سایر منابع:
سایر خبرها
تفسیر سوره فلق
ایران می خواندم که جوانی به دختری علاقه مند شده و می خواسته با او ازدواج کند، ولی دختر جواب رد به او می دهد و او هم به صورت دختر اسید می پاشد. اسید طوری به دختر بیچاره آسیب زده که در حال مرگ است. ببینید حسادت چه می کند؟ حسادتِ اینکه چرا مثلاً این زن نصیب من نباید بشود و نصیب کس دیگر شود! چه فاجعه ای است! تمام دستگاه تنفسی و چشم و همه ی بدن دختر را اسید سوزانده است. حسادت عامل بسیار نیرومندی است ...
رقابت 2 شیطان برای سلطه بر ایران(پاورقی)
باز هم، فقط خودش می شنید. - علیرضا! گلی دختر خاله ات است، می خواهی توی دهان مردم بیفتد؟ علیرضا گفت: هنوز وقت زن گرفتنم نشده، می خواهم درس بخوانم، مردی که گرفتار زندگی شد، نمی تواند درس بخواند. -جواب خاله و پسرخاله هایت را چه می دهی؟ - همین که گفتم من نه وقت زن گرفتنم شده، نه پولش را دارم و نه کارش را. مادر گفت: آقا صابر شما چیزی بگو، شما ناسلامتی پدر این پسرها هستید ...
داستان دنباله دار /ماهنامه راز شقایق
کربلایی حرفش را می برد و می گوید: خودم می تونم راه برم.... هنوز اونقدر از پا نیافتادم که یه الف بچه مثل تو بخواد منو یدکش کنه .... مردی برو به ننت کمک کن پبرمرد به داخل اتاق می رود و در را محکم پشت سرش می بندد.منصور متعجب به رفتار او نگاه می کند و شانه هایش را بالا می اندازد.سعید که شاهد ماجراست به او نزدیک می شود و می گوید : از اینکه دستش رو برای کمک گرفتی ناراحت شد؟ منصور خیره به پنجره اتاق مانده و زیر لب می گوید : نه فکر نکنم .... احتمالا از سوالی که پرسیدم بدش اومد. این داستان ادامه دارد... ...
فصل آخر (فاطمه کاظمی نور الدین وند(شیوا))
چادر مادرش رو کشید ، اشرف خانوم که از این صحنه خجالت زده شده بود ، پا شد از جا و نگاهی به من کرد و رو به اصغر گفت: چرا اومدی بیرون از خونه ، بابات کو ؟ و دست پسرش رو گرفت و با حالتی از شرمندگی گفت :بعدا میام یه سرت میزنم مادر ، و اصغر رو کشون کشون به سمت در برد ، اصغر همچنان که پشت سر مادرش کشیده می شد بر میگشت واز پشت سرش به من نگاه میکرد و لبخند میزد ، لای دندونهاش پر از خرده های غذا بود و ردیف ...
شوخی های جالب و خنده دار اینترنتی :29 آبان 94
هامونو بفروشیم. باد کرده. 28. اگه یه دختر تو پروفایلش، از بالای کمرعکس گذاشت بدون که قدکوتاهه! اگه از بالای گردن گذاشت بدون چاقه! اگه فقط از چشماش عکس گرفته فقط فرار کن! 29. یه بارم زنگ بزنید حال خود آدمو بپرسید نشه جوری که اسمتونو رو اسکرین موبایل ببینیم بگیم وای باز این کارش کجا گیره. 30. - آقای قاضی من اختلاس دارم + برو بکن زود بیا همینجوری دو جلسه عقبیم 31. یه کیلو گوشت خریدم میخوام بفرستمش سربازی پخته شه. لینک منبع ...
همزمان با انتشار آلبوم جدیدش، وارد زندگی گذشته و امروز ادل شوید و از جزئیات ترانه های آلبوم بخوانید/ ...
: "بیا این دفعه بی خیالش شو." پشت سرش پر از پوسترهای ستارگان راک مانند جیمی هندریکس بود. ادل دوباره به من گفت: "بیا هردومون بی خیال رژیم شیم. بیا تا می تونیم غذا بخوریم!" ادل به گوشه ای خالی نگاه می کند و می گوید: "آخرین باری که اینجا بودیم یک تلویزیون هم اون گوشه قرار داشت. اونها باید اون رو جمع می کردن چون داشت فیلم های غیراخلاقی پخش می کرد. مثل این میمونه که تو کلی سوشی بخوری و بعد ...
پسر جنجالی تلگرام به دام افتاد
... دوستات؟آره. دختر بودن؟آره. چند نفر؟14 تا دختر بودن و 28 تا عکس (سرش را تکان می دهد و به گریه می افتد) به خدا شرمنده ام. هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به اینجا بکشه. . . به خدا پشیمونم. کل ماجرا رو توضیح می دی. . . 17آبان، گوشی هوآوی v6 من گم شد؛ توی اون گوشی ام یه سری عکس از دوستام بود که مربوط می شد به سه چهار سال پیش؛ به خدا من این عکس ها رو پخش ...
متهم:3 سال است عکس دختران را منتشر می کنم
...> چند نفر؟ 14 تا دختر بودن و 28 تا عکس. به خدا شرمنده ام. هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به اینجا بکشه... . کل ماجرا را توضیح بده. 17 آبان بود که گوشی من گم شد. توی اون گوشی یه سری عکس از دوستام بود که مربوط می شد به سه چهار سال پیش؛ به خدا من این عکس ها رو پخش نکردم. من حتی توی دادسرای سعادت آباد بابت گم شدن گوشی ام شکایت کردم. ولی پلیس می گوید هیچ شکایتی از تو هیچ جایی ثبت نشده ...
ناگفته هایی از زندگی خصوصی و شب قتل تختی
رضا توکلی بعد از47 سال از مرگ تختی از خاطرات مشترک خود با شوهر خواهرش گفت. توکلی می گوید حالا که شهلا خواهرم مرده است باید واقعیت را گفت. باید مردم بدانند که شهلا توکلی چگونه به وصیت تختی عمل کرد. چگونه با سختی ها کنار آمد و چقدرمهربان بود. درادامه ماحصل گپ و گفت با مرد خوش برخوردی را می خوانید که عاشقانه خواهر و شوهر خواهر پهلوانش را دوست داشت و در این سال ها به احترام خواهر که سکوت کرده بود، او نیز حرفی نمی زد. ...
جوجه اردک زشت
ما حاضریم تو را جایی ببریم که همه غازها اون جا زندگی می کنند؛ ما می تونیم برات یک آستینی بالا بزنیم و یه زن خوب برات بگیریم. وقتی غاز این حرف را زد صدای شلیک یک تفنگ به آسمان بلند شد. و بلافاصله یکی دیگر هم شلیک شد و هر دوی آن غازها افتادند توی آب و آب از خون آنها قرمز شد. آنها را یک شکارچی زده بود. جوجه اردک از وحشت پا به فرار گذاشت. او آن قدر ترسیده بود که تا شب یکسره دوید. هوا سرد ...
کفش قرمزی
. یک شب کفش ها او را به طرف گورستان بردند و کارن داشت از ترس بیهوش می شد اما بالاخره کفش ها او را از آنجا بیرون بردند و به طرف کلیسا بردند. در کلیسا باز بود و او هم همان طور با راه رفتن به طرف در کشیده شد. می خواست وارد کلیسا شود که فرشته ی سفیدی که بال های بزرگی داشت و شمشیری به دستش بود جلوی او را گرفت و با صدای بلند فریاد زد: برو دختر! زود باش ادامه بده! تو باید این قدر راه بری که پوست و ...
خانواده ی شاد
ارباب خراب شده باشه و یا اصلاً شاید دیگر هیچ کس آنجا زندگی نمی کند. ولی تو فکرهایت بی مورد است. تو همیشه حلزون بی تابی بودی. من می ترسم که آخرش بچه مان اخلاقش شبیه تو شود. نگاه کن که چطور از این ساقه و برگ درخت ها بالا می رود. اصلاً نمی تواند یک جا آرام بگیرد. خانم حلزون گفت: بگذار بچه راحت باشد؟! من خیلی به این پسر امیدوارم. دوست دارم برایش یک زن بگیرم اما نمی دانم از کجا. اصلاً نمی دانم توی ...
پیرمرد دانا
دانه تخم مرغ می خواستم از این زن همسایه قرض کنم که هر وقت تو اومدی برات نیمرو درست کنم اما اون گفت: شما یک درخت سیب دارین اما یک دانه از سیب هاتون رو به ما ندادین حالا آمدی و تخم مرغ می خواهی. وقتی این رو گفت خیلی به من برخورد، راهمو کشیدم و دست خالی برگشتم خونه اما حالا می تونم برم همه ی این سیب گندیده ها رو بهش بدهم تا روش کم بشه. همان موقع هر دو مرد انگلیسی زدند زیر خنده و گفتند: خیلی جالبه ...
کودک مرده
روی درخت ها پیچیده بود. حالا زن می توانست بوی زندگی را بشنود و از آن لذت ببرد. او از میان درختان و گل های زیبا به سمت خانه برگشت و در راه فکر کرد که چه کارهایی از این به بعد انجام بدهد که این کارهای چند وقتش جبران شود. وقتی به خانه رسید شوهرش را از خواب بیدار کرد و به روی او لبخند زد. مرد تعجب کرده بود. هر دو با هم نشستند و کلی حرف زدند و درد دل کردند. مرد از او پرسید: تو این همه شادی ...
گفتگو با جوان جنجالی این روزهای تلگرام پس از بازداشت + تصاویر
...> آره. دختر بودن؟ آره. چند نفر؟ 14 تا دختر بودن و 28 تا عکس (سرش را تکان می دهد و به گریه می افتد) به خدا شرمنده ام. هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به اینجا بکشه... به خدا پشیمونم. کل ماجرا رو توضیح می دی... 17 آبان، گوشی هوآوی v6 من گم شد؛ توی اون گوشی ام یه سری عکس از دوستام بود که مربوط می شد به سه چهار سال پیش؛ به خدا من این عکس ها رو ...
سفرنامه عاشورا
عنوان یک امام مفترض الطاعه و واجب الاطاعه نبود، بلکه نگاه آنان به وی به عنوان شخصیتی بعنوان زمامدار بود وچه بهتر که این زمامدارپسر پیغمبر وخلیفه قبلی شان علی باشد .همین . کوفیان همین نگاه را به علی هم داشتند اکثر کوفیان او را خلیفه وپیشوای سیاسی واچرایی ادری کوفه می خواستند ئمی شناختند نه امامی که اطاعت وفرمانش واجب ودرحد اطاعت خدا ورسول وی است والا چه داعی دارد این همه امام به منبر برو ...
بند انگشتی
بالای جنگل ها، از بالای دریاها، از بالای کوه ها. دخترک با خوشحالی همه جا را نگاه می کرد و لذت می برد چون او مدت ها بود که در لانه ی موش ها بود و نتوانسته بود که بیرون را خوب نگاه کند. پرنده این قدر پرواز کرد تا بالاخره رسید به یک جای گرم که پر از درختان میوه ی قشنگ بود که بچه ها لابه لای آنها بازی و شادی می کردند. بوی عطر گل ها به مشام دختر می خورد و لذت می برد. اما پرنده باز هم جلوتر می رفت تا به ...
عدم نیاز بانوان به اجازه همسر برای خروج از منزل
شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید، و نه آنها بیرون روند... ، چنین زنانی حق ندارند از خانه همسر خویش خارج شوند. خاله جابر که طلاق داده شده بود از منزل خارج شد تا از نخلش، خرما برداشت کند، با مردی مواجه می شود که آن مرد وی را از خروج از منزل نهی می کند، وی به نزد پیامبر می رود و از این مسئله پرسش می کند، پیامبر جواب می دهد: بیرون برو، خرمایت را بچین، شاید صدقه ای بدهی یا کار نیکی انجام دهی . [3 ...
یک تار مو
هنوز آفتاب خوب و دلچسب روی گندم های سبز افتاده بود و پرندگان شادی می کردند و یکی از گل ها هم برای گل های دیگر سخنرانی می کرد، اما حرف های او مثل حرف های کشیش وحشتناک نبود. او می گفت: خدا خیلی مهربونه، اون همه ی ما رو دوست داره. شب شده بود و کشیش و همسرش در خانه ی خود بودند. زن کشیش غمگین و افسرده یک گوشه ای نشسته بود. کشیش از او سؤال کرد: چرا ناراحتی؟ زن جواب داد: چرا ناراحتم؟ با این ...
فیلم های جدید در حال اکران سینمای ایران
توانند به تماشایش بنشینند از فروش خوبی برخوردار شود، هر چند سال هاست عادت کرده ایم در سینمای کودک و نوجوان فقط عروسک های اسفنجی بفروشند. ارغوان؛ امید بنکدار، کیوان علی محمدی داستان از چه قرار است؟ یک زن و یک مرد برای شنیدن آخرین قطعه ساخته شده یک موزیسین مشهور جهانی در شب مرگ او، رو در روی یکدیگر قرار می گیرند؛ این رویارویی مسیر زندگی هر دو آنها را تغییر می دهد. ...
جزییات جدید از زندگی خصوصی و شب قتل تختی
قدیمی ها گفته اند و چه خوب گفته اند حرف راست را باید از بچه شنید. حالا نیز برای شنیدن حرف راست و رسیدن به واقعیت سراغ کودک 62 ساله ای رفتیم که هنوز خود را همان نوجوانی می داند که روزگاری را با بزرگ ترین اسطوره ورزشی-اجتماعی تاریخ معاصر ایران سپری کرده است. بچه ته تغاری خانواده توکلی که خود را سرجهازی خواهرش در خانه جهان پهلوان می داند؛ دردانه آقا تختی و همسرش. رضا توکلی بعد از47 سال از مرگ تختی از خاطرات مشترک خود با شوهر خواهرش گفت. توکلی می گوید حالا که شهلا خواهرم مرده است باید واقعیت را گفت. باید مردم بدانند که شهلا توکلی چگونه به وصیت تختی عمل کرد. چگونه با سختی ها کنار آمد و چقدرمهربان بود. درادامه ماحصل گپ و گفت با مرد خوش برخوردی را می خوانید که عاشقانه خواهر و شوهر خواهر پهلوانش را دوست داشت و در این سال ها به احترام خواهر که سکوت کرده بود، او نیز حرفی نمی زد. ...
هزار پا (مسعود محمد زاده)
را که میگوید سرش را جلو می آورد و پیشانیم را میبوسد-میگوید آنها هم مثل تو زیاد نمیفهمند.بارها خواستم بگویم م..م..من همه چیز را میفهمم، ف.. ق ..ط زبانم میگیرد و اگر بخواهم بگویم سالها زمان میبرد. همانطور که دراز کشیدیم، حنا دستم را میگیردو آن را با کندی بیش از حدی تا نزدیک صورتم بالا می آورد و میگوید: به کف دستت نگاه کن، فرشته ها هم مثل تو در کف دستشان یک شیار عمیق دارند. امروز ظهر دوباره ...
دخترخاله ها ناتنی از آب در آمدند!
نبود؟ (سرش را پایین می اندازد و سکوت می کند) - مخصوصا اون جمله ای که گفتی پلیس فتا حواسش به همه چی هست ... اگه حواسش به همه چی نبود که من الان اینجا نبودم ولی یه سری آدم بیکار این حرف منو به مسخره گرفتن و باهاش شوخی کردن... روژین و سمیرا حدوداً 23 - 24 ساله اند؛ دو دختر از همان 14 دختری که عکس هایشان در کنار وحید پخش شده و دست به دست می شود؛ اصلاً دوست ندارند، حرف بزنند و از ...
ویژه نامه ولادت امام موسی کاظم علیه السلام
: خداوند متعال بر هر چیز و هر کاری قدرت دارد. سپس به من فرمود: ای داود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است ؛ و در باغ چه می بینی. پس، از جای خود برخاستم و به طرف حیاط حرکت کردم، همین که وارد حیاط شدم، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است. با دیدن این صحنه شگرف، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اکنون به اسرار و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم ...
میمون و تمساح
آرام به درخت انجیر نزدیک شد. میمون خوب نگاه کرد. بعد روی شاخه پایین پرید و گفت: بگو ببینم تو کی هستی؟ اینجا چه کار می کنی؟ تمساحی سرش را از آب بیرون آورد و به میمون که روی درخت بود، نگاه کرد و گفت: من تمساح هستم. از جایی دور به این جا آمده ام. گرسنه هستم و دنبال غذا می گردم. میمون با شادی از شاخه ای به شاخه ای دیگر پرید و گفت: بفرمایید من یک عالمه انجیر دارم، هرقدر دوست دارای بخور و سیر ...
کرامات امام رضا (ع)
کردم آقا . خوب کردی، خوش آمدی . شفا می خواهم آقا، من کارگرم، عائله دارم، نیاز اونا به دست پینه بسته منه، اگر نتونم ... تو می تونی . می تونم؟ بله، ما گفتیم بیا تا شفایت بدهیم، و حالا هم شفایت دادیم . یعنی چه...؟ برخیز، برخیز و برو، همسر و فرزندانت منتظرند . نگاهش را گشود، مردانی بالای سرش ایستاده بودند، کسی صورت ...
سیره تربیتی امام رضا(ع)
آمده است: هنگامی که زن به خانه تو وارد شد، پیشانی اش را بگیر; او را به طرف قبله بنشان و بگو: خداوندا، او را به امانت گرفته ام و با میثاق تو بر خود حلال کرده ام; پروردگارا، از او فرزند با برکت و سالم روزی ام کن و شیطان را درنطفه ام شریک مساز و سهمی برای او قرار مده . ج) مراقبتهای ایام بارداری بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهای ایام بارداری بسیار مهم و ضروری است. توجه به وضعیت روانی ...
پایان داستان پسر جنجالی تلگرام
، یه کارگر ساده، به خدا من نه خونه دارم نه ماشین، چه برسه به مازراتی، به خدا من مستأجرم. وضع مالی ام هم خوب نیست. چرا اینجایی؟ یه سری عکس با دوستام توی گوشی ام داشتم برای دو سه سال پیش، که پخش شد... دوستات؟ آره. دختر بودن؟ آره. چند نفر؟ 14 تا دختر بودن و 28 تا عکس (سرش را تکان می دهد و به گریه می افتد) به خدا شرمنده ام. هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به ...
دختر گلم دختر گلم حالا شده همسر گلم!
زن بگیرم! فقط به او نگفته که زن دومم دختر خواهر خودت است!” گفتم: “چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟” گفت: “ شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست!” گفتم: “حتما خیلی پولداراست؟” گفت: “نه راننده مردم است !” بعد نگاهی طلبکارانه من گفت: “حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام ...
اشعار آیینی ویژه شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
شکوهت وسط این دو برادر از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول از اول صف کشته نگاه تو به آخر راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضربت یوم الجملت گشته برابر این نیزه هم از برکت دست تو کریم است در طعنه ی آن هر دل بی عشق سهیم است اینگونه اگر مست ترین مست جهانم شور حسن ابن علی افتاده به جانم جا نیست بنوشم، به سرم ...