سایر خبرها
رفتارهای خارج از عرف مادرم با مردان مشهدی آبروییم را برده است
به گزارش رکنا، دختر نگران و غم زده ادامه می دهد: از روزی که چشم باز کردم جز دعوا و دود و دم در خانه چیزی ندیدم. من و خواهرم که دوقلو هستیم هر روز شاهد جنگ و دعوای مادر و پدرم بر سر مواد بودیم. پدرم به خاطر رفیق بازی های مداومش معتاد شده بود و به درستی خرج زندگی را نمی داد و مادرم به زور او را وادار می کرد سر کار برود و دست از بی مسئولیتی بردارد. پدرم یک خط در میان به خواسته های مادرم ...
مادرم مرا به ساقی موادمخدرش فروخت
جثه ضعیفی داشت و مدام در کمپ می خندید. وقتی به اتاق مسئول کمپ آمد 35 روز پاکی را تجربه می کرد. خودش را زهرا از محله شمال شهر بیرجند معرفی کرد، دستانش را به هم گره زد و بی مقدمه داستان زندگی اش را تعریف کرد. شروع روزهای سیاه زندگی ام با مرگ پدرم رقم خورد، او معتاد نبود اما مادرم اعتیاد داشت و یکی از برادرانم را نیز معتاد کرد. مادرم مرا به ساقی موادمخدرش فروخت 18 ساله بودم که مرگ ...
دختر15ساله: ناپدری ام چند بار به سراغم آمد ...
وی گفت: فقط پنج سال داشتم که مادرم در حالی که برادر کوچک ترم را در آغوش می فشرد با چشمانی اشکبار به دنبال سرنوشت خودش رفت. من که تا آن روز معنی طلاق را نمی دانستم دستان پدرم را محکم گرفتم تا او مرا رها نکند همان دستانی که بارها برای سیلی زدن به صورتم بلند شده بود ولی باز هم من آن دستان را دوست داشتم چرا که همان دست ها را حامی خودم می دانستم خلاصه مدتی بعد پدرم با زن جوانی به نام ماه ...
قتل برای نجات زن معتاد
خانواده بازداشت شدند و در بازجویی ها به قتل پوریا اقرار کردند. کیومرث توضیح داد: کتایون به شیشه معتاد بود و رابطه خوبی با شوهرش نداشت، به همین دلیل شوهرش همراه فرزند خردسالش به خانه پدرمان رفته بودند. کتایون سه بار از خانه فرار کرده بود، به همین دلیل من و پدرم او را به خانه خودمان برده بردیم تا کمکش کنیم، ترک کند. خیلی مراقب او بودیم، اما ناگهان متوجه شدیم کتایون از خانه فرار کرده است ...
قتل پدری که فرزندانش را مجبور به گدایی می کرد
از وقتی برادر کوچکم هنگام فال فروشی تصادف کرد و مرد، از پدرم کینه به دل گرفتم تا اینکه.... این بخشی از اعترافات پسر 18ساله ای است که متهم است در جریان یک درگیری، پدر معتادش را به قتل رسانده است. او مدعی است که پدرش او و خواهران و برادرانش را مجبور به گدایی و دستفروشی می کرد. به گزارش همشهری، ساعت 22 دوشنبه پسری 18ساله درحالی که به شدت پریشان بود، قدم در کلانتری 135 آزادی گذاشت و گفت: من چند ساعت ...
قتل پدر معتاد به دست پسر 18 ساله
و گفت پدرم را کشته ام. به این ترتیب با هماهنگی بازپرس کشیک قتل بازداشت شد. صبح دیروز این پسر در دادسرای جنایی تهران حضور یافت تا از سوی بازپرس جنایی مورد تحقیق قرار گیرد. این نوجوان ابتدا به شرح زندگی خود پرداخت و گفت: من پسر بزرگ خانواده هستم و از وقتی یادم می آید، پدرم اعتیاد داشت. هشت سالم بود که مادرم به خاطر اعتیاد از پدرم جدا شد و ما پنج بچه ماندیم و یک پدر معتاد. بعد از طلاق مادرم، ما ...
قتل مردغریبه در خانه زن متاهل
به سمت اعتیاد رفت و آنچنان معتاد شد که شوهرش بچه ها را برداشت و به خانه پدری اش رفت تا مادرش از بچه ها مراقبت کند و کتایون را رها کرد. ما کتایون را به خانه خودمان بردیم تا ترکش دهیم و او به زندگی برگردد اما یک روز او از خانه فرار کرد. با پدرم به دنبال او رفتیم به خانه اش که رسیدیم هرچه در زدیم باز نکرد. از دیوار وارد خانه شدیم و دیدیم جوانی در خانه نشسته و مواد کشد . من او را کشتم و بعد هم جسدش ...
فرار به پایتخت پس از قتل پدر شیشه ای
قتل به تهران گریخت، اما دچار عذاب وجدان شد و خودش را تسلیم کرد. به گزارش خبرنگار ما، ساعت 22 شامگاه دوشنبه 26 آذر ماه پسر جوانی در حالی که اشک پهنای صورتش را پوشانده بود به کلانتری 135 آزادی رفت و گفت: پدرش را به قتل رسانده است. وی در توضیح ماجرا گفت: همراه پدرم و چهار خواهر و برادر کوچکم در خانه ای حوالی آق تپه مهرشهر کرج زندگی می کنم که ساعتی قبل در درگیری پدرم را کشتم و به تهران فرار کردم و ...
قاچاق اسلحه قهرمان پر افتخار ایرانی را پشت میله های زندان انداخت
آن ها را هم به سوی تاریکی کشاندم. چطور شد که از ورزش قهرمانی به سمت اعتیاد سوق پیدا کردی؟ فرزند اول خانواده بودم. پدرم دو زن داشت و صاحب چندین فرزند بود، برای همین وقت نمی کرد غیر از سیر کردن شکم ما به چیز دیگری فکر کند. از همان نوجوانی بعد از چند کلاس درس خواندن ترک تحصیل کردم و به سمت ورزش یوگا رفتم و بعد از مدتی با تلاش و پشتکارم در این رشته ورزشی خیلی ترقی کردم. بعد از ...
ما کی آزاد می شویم؟
و پدرم فوت کرده اند. خواهرم چند وقت پیش برای ترخیصم آمده بود اما نتوانستم بروم. حالا که ترک کرده ام می خواهند اسمم را در لیست بگذارند که به خوابگاه بروم. یک دختر دارم و از شوهرم جدا شدم. اینجا ماندن خیلی سخت است . هنوز حرف های سمیه تمام نشده یکی با صدای بلند و لاتی فریاد می زند: نه هواخوری، نه چیزی، از اون در میایم تو از این در می ریم بیرون؛ عین مرغ های کرچ شدیم. فقط آب و دونه می پاشن ...
زندگی با مهمانی ناخوانده/یک اتفاق، یک قهرمان
با دوستانش بود از معدود افرادی بود که با دیده شدن و بیان نامش مشکلی نداشت. او نیز همانند بقیه هیچگاه خود را در شرایط کنونی اش تصور نمی کرد، منوچهر می گوید: در خانواده ای بدنیا آمدم که هیچ کدام مصرف کننده مواد نبودند، پدرم نیز معاون شهردار یکی از شهر های خراسان بود و زندگی خوبی داشتیم، از 8 سالگی زدن ساز را شروع کردم و به جایگاه خوبی هم رسیدم حتی در دوران نوجوانی توانستم به تالار وحدت ...
بخت گشایی از دم بخت ها
دلشان مانده. خانواده ها چندان رغبتی به صحبت کردن ندارند و از غریبه ها رو می گیرند. دختر 19 ساله ای که کنار مادربزرگش نشسته، اما بدون اینکه از او بخواهم، شروع به حرف زدن می کند و از نگرانی هایش می گوید؛ نگرانی بابت اینکه مبادا فردا روز خانواده شوهرم بهم سرکوفت بزنند و وضعیت پدرم را به رخم بکشند و بگویند جهیزیه اش را خیریه تامین کرد. فاطمه که پدرش به جرم کلاهبرداری 10 سال برایش حبس بریده ...
آرزوهای بزرگ زیرسقف های کوتاه
مادرش در منزل چادر رنگی ،لیف حمام می دوزد و او این اقلام را در خیابان های شیراز و مقابل آستانه سید علاءالدین حسین و یا بازار به شکل دوره گرد به فروش می رساند. از نرگس درباره سرپرست خانواده اش پرسیده شد که گفت: پدرم معتاد است، من و مادرم بناچار برای تامین مخارج زندگی کار می کنیم. نرگس از آرزوهایش می گوید و اینکه دوست دارد درس بخواند تا در آینده به بچه های محله های قدیم شیراز که تعداد ...