سایر منابع:
سایر خبرها
گانگستربازی 3 دختر نوجوان در تهران!
کمکم کنید . مرد جوان در توضیح ماجرا گفت: روز گذشته دخترم طناز به خانه دوستش به نام سمانه رفت. او گفته بود که از آنجا به خانه مادربزرگش می رود و شب آنجا می ماند اما صبح زود با پیامک او از خواب بیدار شدم و فهمیدم که او را گروگان گرفته اند. دستگیری با راهنمایی این مرد، تیمی از مأموران به دستور قاضی مدیرروستا، بازپرس جنایی تهران راهی خانه سمانه شدند. آنها به محض ورود به ...
برای گرفتن گوشی، ابروهای دوستشان را تراشیدند!
وقتی که سه دوستش خوابیده بودند او توانست خودش را به تلفن برساند و از پدرش کمک بخواهد. پدر مونا نیز پلیس را درجریان قرار داد و ماموران کلانتری 156 افسریه به همراه پدر مونا راهی این خانه مجردی در منطقه افسریه تهران شدند. با ورود پلیس به این خانه مجردی و ارجاع شکایت به دادسرای جنایی صبح امروز این سه دختر 18 19 و 20 ساله برای بازجویی و انجام تحقیقات روبروی میز قاضی محسن مدیر روستا بازپرس ...
گرفتن اقرار با تراشیدن ابرو !
به گزارش خبرنگار ما، صبح روز شنبه 7 شهریور ماه مرد میانسالی سراسیمه به کلانتری 156 افسریه مراجعه کرد و گفت سه دختر جوان، دختر 17 ساله او را ربوده اند. وی توضیح داد: دیروز عصر دخترم رعنا از من اجازه گرفت و به خانه یکی از دوستانش که فرشته نام دارد، رفت تا شب را آنجا بماند. ساعتی قبل اما رعنا پیامکی از شماره ناشناسی به گوشی ام ارسال کرد. او نوشته بود فرشته و دو دختر دیگر به نام های ملیکا و ملیسا او ...
2 دختر جوان؛ مدعی آدم ربایی
پرونده هایی که درباره ربوده شدن دو دختر تشکیل شده بود، در دادسرای جنایی تهران موردرسیدگی قرار گرفت و یکی از پرونده ها با اعلام رضایت شاکی مختومه شد. نخستین پرونده با شکایت مردی به نام حسن در شعبه پنجم دادسرای جنایی تشکیل شد. حسن به بازپرس آرش سیفی گفت: من از همسرم جدا شده ام و همراه مادر و دخترم زندگی می کردم. مدتی قبل دختر 15ساله ام همراه مادرم از خانه بیرون رفته بود که پسری 22ساله با ...
نجات فرزند پلیس پایتخت از دام آدم ربای افغان
، پایین تر از ترمینال جنوب بردم و خودم به محل کارم رفتم. ساعت 19 بود که همسرم وحشت زده تماس گرفت و ناپدید شدن ناگهانی پسرمان احسان را خبر داد. به سرعت خودم را به خانه رساندم. همسرم در حالی که گریه می کرد، گفت: احسان یک ساعت پیش برای بازی با دوستانش به داخل کوچه رفت اما لحظاتی قبل فهمیدم به طرز مرموزی گمشده است. در حالی که به شدت شوکه شده بودم ابتدا به مأموران کلانتری 117 جوادیه خبر دادم و بعد سراغ ...
فرزندان پزشکان چه شخصیت هایی دارند؟
با پسرم هم عقیده نیستیم، گاهی کشمکش به وجود می آید و برخی اوقات از آشنایان می شنوم که این ایده آل گرایی را کنار بگذار. اسکندری همچنین در مورد نداشتن زمان کافی در مورد تربیت دوران کودکی فرزندش می گوید: با اینکه بعد از گذراندن طرح فرزنددار شدم، اما یک سری کارهایم ناتمام مانده بود. با این اوصاف فرزندم در اولویت قرار داشت و سه چهار سال اول کودکی اش را همیشه کنارش بودم تا برخی از مشکلاتی که ...
ربودن دختر ایرانی توسط محافظ ایرانی کلوپ شبانه استانبول
شده است. بعد از مدتی هم متوجه شدم این پسر محافظ یک کلوپ در استانبول است و به اسم خواستگار خودش را به فرناز نزدیک کرده و به علتی نامعلوم از او پول گرفته و اخاذی می کند. وضع روحی دخترم هر روز بدتر می شد و من به بهانه تعطیلات تابستان او را همراه با خودم به ایران آوردم. چند روزی از رسیدنش به تهران نگذشته بود که دختری ناشناس با خانه ما تماس گرفت و ادعا کرد یکی از همکلاسی های فرناز در استانبول است و می ...
از اعترافات جدید شیخ فتنه و فساد مالی جدید دولت احمدی نژاد تا ادعای خانواده مرد عضله ایران درباره مرگ وی ...
و او آنها را به منزل خودش برد. چند روز بعد از اقامت الاسیر و همسرش در این منزل، آنها به همراه "ل. ط." همسر صاحب خانه به شمال لبنان منتقل شدند. این زن خودش مسئولیت انتقال سه فرزند الاسیر را برعهده گرفت و در دیر القمر آنها را به شیخ "ز. م." تحویل داد. این فرد نیز فرزندان مذکور را بنا به درخواست سالم الرافعی به وی تحویل داده بود. "ح.ص." مأمور بود تا منزلی برای آن ها در محله باب التبانه اجاره کند. ...
دارایی ام را با خدا نصف کردم
این مرد بزرگ مشتاقمان می کند تا از شهدایش بیشتر بدانیم. ابتدا از شهید حسین عالمی می پرسم و او با همان لهجه شیرین شمالی اش از دردانه زندگی اش برایمان اینگونه روایت می کند: من چهار فرزند داشتم دو دختر و دو پسر. همه دارایی ام را با خدا نصف کردم و حسین و ناهید شهدای خانه عالمی ها شدند. حسین فرزند دوم خانواده بود. من کشاورز بودم و روی زمین کار می کردم تا لقمه نان حلالی را برای خانواده ام به ...
حکم تیری که برای سق سیاه صادر شد
شهرهای اصفهان به دنیا آمدم. بچه تو دل برو با نمک که عاشق پستونک های قرمز رنگ بودم. به دلیل نظامی بودن پدرم مدتی در اصفهان زندگی کردیم و 4 ساله بودم که به شیراز رفتیم بعد از انتقال پدرم به تهران از 12 سالگی به محله نارمک آمدیم. یکی از دست مایه های زندگی در اصفهان لهجه شیرین اصفهانی است که تا الان آن را به همراه دارم. سین: تعداد خواهر و برادر؟ جیم:2 خواهر و 2 برادر دارم و با ...