سایر منابع:
سایر خبرها
نسبتا دور از مرزها، یک رویداد استثنایی است. مشخصا تهاجم کوبنده ساعاتی پیش حزب الله لبنان به صفد و همزمانی آن با شکست مذاکرات آتش بس در جلسه شب گذشته قاهره و آمادگی ارتش رژیم صهیونیستی برای حمله به رفح کاملا مرتبط است. چرا که دبیر کل حزب اللّه لبنان پیش از این نیز گفته بود که شدت حملات حزب الله ارتباط مستقیمی با جنایات در غزه خواهد داشت: حتی اگر علیه لبنان جنگ را آغاز کنید جبهه جنوب متوقف نمی شود؛ جبهه جنوب تنها زمانی متوقف می شود که جنگ غزه پایان یابد . انتهای پیام/ ...
است که اعضای تیم برای دیدار فردا متحد و هم قسم می شوند اما چند بازیکن تیم شام را زودتر صرف کردند تا برای تنیس روی میز به محل دیگری در هتل بروند. لی کانگ این (پاری سن ژرمن)، سئول یانگ وو (اولسان) و یونگ وو یونگ (اشتوتگارت)، سه بازیکنی بودند که شام خود را سریع تر خوردند و به محل دیگری رفتند. این در حالی است که هنوز نفراتی که دیرتر آمدند، شام را شروع هم نکرده بودند. به نظر، قرارداد بود ...
برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ایران و مصر در دسامبر گذشته بود. به نظر می رسد خاورمیانه در حال تبدیل شدن به عرصه جدیدی برای تقابلات ژئوپولیتیکی است. بسیاری از کارشناسان روس و محققان حوزه خاورمیانه بر این باورند که از زمان شروع درگیری های در هفتم اکتبر، کرملین فعالانه تلاش کرده تا در چارچوب حل و فصل مناقشه اخیر، روابط خود را با کشورهای سراسر منطقه ...
: من تو را نفرین می کنم. فیلدر راه خود را کشید و رفت، اما نمی توانست به حرف های تند فرد غریبه فکر نکند. برای همین به یک دستگاه خودپرداز رفت، 20 دلار گرفت، برگشت و به او داد. با این کار، زن نفرین را از روی او برداشت. وقتی سفدی قضیه را شنید، از فیلدر پرسید: چه می شد اگر برمی گشتی و آن زن رفته بود؟ آن وقت کل زندگی ات خراب می شد، چون نفرین همیشه با تو می ماند. همیشه باید به آن فکر می کردی و ...
می رود. در این فیلم خواهیم دید: مردی ایرانی به نام عباس خاکپور برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفته است اما موفق به اخذ ویزا نمی شود. زنی که در ترکیه زندگی می کند و در هتل محل اقامتش کار می کند و نمی تواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم می گیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد اما رفته رفته با دیدن دنیا دلبسته او می شود و ... ...
داخل دهانش و چند لیوان آب هم روی آن ها می خورد، می گفتم: سید! حداقل بین این قرص ها یک فاصله بگذار! می گفت تو دکتر می روی، ولی قرص نمی خوری، من مثل شما نیستم! هر طور شده دارو ها را می خورم. از بس وقتش پر بود حتی نمی توانست دارو را سر وقتش بخورد. شاید اگر یک دکتر می رفت تا 20 سال همان دارو را ادامه می داد، چون وقت دکتر رفتن مجدد را هم نداشت. *15 سال در خانه مان با حجاب کامل بودم ...
...، مادر ما مریض شده بود، او را برده بودند به شیراز که در شیراز راهپیمایی بود و سروصدا بود و پدرم من را آورد که به راهپیمایی برویم و شرکت کنیم، این ذهنیت من، یعنی آن چیزی که در ذهن من ... سؤال: از چند سالگی یادتان است؟ موسوی نژاد: نزدیک به چهار سالم بود آن موقع این در ذهن من مانده است که من همراه پدرم روی دوش پدرم به راهپیمایی رفتیم. سؤال: از جنگ چه خاطره ای دارید؟ ...