سایر منابع:
سایر خبرها
یکدیگر صحبت می کردیم. طولی نکشید که رشید مرا خواستگاری کرد اما عمه ام به شدت مخالف این ازدواج بود. در این شرایط من که دلباخته رشید بودم و این ارتباط شیطانی را عشقی آتشین می نامیدم، با رفتارهای زشت و زننده، روزگار عمه ام را سیاه کردم تا جایی که مجبور شد با ازدواج ما موافقت کند ولی شناسنامه من گم شده بود به همین دلیل تصمیم گرفتم فعلا با جاری شدن خطبه عقد به یکدیگر محرم شویم و ازدواج کنیم تا در ...
با یکدیگر صحبت می کردیم. طولی نکشید که رشید مرا خواستگاری کرد اما عمه ام به شدت مخالف این ازدواج بود. در این شرایط من که دلباخته رشید بودم و این ارتباط شیطانی را عشقی آتشین می نامیدم، با رفتارهای زشت و زننده، روزگار عمه ام را سیاه کردم تا جایی که مجبور شد با ازدواج ما موافقت کند ولی شناسنامه من گم شده بود به همین دلیل تصمیم گرفتم فعلا با جاری شدن خطبه عقد به یکدیگر محرم شویم و ازدواج ...
کرد و من با سر و وضعی خاکی و به هم ریخته وارد شدم. در طول خواستگاری دستم را روی پایم گذاشته بودم که پارگی شلوارم دیده نشود. کمی که صحبت کردیم، به پدرش گفتم که من الان باید برای کار برگردم و قرار شد ادامه خواستگاری را به صبح روز بعد موکول کنیم. سمیرا می گوید: مادرم با وضعی که در خواستگاری پیش آمد، کلا از مرتضی خوشش آمده بود و معتقد بود مرد کار است. پدرم هم به خاطر سابقه آتش سوزی مغازه اش ...
شروع می شود که اسد مرد جنگی نمایش به قول همسر شیرینش، در سکرات وداع به سوی جبهه است و اندک اندک، در فواصل رفت و برگشتی از حال به گذشته و از توهم به آینده طی 45 دقیقه، روایت تراژدی عشق شیرین را بر ما هویدا می کند. شیرینی که در بحبوحه دوره انتقالی قدرت از پهلوی به جمهوری اسلامی، جبهه اش را در دانشگاه می یابد و به گفته خودش به جای پیوستن به صفوف مبارزه خیابانی، به درس می پردازد. او که در سال آخر رشته ...
مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد، برای ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم ولی از او خوشم آمد، خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند، چاره ای جز موافقت نداشتند. مهریه 50 هزار تومانی تعیین شد. سال 42 بود و مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی من به خانه شهید فکوری رفتم. 6 ماه بعد زندگی سیال ما شروع شد. 6 ماه در فرودگاه مهرآباد، سه سال در پایگاه شاهرخی ...
...، پا به این عرصه گذاشته اکنون به عنوان معاون عملیاتی سازمان آتش نشانی بندرعباس مشغول به خدمت است. وی از علاقه اش به این شغل می گوید: علاقه مهم ترین بعد هر حرفه است و آتش نشانی به عنوان یک حرفه پرخطر ارتباط مستقیمی باعلاقه مندی دارد که من از همان دوران کودکی عشق خدمت به مردم داشتم و با دیدن شغل پدر که برای نجات هم وطنش جانش را به خطر می اندازد روزبه روز علاقه مندیم به این حرفه زیاد ...
نوجوانی بود، دوره ای که پرتلاطم بود، البته حدود سه سال و نیم آن مداوم بود. باید بگویم از ابتدا هنگامی که پایه اول راهنمایی بودم، حفظ آیات قرآن را شروع کردم آن هم در تعطیلات تابستان که اوقات فراغت بیشتری داشتم و بعد تابستان تمام شد و دوباره تابستان بعد حفظم را با حضور در جلسات قرآنی که به صورت سیار با تدریس استاد اسفندیاری برگزار می شد از سر گرفتم. سپس سال 75 حفظ قرآن را دوباره شروع کردم و ...
را با چه ویژگی هایی به یاد می آورید؟ هنگامی که پدر شهید شدند، من شش، هفت سال بیشتر نداشتم. در نتیجه آنچه خودم از پدرم به یاد می آورم، رفتاری است که ایشان با اعضای خانواده داشتند و سایر ویژگی ها را، از مادرم و اقوام و دوستان شنیده ام. پدرم در خانه و در میان اعضای خانواده، بسیار مهربان و باعطوفت بودند و نشانی از رفتار خشک نظامی در ایشان نبود. هرچند ایشان این هنر را داشتند که قاطعیت و مهربانی را ...