردم در یک اتاق سیاه ایستاده ام و حالا می توانم حسابی به همه چیز فکر کنم. خواب های عجیبی هم بوده که در مدت بیماری دیده باشی؟ اگر دیده ای یکی از عجیب ترین شان را برای مان بگو. عجیب ترین خوابی که دیدم شب اولی بود که از بیمارستان برگشته بودم. یادم می آید تلویزیون فیلم اینجا بدون من را پخش می کرد و ...
با شهادت دنبال اسم و رسم نمی گشت
برخی از سلبریتی ها، صاحب نظر شده اند و گاهی به مدافعان حرم توهین می کنند؟ شهید قره محمدی می گفت مردم پشت سر امام علی(ع) هم حرف می زدند و می گفتند مگر علی نماز می خواند؟! برخی دیدگاه و روش دیگری دارند. من معیارم چیز دیگری است. یک نفر گفت چقدر تو بدشانسی! گفتم چه شانس بدی داشتم، یک شفاعت کننده دارم که در آخرت دستگیرم است. مثلاً کسی که زندگی اش غرق مادیات باشد باور نمی کند رزمنده ای به خاطر ...
مشایی:صحنه گردان مناظرات 88
شعری داشت که می گفت با افتخار همه بگویید. شعر این بود: ما اهل جنون و بی قراری هستیم؛ اهل دل و مهر و عشق و یاری هستیم؛ دلبسته نام مکتب ایرانیم؛ صدشکر خدا را که انحرافی هستیم . حالا چه شد که شما از مشایی جدا شدید؟ جزء جریان انحرافی نشدیم. چون همیشه وقتی نام ایشان می آمد، حامیانش برایش صلوات می فرستادند. چون من گفتم گفتمان شما را قبول ندارم، از سال 90 خودم را کنار کشیدم. من می ...
زندگی تکان دهندۀ زن جوانی که خودخواسته به ایدز مبتلا شد
خانه آمدم و به همسرم ماجرا را گفتم او شروع به گریه کرد و گفت من باعث بدبختی تو شدم و آینده ات را خراب کردم. به او گفتم هرگز چنین حرف هایی را تکرار نکند چون من خودخواسته چنین تصمیمی گرفتم. به او گفتم که حالا مانند تو شده ام و دیگر غصه نبودن هرکدام مان آن دیگری را آزار نمی دهد. روایت تکان دهنده زایمان یک مبتلابه ایدز در بیمارستان طاهره توضیح داد مدتی بعد از ابتلا به ...
درد و دل سوزناک بهروز وثوقی با مردم واکنش هنرمندان و کاربران را برانگیخت
مدرکت به درد جرز لای دیفال می خوره، آخرش حرف منو گوش کرد و رفت دنبال مدرک دکترا از نیویورک،آره منم، بهروز منم بلوچ، بمن میگن رضا، رضاموتوری همیشگی شما، با موتورم تو میدون بهارستان منم بهروز شما بهروزی با غیرت قیصر روزی میام زیر بازارچه حاج مِیتی ( مهدی)، میام که خاطراتم رو پس بگیرم منم بهروز شما عباس آقای فیلم دشنه اگه چاخان گفتم اگه زبونم گیر کرده بود فقط واسه شما مردمم بود حالااینجا هر چی راست هم ...
رفتار عجیب رضاخان با فردی که در منزلش نگهبان بود
سر آنها ایستاده و گفته بود: فرمانفرما! حالا چطوری؟ . حتی با ماشین دایی ام هم عکس گرفته بود که در همه جا منتشر شده است! رضاشاه می خواست به املاک بچه ها هم دست اندازی کند و پدربزرگ مادری من محتشم السلطنه، جلوی او را می گیرد و می گوید: مال صغیر است و تو حق نداری این کار را بکنی! چون تعداد بچه های بزرگ تر خیلی کم بود و بقیه هم درسنین پایین بودند. مثلاً دایی من، عبدالعلی و خاله های من رودابه و خورشید ...
چهره کارگردان مناظره های 88 مشخص شد/ باز هم پای یک "مشایی" در میان است
وقتی نام ایشان می آمد، حامیانش برایش صلوات می فرستادند. چون من گفتم گفتمان شما را قبول ندارم، از سال 90 خودم را کنار کشیدم. من می گفتم مگر ایشان کیست که صلوات بفرستیم؟ می گفتند ایشان عارف و اسلام شناس است. کتابی به نام معمای مشایی با محوریت خود آقای مشایی منتشر کردند. ما باید این کتاب را در بین همه اقشار توزیع می کردیم. -از محالات است که کسی باور کند احمدی نژاد آزادی خواه شده است. آن زمان هر ...
ماجرای عجیب نجات یافتن جوانی از اعدام پس از 8 سال
مهدیار رو در رو کنم تا متوجه شوم، این حرف ها درست است. وقتی مهدیار را دیدم و ماجرا را گفتم، اول انکار کرد، ولی بعد از آن خیلی راحت گفت که آن حرف ها را زده و خوب کاری کرده است. وقتی این را گفت، بشدت عصبانی شدم و درگیری مان فیزیکی شد. اول او را با لگد زدم، ولی وقتی مرا کتک زد، چاقو را درآوردم. او هم قصد داشت با تیغ موکت بری مرا بزند، برای همین دو ضربه به او زدم و فرار کردم. بعد چه شد؟ ...
به رفتار بی قرار پسرش فکر کرد؛ درست مثل پرنده ای توی قفس که خود را به میله های آهنی می کوبید یا کبوتری ...
سوریه ام. فقط چند تا سفارش دارم. اگه رفتم و برنگشتم، گریه نکنی. دل زن هری ریخت. دست روی قلبش گذاشت: باشه ... ولی نمی تونم بهت قول بدم؛ دست خودم نیست حسن ادامه داد: دوست ندارم دشمن شاد بشه و بگه پسرش رفته و حالا مادرش گریه می کنه به رفتار بی قرار پسرش فکر کرد؛ درست مثل پرنده ای توی قفس که خود را به میله های آهنی می کوبید یا کبوتری با بال های شکسته! برای همین دوباره ...
2 مرد همسرکش درخواست آزادی کردند
و صاحب بچه هم شده بودیم اما همسرم خیلی بداخلاق بود و مرتب بچه را کتک می زد. از اینکه فرزندم را اذیت می کرد، خیلی ناراحت بودم. من آدم بزرگی بودم و در برابر بد رفتاری های همسرم می توانستم از خودم دفاع کنم اما فرزندم نمی توانست کاری بکند. به همسرم گفتم اگر به این کارهایش ادامه دهد، او را طلاق می دهم اما باز هم دست بردار نبود و بچه را کتک می زد تا اینکه تصمیم گرفتم از او جدا شوم اما با وساطت فامیل ...
یادداشتی از هادی زرندی؛ به بهانه چهارمین سالگرد رحلت آیت ا... زرندی / نیم قرن مجاهدت
که الان مرسوم است نمی کرد . او بحقیقت حدیث من اصبح و لم یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم را باور کرده بود و همه هَمّ و غم خودرا صرف رسیدگی به امور خلائق کرد دفترش و اتاقش بشهادت دوست ودشمن بروی همه از هر سطحی و طبقه ای و مذهبی و نژادی باز بود و دربرابر وسوسه اطرافیان برای گذاشتن حاجب و دربان و تشریفات با توجیه حفظ شئونات و یا نظم اداری تسلیم نشد و ازاینکه برای جوانی به مسئولان بانکها شخصا زنگ ...
پای ما دیگر توان رفتن ندارد
زندگی چنان یکنواخت است که آنچه شما را تکان می دهد همان داستان های فرعی زندگی تان است. به قول شما ویژگی داستان های فرعی این است که باید فشرده و سربسته بمانند، نباید باز شوند، چون به روزمره تبدیل می شوند. من از شانزده سالگی تا بیست وپنج سالگی برای تحصیل در خارج از کشور بودم، مادرم خیلی نگران آینده و ازدواجم بود، به او گفتم یک بار با تو به خواستگاری می آیم چون از خواستگاری رفتن خوشم نمی ...
جلسه مناجات ، مدرسه آدم سازی است / دیدار با حضرت امام پاداش سی شب مناجات خوانی بود
عنوان یک مربی و معلم، جلسات شما علاوه بر فضای دعا و مناجات خوانی و روضه ، تاثیرات تربیتی نیز دارد؛ این جامع بودن حاج ماشاالله از کجا می آید؟ امیرالمؤمنین(ع) می فرماید خدایا خیلی از خوبی هایی که من سزاوارش نبودم و تو آن ها را نشر دادید. واقعیت این است که در وادی دعاخوانی این خصوصیات خیلی کمتر است. دعاخوانی به اعتقاد بنده از مداحی جدا نیست ولی تقریباً با خط کشی های برخی جدا شده یعنی هرکسی ...
اهل رفیق بازی نیستم!
. معتقدم شرایطم را باید خودم درست پیش ببرم، ولی وقتی دیدم اینطرف اولویت ها فرق دارد و همه چی دست خود آدم نیست به این نتیجه رسیدم حتی اگر شده 5 سال از فضای بازیگری فاصله بگیرم ولی شرایطی را در زندگی ام ایجاد کنم که طبق یک پایه گذاری درست بتوانم دوباره به ایران بیایم، منتظر بمانم و پیشنهاد بازی بگیرم. امروز که تمام ذهنیت شما معطوف به بازیگری است آیا خودتان را به موج می سپارید یا مثل قبل با ...
استادم می گفت: مبادا امام حسین(ع) را به پول بفروشی/ مجلس شب های رمضان مسجد ارگ چگونه پا گرفت؟
رمضان و هفتگی شیفتگان و دلدادگان مکتب اهل بیت (ع) را پای روضه هایش می کشاند. لحن و صدای منحصربفرد حاج منصور و الهی العفو گفتن های او در سحرگاه ماه ضیافت را همه می شناسند. همچنین شاگردان و تربیت شدگان مکتب مداحی او، اکنون در شمار پرآوازه ترین ذاکران کشور هستند. از کودکی شیفته حضور در میان شب زنده داران بودم *در شب های دو دهه محرم و صفر و شب های ماه مبارک رمضان با نوای ...
اگر مشکل عده ای با فحش دادن به بنده حل می شود آنها را حلال می کنم/ نماینده کارش دخالت در عزل و نصب ...
من و دکتر دهمرده قرعه کشی شود یا من سئوال را بپرسم و یا ایشان! وی افزود: اما یک روز قبل از طرح سئوال در صحن علنی به تهران رفتم و با رایزنی یک سئوال را به دو سوال تبدیل کردم اما نیامدم قرعه بیندازم. نماینده مردم سیستان با تاکید براینکه اگر به قرعه کشی بود می گفتم دیگر نماینده سیستان صحبت کند، بیان کرد: اما بنده رفتم این فرصت را دوبرابر کردم که در تاریخ مجلس سابقه ندارد دو سوال از وزیر و ...
حسن باقری گفت: خرمشهر که فتح بشود مادر شما هم خوب می شود!
می کرد و از طرف مقابل عذرخواهی می کرد. سیستم و روش مدیریتی او این طوری ها بود. توی جلسه، از حیث سن و سال، من از همه بزرگ تر بودم بقیه هم رعایت حال مرا می کردند. چند بار خواستم بگویم نه! می دانستم که حاج احمد برخورد می کند، چیزی نگفتم بعد از جلسه به محمود شهبازی گفتم: به من چه مربوطه که بروم مسئول تدارکات بیاورم؟ شهبازی گفت: ناراحت نباش! با هم می رویم یک فکری می کنیم. خلاصه ...
تارتان تا پلاتو، "وحید" همچنان می درخشد
همان مرحله ی روخوانی به دلیل فشار بالا از تئاتر زده شده بودم و بارها گفتم من نمی توانم ولی هر بار خانم ایران زاد می گفت اطمینان دارم می تونی کارو در بیاری او مرا رها نکرد و هر روز تمرین می کردیم تا این که متن نمایش زیر زمین را حفظ کردم، بعد از آن تاحدودی احساس آرامش داشتم و حس می کردم راه ها برای موفقیتم باز شده است. زمانی که باید گریه می کردم، می خندیدم! در مرحله ی میزانسن هم ...
هواداران نساجی به من لقب فراری داده اند/الگوی فوتبالی ام فرهاد مجیدی است، به بازی نیمار و ادن هازارد هم ...
سال بعد از آن هم آقای سعداوی مرا نخواست. بعد از آن به استقلال اهواز به لیگ دسته اول رفتم که شرایط خیلی سختی بود، چه از نظر مالی و چه از نظر امکانات و زمین تمرین که در نهایت هم تیم به لیگ دوم سقوط کرد. بعد از استقلال اهواز چه تصمیمی گرفتی؟ از آنجایی که خیلی در سال های اخیر در خوزستان اذیت شده بودم، با خودم گفتم که دیگر باید فوتبالم را در بیرون از استان خوزستان ادامه دهم که با ...
زندگی های پفکی | "لاکچری ها" حقوق عمومی نمی دانند
مرا به باد کتک گرفته است در عالم هپروت بود و حواسش نبود که چه بلایی به سرمن درمی آورد متوجه شدم که به دلیل مشکلات زناشویی گذرش به اینجا افتاده است و می خواست حرف بزند ترجیح دادم که ابتدا فقط شنونده خوبی باشم که این طوری شروع کرد... ده سال است که ازدواج کرده ام و دو فرزند دارم؛ اما در این مدت همه زندگی ام سختی و بدبختی بوده است و روز خوشی نداشته ام نمی دانم با این مردی که عیاش و معتاد و بیکار است ...
فلسفه و ترجمه در گفت وگو با منوچهر صدوقی سها: در فلسفه مقلدیم
خواسته حرف زند، از دید من مهم است. آیا کسی راه او را ادامه داده است؟ اتباعش چنین کرده اند، مثل سید کاظم رشتی و دیگران همان راه را دارند. اما باز تکرار می کنم در زمانی که صدرا سیطره دارد و همه حکما مقلد او هستند، اینکه کسی پیدا شود و بگوید من مخالف او هستم، اهمیت دارد. این خودش ارزشمند است. واقعا نیز چنین است. ارزش دوم ممکن است باشد یا نباشد. ممکن است کسی که حرف دارد، حرفش ...
پرونده نهضت؛ نگاهی نو| شاگرد امام(ره) و همدرس رهبر انقلاب: آیت الله خامنه ای در حوزه استعداد بالایی ...
و منبر می رفت و معلوم بود آنجا هرکسی منبر می رود باید حتماً رژیم را دعا می کرد. از ما خواستند که آنجا منبر برویم و گفتم "من بلد نیستم". گفت "پس این منبرها برای چیست که می روید؟". گفتم "اگر چشمم به سربازان نظام بیفتد نمی توانم حرف بزنم"، من به این بهانه از این داستان در رفتم. روز هشتم یا نهم از منزل حاج آقا ناصری از تجار متدین و مذهبی آمدیم و دیدیم جیپ ارتش جلوی ما پارک کرده که ما را ...
خیانت در زندگی زناشویی، چه کار کنم؟
دختر که روی تخت نشسته بود می گفتم که ارزش اش بیش از این است. در روز موعود، زمانیکه در جایگاه دست در دست پدرم بودم، دخترک درون من می خواست به آغوش پدر پناه ببرد و گریه کند. به چشمان پدر نگاه کردم، افتخار می کرد. نتوانستم قبلش را بشکنم. همان لحظه بود که فهمیدم این راز را همیشه در قلب خودم نگاه خواهم داشت. ازدواج با وجود تجربه داشتن خیانت اما یک سال پس از ازدواج ...
شهدایی"همنام" اما از دو ملیت جداگانه
شهدای مدافع. هنوز خیلی جا داشت ....گفتم با دوستان چند روز پیش رفتیم از شهدا خدا حافظی کنیم برادر صیاد اون کنج و نبش رو برا خودش در نظر گرفت ...جواد یک دفعه از جا پرید و گفت بیجا کرده مگه مو موردوم که بیه جای موره بگیره ...اونجه جای مویه حالا می بینی. گفتم داداش بی خیال حالا جای تو باشه ..گفت شوخی نمکنم جدی موگوم اونجه فقط جای مویه. آن روز و آن شب و روزهای بعدش گذشت. رفتیم به شهرک ...
جوی آبی که اشک مان را درآورد!
...: چرا اینجا نشسته ای؟ مگر نمی بینی همه جا گاز اشک آور می زنند؟ الان اگر گاردی ها به تو حمله کنند، از ترس هفتاد ملق میزنی! زود بیا برویم! رو به من گفت: آن از داداش هایم که من را با خودشان نبردند و این از شما که نمی گذارید من در تظاهرات شرکت کنم؛ مگر من مسلمان نیستم؟! بعد از مقاومتی که به خرج داد، بالاخره دست و بالش را گرفتم و به طرف خانه راه افتادیم. انتهای پیام/ ...
مستند انحصار ورثه ؛ از تخریب شهید آوینی تا تسویه حساب با مهدی نصیری
بود نشر داده بود. این اوج سطحی کاری یک مجموعه است که قابل جواب دادن نبود که من هم جواب ندادم. الا آقای سعید قاسمی را که یک نامه خیلی محبت آمیزی برایش آن هم بعد از یکی دو سال نوشتم که در صفحه اینستاگرامم هست. اگر فیلم حرف داشته باشد اگر حرفتان، حرف باشد به گوش همه می رسد، خیلی جریان ها بلند شدند که صدای این فیلم را خاموش کنند ولی نتوانستند! اما جواد موگویی که آثار و تفکرش نقطه مقابل شعبانی است ...
دهقان: دغدغه ام تلاوتی شایسته ایران اسلامی بود
رو شایسته است توجه بیشتری به این شهر و قرآنیان مشهدی شود. محمدعلی دوستی، به عنوان اولین استاد قرآنی ایشان نیز ضمن تبریک به ایشان و جامعه قرآنی کشور بابت اکتساب رتبه دومی این مسابقات تصریح کرد: بنده سال های سال در خدمت ایشان و محضر قرآن بودم و در آخرین شب جمعه که قصد عزیمت به مسابقات را داشتند، در جلسه بنده حاضر شدند و گفتند: من برای اولی آماده هستم اما باز هم معلوم نیست که بنده به ایشان گفتم ...
بهمن فرمان آرا: پای ما دیگر توان رفتن ندارد
از آن فیلم در خاطرم هست، بعضی ها از من می پرسند از کجا این را نوشتی اما نمی دانم از کجا آمده است: به مادرم که می خواهد برایش داستان بخوانم می گویم، خرید که می رفتید، یکی از ما سه نفر را می بردید، زمانی که نوبت من می شد گاهی دست شما را رها می کردم تا بدانم تا کجا می توانم در عطر شما راه بروم. این تصور کودکی من است در هفت هشت سالگی در خیابان استانبول. خودم زمانی که در فیلم این دیالوگ را می گفتم به ...