سایر منابع:
سایر خبرها
کنسرت برگزار می کنند. با این حساب باید منتظر بمانیم تا انقلابی دیگر در هنر به وجود آید تا آیندگان درک بیشتری از آثار هنرمندان قدیمی داشته باشند. آثاری که ما ساخته ایم به مانند کتاب های مرجع است، مثل دایرهالمعارف دهخدا که ممکن است هر خانه و خانواده ای سالی یک بار به آن رجوع کنند. البته بخشی از این آثار به خواسته مردم هم بوده اما آن آثاری که به عنوان مرجع است برای آیندگان خواهند ماند ...
از کمک در مخارج خانه وام گرفتم و خانه پدرم را بزرگتر کردم تا خواهرو برادرهایم برای خودشان یک اتاق داشته باشند. با خواهر و برادرهایم فارسی صحبت می کردم. برای اینکه مادرم به نگاه کردن مسابقات کشتی و فوتبالم گیر ندهد آنقدر از این ورزش ها برای پدرم تعریف کردم که دیگر با من پای تلویزیون می نشست و مسابقه ها را دنبال می کرد. خانواده که کم کم رو به راه شد باید می رفتم سراغ همزبان هایم. همان سالی که ...
شد در همان باغ قرار داشت. نوقان که نوگان تلفظ می شود، هنوز نام محله شمال خاوری و دروازه آن در مشهد جدید است که از طریق آن دروازه به نوقان طوس می روند. نوقان در زبان مردم امروز نوغون تلفظ می شود و محله ای است در جنوب خاوری مشهد نه شمال خاوری، و دیگر جایی به اسم نوقان طوس وجود ندارد و ده نوقان در شهر حل و محل شده. آب سناباد نیز هنوز ناحیه شمال باختری مشهد را مشروب می سازد. در قرن سوم، به ...
های آغازین انقلاب به آن حد بود که هر وعده ای برای مردم قابل باور می نمود. در این میان هرکسی که در آن دوران به فکر سقف و سرپناهی بود تیتر مشهور روزنامه کیهان را در پاییز 58به خاطر دارد. عصر روز 21 آذر 1358 روزنامه کیهان به نقل از آیت الله خسروشاهی، رئیس هیأت امنای وقت بنیاد مسکن نوشت: خانه نخرید، همه را صاحب خانه می کنیم. البته کیهان در تیتر خود کمی هم از صنعت اغراق سود جسته بود زیرا چیزی که ...
رفته و در اوایل دوره زندیه 9 روستا یا قلعه در محل ده یا شهر سابق ساخته شده است که اسامی آنها بدین قرار است : 1- قلعه قادر 2- قلعه نو 3- قلعه طهماسب 4- قلعه بابا خان 5- قلعه آ سمیع 6- ده حصار 7- ده کهنه 8- قلعه سلیم 9- ده آزاد مراد آباد . این نه قلعه یا روستا در دو طرف رودخانه شهر در ضلع جنوبی اراک بوده اند ( محتاط ، 1368 : 30 ) استاد ابراهیم دهگان در کتاب تاریخ اراک می نویسد : " در محل ...
...، از شدت تعجب ماتش برده بود. نمی تونست چیزی بگه. من هم هیچی نگفتم. فقط بار رو آوردم داخل خونه. با 60 من آرد، دیگه پدرم لازم نبود تا 70 روز کار کنه. من هم بعد از مدتی رفتم یک مغازه باز کردم و داخلش شروع کردم به کار کردن و سفید کردن ظرفای مسی. ■ وقتی از سربازی قِسِر در رفتم دو، سه ماه از کار کردنم گذشته بود، یک روز یک مأمور اومد توی مغازه: قلعه نویی تویی؟ گفتم: بله گفت: سربازی ...