سایر منابع:
سایر خبرها
ها می افتد. این افتان و خیزان را دارد تا پایان کار در چاه جهنم بیفتد. آن بنده من که حالا با شنیدن، دیدن، علت و یا صدایی زنده شد، یک دم -دم عیسوی، دم علمی و حکیمانه، دم عقلی- به او خورد، این با آن یکی است؟ دستش را هم به من نمی دهد که او را دربیاورم و در کفر مانده، در نفاق مانده در شرک مانده، در گناه مانده، در آلودگی مانده است. خودش که نمی تواند درآید، یک یار می خواهد که او را دربیاورد و ...
.... این مورد را به سروان یوسف صالح زینالی افسر کلانتری محل در میان می گذاریم: خبر داشتیم که توی جاده کرج می ایستاده اند؛ اما از اینکه عشرتکده ای در کار باشد، بی خبر بودیم. فکر می کنید راه چاره مشکل قلعه چیست؟ معتقدم که دولت آن ها را در خارج از شهر سکنی دهد. جایی که زیاد نزدیک شهر نباشد؛ چون در داخل شهر، هر کجا که باشد، اهل محل اعتراض می کنند. ما امیدواریم ...
الان نیست فقط می تواند بگوید بسیار کم است. ترس از خوردن مال مردم ما در محل خودمان خیاط داشتیم، پدرم لباس هایش را می داد به او می دوخت. من هشت نه سالم بود، دو روز مانده به عید کت شلوار من را دوخته بود و پدرم به من می گفت: بلند شو با من بیا برویم بگیریم. من کاملاً یادم است، وقتی خیاط لباس پدرم را تا کرده به او می داد (آن وقت پلاستیک و کاور و روزنامه نبود لباس را تا می کردند و ...
...، کم طاقت است و از عهده کار خاصی که برای او منبع در آمد باشد بر نمی آید. اصلیتش برای شهر زهک است و پدر، مادر و برادرش را از دست داده است و با مرگ شوهرش خیلی تنها تر شده است. کمتر با همسایه ها و اطرافیانش دمخور می شود و از آنجا که حوصله آدم ها و نصیحت هایشان را ندارد، بیشتر وقت ها ساکت و آرام در کوچه و خیابان ها و اطراف سطل های زباله پرسه می زند و هرچه کیسه و ظرف پلاستیکی ببیند جمع و این ضایعات ...
در میان افراد جامعه رها شده اند. یک کودک در صورت وجود خانواده می تواند در آینده درس بخواند، یک شغل و درآمد داشته باشد و به اصطلاح برای خودش کسی شود ، اما کودک بی هویت حتی برای خودش هم کسی نیست و برای جامعه تنها یک سربار است. سرنوشت شوم این کودکان، بی هویتی است؛ بی هویتی در خانواده، در محل زندگی و زندگی . نبود پدر یا مادر دردی است که هر انسان در زندگی حداقل یک بار تجربه می کند، اما در آن هنگام ...