سایر منابع:
سایر خبرها
، با همسری مرتب و آراسته مواجه شوند که با رویی گشاده و خندان به استقبالشان آمده است. مردها از اینکه وقتی به خانه می آیند، با شکایت مادر از بچه ها رو به رو شوند، فراری هستند. پس به هنگام استقبال، این نکات را رعایت کنید. بدرقه را هم فراموش نکنید و وقتی همسرتان برای کار از خانه خارج می شود، حتماً تا دمِ در، او را همراهی کنید. مردها هم توجه داشته باشند که زن ها قبل از بچه دار شدن به خاطر تنهائی و ...
فاتحان خرمشهر نوشته مرتضی مساح خاطرات سردار شهید حسین خرازی در موضوع آزادسازی خرمشهر بازنویسی شده و نقش او در این رخداد تاریخی، شرح داده است. آقای مدیر کتاب آقای مدیر درباره سیره مدیریتی شهید حاج حسین خرازی، نوشته محمد بلندیان است و در آن روایت هایی از شهید خرازی وجود دارد که به طور موضوعی دسته بندی شده اند. این کتاب 144 صفحه ای که سال 1395 با حضور مادر شهید خرازی رونمایی شد ...
...، مثل ماجرای کشف حجاب در سال های سلطنت رضاشاه و تغییر و تحولات دوران پهلوی دوم و سال های منتهی به انقلاب و پس از آن را نشان مان می دهد. از حوادث جالب و خواندنی زندگی ایشان، یکی تلگرافی است که در واکنش به تبعید حضرت امام خمینی (ره) به شاه فرستاد. روایت کرده اند روزی در یکی از جلسات هفتگی ختم صلوات که برای سلامتی امام خمینی (ره) در خانه اش گرفته بود پیشنهاد نوشتن تلگراف به شاه را داد ...
نمونه ذکر می شود. اهل خانواده و خصوصاً همسرم، بیش از این که از آمدنم به منزل خوشحال باشند، ناراحت این هستند که مجدداً فردا خواهم رفت. با وجود آن که در چند سال گذشته جنگ تحمیلی، آنان به این نوع زندگی عادت کرده اند ولی تازگی ها از این که معمولاً در کنار آنان نیستم. اظهار ناراحتی و نگرانی می کنند. اینها همه ناشی می شود از فشارها و کمبودهایی که به علت گرانی و... نمی توانم برای آنان تهیه کنم. بعد از ظهر ...
از بچه ها دیگ را انداختیم زمین. بعد هم در رفتیم. سال چهارم بودیم. ابراهیم ناراحت شد، گریه کرد. گفت: دادا! چرا این کار را کردی؟ گفتم: داداش حالا کاری است که شده، تو خودت را ناراحت نکن. شش سال دوره ابتدایی این طوری گذشت. وی ادامه داد: تا آمد دبیرستان و جایش بزرگ تر شد، بیشتر خودش را نشان داد، شد محبوب همه، همه کاره هم بود؛ نمایش نامه اجرا می کرد، معلمش به او کتاب جایزه داد از آن کتاب هایی ...
تماشاگران بدون تحریک احساسات آن ها برای او آسان نبود. وینسلت می گوید: هیچ کس نمی خواهد به خودش اجازه بدهد این احساس را تجربه کند، حتی خودم. زمان زیادی طول می کشد تا از نقش هر شخصیتی بیرون بیایم. با هانا، من واقعا مجبور شدم دوباره بفهمم چه کسی هستم. واقعا متلاشی شده بودم و احساس پوچی و غصه می کردم. در فیلم فانتزی و ماجراجویانه دزدان دریایی کاراییب: نفرین مروارید سیاه که در باکس آفیس بین المللی ...
“خواب” وقتی؛ “عزیزی”خوابیده دلت میخواد حتی هیچ پرنده ای پر نزنه تا بیدار نشه و وقتی “مرده”، دوست داری با بلندترین صدای دنیا بیدارش کنی ولی افسوس... امروز پنج شنبه و شب جمعه است، یادی از عزیزان به خواب رفته ی ابدی کنیم.. بیاییم با یک فاتحه آرامش خواب را به روحشان هدیه دهیم... %%%%%% فاتحه برای مادر در پنجشنبه آخر سال پنجشنبه است روز ...
آب خورش. در را بست و رفت. سرماخوردگی ام برطرف شده بود و حالا احساس گرسنگی می کردم. چون قاشق نبود با دست شروع به خوردن کردم و دیدم برنج ها خام اند و زیر دندانم قرچ قرچ می کنند * چون در خاطرات اسرای دیگر خوانده ام می پرسم، این پتو شپش داشت یا بهداشتی و تمیز بود؟ [با خنده] شپش وول می زد در آن. با خودم گفتم ای داد بیداد! پس اسارت این است! تا این جا خانه خاله بود. نزدیک ظهر که شد، دیدم در ...