سایر منابع:
سایر خبرها
درختان ریخته شده و لجن بود. ناگفته نماند که شب و تاریک بود، اما ناخدا (میسون) اصرار داشت که این محموله را هرچه زودتر به مقصد برساند. قایق بخار برای مدت کوتاهی در شهر ممفیس متوقف شد و سپس در شب به سفر خود ادامه داد. حدود ساعت 2 بامداد، در تاریخ 27 آوریل، در چند کیلومتری ممفیس یکی از دیگ های بخار سلطانا منفجر شد و، چون کشتی بسیار شلوغ بود، بسیاری از مسافران در کنار دیگ های بخار نشسته ...
خدا می کوبد روی رانش: کاشکی خودم برای بردنش اومده بودم. ترس میان چشمهایش عمیق می شود. صدایش می زند. و آهسته آهسته صدایش می زنیم. صدایمان می پیچد آنجا -طوبی...طوبی... چقدر دلم می خواهد طوبی از پشت درختی بیرون بیاید، مثل آن وقتها که چشم می گرفتیم. هنوز چند قدم مانده به آخر باغ بی دیوار، که ناگهان صدای سوت بلندی توی نخلستان می پیچد پاهایم قفل میشود. زمین چون مادری نگران، محکم ...
رنگ هم یادگارِ تفریحِ من است. در حالی که نبضم را می گرفت و سِرُمم را وارسی می کرد گفت: از آن به بعد تصمیم گرفتم نه شکار کنم نه اسب سواری. پزشکِ شما گفته ممکن است عصبِ شما پاره شده باشد و دستتان را از دست بدهید. ضاربِ شما هم فعلا در بازداشت به سر می برد. چند روز بعد که بهبودیِ نسبی پیدا کردم ، هنگامِ صبح در دفترِ محلِ کارم به کمکِ منشی مشغولِ تنظیمِ شکوائیه علیه ضارب بودم. دستم هنوز درد می کرد و حرکتش برایم دشوار بود. به منشی ام گفتم: شکوائیه را بده به من. آن را گرفتم و تکه پاره کردم و ریختم تو سطلِ آشغال ، چون جرئت نداشتم علیه آنِ مردِ اسرارآمیزِ سیگارکِش طرحِ شکایت کنم. ...
، میرزا جواد ملکی تبریزی، علی زاهد قمی، سید عبدالغفار مازندرانی.(5) علامه طباطبایی(ره) نقل می کند: مرحوم آقا سید علی قاضی می فرمود: در ایام تشرفم به نجف اشرف، روزی در معبری فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. از یکی پرسیدم: آیا این مرد اختلال فکر و حواس دارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسه ی درس اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانی برخاسته است و این از خود بی خودی که در او ...