سایر منابع:
سایر خبرها
.... یک گلدان یاس بزرگ داشتیم که در تابستان و بهار گل می داد او از کنار گلدان که رد می شد با احساس شرمندگی قطعه ای از این شعر را می خواند که من حتی از تلاش همین یاس پیرمان که امسال هم به فرقش شکوفه ریخت احساس شرم می کنم و رنج می برم یعنی همیشه از خود انتظار زیادی داشت. برادرم علاقمند به قرآن بود و درک عمیقی از قرآن و ادعیه داشت. روح چند بعدی داشت. در دروس فیزیک، شیمی، ریاضی بسیار توانا بود در بورس ...
چند هفته پیش شمال بودم. کلا به سفر زمینی و جاده خیلی علاقه دارم. یک زمانی شایعه شده بود که قصد مهاجرت به آمریکا را دارید، منصرف شدید؟ به دلیل اینکه همسرم متولد آمریکا بود یک دوره ای قرار بود به آمریکا برویم ولی منصرف شدم. نمی توانم آن جا زندگی کنم. جدا از تعلق خاطر به بچه ها و پدر و مادرم، احساس غریبگی وحشتناکی دارم. کلا در آمریکا خیلی غریب بودم و در خیابان ها به معنای واقعی کلمه ...
خیالتان از بابت پیروزی جمع شد؟ نه. باور کنید حتی وقتی گل سوم را هم زدیم خیالم جمع نبود و باید احتیاط می کردیم ولی پس از گل چهارم دیگر خیالم راحت شده بود. خیلی ها می گویند پیروزی تاریخی ایران مقابل کره جنوبی آن طور که باید، در حافظه تاریخی فوتبال ایران ماندگار نشد. چرا؟ شاید یکی از دلایل وقوع این اتفاق من بودم! به خاطر من به بچه های تیم ملی ظلم شد و آنها چوب محمد مایلی کهن را ...
امروز می خواهند مانع سقطی دیگر بشوند. مریم یک پسر هشت ماهه شیرین که چشمانی درشت و زیبا دارد را بغل کرده و خنده های کودک، دل آدم را غنج می دهد. لبخند شیرینی دارد و عشق به فرزند در نگاه مادرش موج می زند. او مادر دو بچه بوده و بعد از جداشدن از همسرش و ازدواج دوم، مجددا باردار می شود؛ اما مشکلات وسوسه اش می کند برای سقط. پسرک با ماشین کوچک آبی اش سرگرم شده و دست های کوچکش انرژی عجیبی ...
را جدا از هم ادامه دهند. نسرین ادامه می دهد ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هرکدام به تنهایی زندگی شان را ادامه دهند. بارها ناصر به من گفت زمانی که با فهیمه ازدواج کردم 18 سال بیشتر نداشتم ولی حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی نمی توانم با خانواده به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم. به همین خاطر هرچی دارم ...
پایین انداخت و با لبخندی نشانه حس رضایت، نگاهی به شکمش کرد و با همان لبخند گفت: هر چقدر هم سخت باشد این دوران را تحمل می کنم، من سال ها در انتظار چنین روزی بودم. مریم که حالا در بخش درمان نازایی بیمارستان نجمیه کرمان به عنوان طرف مصاحبه با من هم صحبت شده بود، سرش را بالا گرفت و گفت: من و همسرم حدود 10 سال قبل ازدواج کردیم اما نتوانستیم صاحب فرزند بشویم. همسرم کارگر ساختمانی ...