سایر منابع:
سایر خبرها
، در همین مدت کم خاطراتی برایم ماندگار شد که فراموش ناشدنی است. یادم است یکبار همان اوایل ازدواجمان می خواستیم با هم به دعای کمیل برویم. عمویم مرد غیرتی ای بود و به حسین گفت: خوب نیست تازه عروس را زیاد بیرون ببری. ما آن شب برق اتاقمان را خاموش کردیم تا عمو این ها فکر کنند خوابیده ایم. بعد یواشکی از خانه رفتیم بیرون و در دعای کمیل شرکت کردیم. زندگی من و حسین به دو نیمه تقسیم شده بود؛ نیمه ای که او ...
این موضوع وجود دارد که نمی توان به آن ها پاسخ قطعی داد. چاوشی در امور خیریه هم فعال است، اما هرگز خودش جایی حضور پیدا نمی کند. برخلاف دیگر سلبریتی های عالم موسیقی گوشه گیر است و در جمع حضور ندارد. در ظاهر ماجرا، به دنبال درخشش در فضای مجازی و واقعی نیست، اما واقعیت آن است که او بیشتر از دیگران می درخشد و می توان گفت: او اصول درست درخشیدن را بلد است و درست در مداراندیشه مولانا پیش می رود ...
از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره های متوالی کارنامه و در مصاحبه ها و سخنرانی های عاشورا و 14 اسفند و قزوین و اصفهان و ... به وضوح می توان دید. اکنون نمونه ای را که در ارتباط با حادثه ی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می دهم. در نامه ای که اینجانب دو سه روز قبل از این حادثه ی دردناک به ایشان نوشته ام، چنین نوشته ام: این نامه را ...
تا پارچ آب بده، نگاه نمی کنه ما خودمون زیادیم، خونه عیالواریه، اگه بدیم خودمون چی کار کنیم؟ اگه ندیم که ناراحت میشن و جر و بحث. اشرف خانوم اینها را می گوید و حیاط خانه اش را با شلنگ آب می شورد. آب لوله کشی شوره، به درد نمیخوره، هرچی دستگاه تصفیه آب می خریم فایده نداره، تازه دستگاه رو هم خراب می کنه، باهاش حیاط رو می شوریم خنک شیم، برق رفته، 2ماهه که میره، یک میره 5میاد، شب میره صبح میاد، بی آبی ...
حتی دیدن عکس بعضی از غارهای عمودی و چاه هایی که هرگز دوربین نمی تواند عظمت و خوف انگیزی آن ها را برای ما چنان که باید و شاید به درستی به تصویر بکشد ترسناک است و به قول معروف زهره آدم را آب می کند. حالا فکر کنید یوسف سورنی نیا یکی از آدم هایی است که زندگی اش را با رفتن به این غارها و کشف و پیمایش آن ها گره زده است. متولد 1355در روستای سورنی کرمانشاه است. زمانی به ورزش جودو می پرداخت و در این ورزش ...
اما روزگار پدر و مادرهای آن ها، کاملاً متفاوت بود. آن روزها، عشق شاگرد اول یک کلاس، آن بود که از دست معلمش، یک کارت صد آفرین بگیرد و آن را روی قلبش بگذارد، آن را قاب کند و در بهترین جای خانه بگذارد. وقتی کارت جشن آفرین به دستم رسید، خاطره ی آن روزها برایم زنده شد؛ جشنی که قرار بود عصر چهارشنبه، بیستم تیر 1397، برای تجلیل از هنرمندان و نویسندگان حوزه ی کودک و نوجوان برگزار شود. ...