سایر منابع:
سایر خبرها
که سال 67 جلوی کار را گرفتند، امروز هم نمی گذارند نمایش تاریکی های سرکش را که من خیلی دوست دارم و سفارش مهین اسکویی هم است اجرا کنم. تا به امروز که به من مجوز نداده اند. اما من هنوز در اجرای این نمایش را در برنامه دارم. درباره اینکه چه شد به سراغ یک زن و یک مرد آمدم در بروشور توضیح داده ام، این نمایش جزو کارهایی بود که خانم اسکویی گفت و من نوشتم و متن را ویرایش کردم و به ایشان تحویل دادم ...
! از مادرش اجازه می گیرم تا با پسری تپل و بانمک که روبه رویم ایستاده حرف بزنم. چشمانش مدام بین پول هایی که پشت محفظه شیشه ایست، می دود. کلاس اول دبستان است، درس خوان، خوش خنده و نامش، امیرمهدی. می گویم: امیرمهدی دوست داری همه این پول ها مال تو بود؟ با ناراحتی می گوید: معلومه که نه! می گویم: حتی اگر بتوانی با این ها هرقدر دلت بستنی می خواهد، بخری؟ جلو می آید: اون سکه ها را می بینی؟ ؛ منظورش همان 2 ...
داشتم که شب ها به بیمارستان بروم. به هر حال چنان که گفتم دوره سختی برای من بود و من با افراد گروه کمتر حشر و نشر داشتم، بعد هم از همدیگر جدا شدیم. از زندگی ای که کرده اید راضی هستید؟ بله، بلاخره چیزهایی بوده است. در این مرحله از زندگی چه آرزویی دارید؟ آرزو دارم وضع مملکت درست بشود. با همه دلبستگی های زندگی، آیا به مرگ هم فکر می کنید؟ بله، زیاد. ...
...> - حالا تو بیا بریم پیش رفیق های من تا برات بزنن. - قشنگیش که خیلی قشنگه، ولی من گفتم نزن. پشیمون می شی، اصلا خالکوبی چیز خوبی نیست. بوی تنباکوی میوه ای بلند شده بود و صدای قل قل قلیان و دودی که به نوبت از دهان بچه ها درمی آمد و صدای خنده شان سر حرف های ساده و پیش پا افتاده. - دیگه جوگیر شدم. برا تنوع هم بد نیست. انتهای پیام/ ...
شهاب هایی که می بارید، از سیاره هایی که بعدها سربازی که نجوم می دانست، درباره شان برایم توضیح داد و البته باز فراموش کردم که مشتری کدام بود و زحل را از کجا می شود پیدا کرد؟ همه چیز مثل یک خواب بود. هفته ها می گذشت و نه تلویزیونی روشن می شد و نه رادیویی. نه کتابفروشی ای در اطرافم بود و نه کافه ای. نمی دانستم بهترین فیلمی که روی پرده است، چیست و قرار است در ماه بعد، کنسرت کدام خواننده یا ...
این مطلب در 24 ساعت اخیر 22 بار بازدید شده