سایر منابع:
سایر خبرها
گربه ی خون آشام
درها خود به خود باز شدند و زن جوان و زیبا مانند شب پیش به آن جا آمد (به سرباز جوان گفته بودند که او اوتویو نام دارد و مصاحب شاهزاده هیزن است). نگاهی به همه جای اتاق انداخت چون نگهبان وفادار و جانباز را بیدار یافت در آن جا درنگ نکرد و آهسته و آرام بازگشت و ناپدید شد. شب های بعد نیز زن جوان زیبا به اتاق شاهزاده نیامد و شگفت این که نگهبانان دیگر نیز به خواب نرفتند. شاهزاده توان و نیروی زندگی خود ...
چهل و هفت رونین
در خانه ی کیرا رفت و آمد می کرد، دوست شده بود. این رونین اطلاع پیدا کرد که در شب بیست و نهم دی ماه کیرا چنین مهمانی ای بر پا خواهد کرد و در آن شب تنی چند از دوستانش را به خانه ی خود خواهد خواند. اویشی چون یقین یافت که دشمن در آن روز در خانه خواهد بود بر آن شد که همان شب به کاخ او حمله کنند. شب پیش از حمله، اویشی همه ی همپیمانان خود را پنهانی در مهمانسرایی، که از پیش اجاره کرده و همه ی پیشخدمت ...
ادعای مکاشفه و تأثیر آن در پیدایش فرقه
در شرف برقرار شدن بود. همه چیز در این دوران دست به دست هم داده بود تا برنامۀ خداوند در زمین پیاده شده و شرایط برای بازگشت دوبارۀ مسیح مهیا گردد. اسمیت باور داشت همۀ کسانی که در گذشته در این راه فعال بوده و قدم برداشته اند همچون الیاس، یوحنای تعمید دهنده، پطرس و... ، علم و اقتدار خود را به کلیسای امروزی داده و آن را تجهیز کردند تا کار ناتمام را به پایان رساند (Bushman, 2008: 5). به تبع اسمیت ...
خشم بزرگ الهه ی خورشید
بزرگی را که تندروی ها و بی آزرمی های برادر در دلش برانگیخته بود فرو خورد. مشت گره کرد و چهره اش از خشم برافروخت و از دیدگانش اخگرها فرو ریخت و سوراخ های بینیش گشاد شد. به آوایی خشک گفت: تا روزی که خدایان حضور موجود درشتخوی و بی آزرمی چون سوسانو - او را در آسمان تحمل کنند من روی از همه نهان خواهم داشت . آنگاه دامن از آسمان فراچید و به خانه ی آسمانی خویش کرد در میان تخته سنگ های آسمان ...
فرهنگ در رسانه
منشوری است هفت رنگ و زیبا و درخشان. جایی ست که معظم له سال گذشته به این حقیر فرمودند: اگر قرار باشد در دنیا جایی غیر از قم و تهران زندگی کنم، آن جا حتما کرمان خواهد بود. مهمان بزرگوار کرمان؛ شما که جبهه و سنگر را از نزدیک لمس کرده اید؛ حتما یادتان هست سال های دور، یک شب بر صفحه تلویزیون های سیاه و سفید مردم ایران، شیری ظاهر شد خشماگین با دست های بسته، در محاصره شغالان بعث، که می ...
سفر دوزخ
.... لیکن او از حقایقی خبر داشت که بسیاری از آدمیان از آن آگاه نبودند. او می دانست که مردگان هرگز نابود نمی شوند و جهان زندگان را از این روی ترک می گویند که در جای دیگر، یعنی در دوزخ، زندگی تازه ای آغاز می کنند. دوزخ ژاپنی ها به هیچ روی جای شکنجه و عذاب نیست، بلکه نیکان نیز چون بدان و مردم آزاران به آن جا می روند. ایزاناگی می دانست که ایزانامی به کشور زیرزمین فرو رفته است. می دانست که ...
شش مجسمه
جا ببیند. ماتسودا رأی بازرگان را پذیرفت و به سوی اتاق نخستین به راه افتاد. لیکن هنوز بیش از چند گام برنداشته بود که سر و صدایی پشت سر خود شنید و شگفت زده باز پس نگریست. چه دید؟ دید که سه جیزو جای خود را ترک گفته و شتابان به اتاق دیگر می گریزند. این بار روستایی با همه ی نزدیک بینی که داشت نتوانست خود را به این قانع کند که دچار وهم و پندار شده است. پریشان و آشفته بازپس گشت و یکی از سه جیزو ...
شبح بونز
دوستانه و اعتماد راهب مهربان را به یاد می آورد و از این یاد آوری آتش پشیمانی و پریشانی در دلش تیزتر می شد. چون شب فرا رسید، از خانه بیرون آمد و در پرتو دل انگیز ماه به باغچه ی خانه اش رفت تا در آن جا گردش کند. ناگهان چشمش خود به خود به درخت کاجی دوخته شد. شگفتا! آیا چهره ی مبهم آدمی بود که با تنه و شاخ و برگ کاج در هم آمیخته بود؟ آری، چهره ی آدمی بود که دم به دم روشن تر و آشکارتر می گشت. نخست سری ...
خداوندگار هیرو
ی میان جزیره آب تنی می کرد. ناگهان با خود اندیشید که چه خوب بود اگر جزیره ای در برابرش بود. پس در جست و جوی جزیره ی زیبایی برآمد و جزیره ی موآروا (11) را در نظر گرفت. هیرو شب هنگام قلاب ماهیگیری خود را آماده کرد و به روبه روی جزیره رفت و در آن جا ایستاد و قلاب خود را به روی جزیره انداخت و آن را به سوی خویش کشید، اما چون جزیره به نزدیکی های تاهاآ رسید، خورشید برآمد و هیرو به ناچار دست از کار ...
افسانه ی نارگیل
جوان که در مصب رودخانه، خانه داشت زناشویی کرد. آن دو دختری پیدا کردند زیبا، زیبا چون پرتو خورشید که بر شبنم بامدادی بدرخشد، لیکن خوشبختی آنان چندان نپایید. بیش از چند ماه نگذشت که مرد جوان افتاد و مرد. هینا زن برادر شوهر خود شد و از او هم صاحب دختری شد به زیبایی پرتو خورشیدی که در دریا غروب می کند. دو دختر که با هم بزرگ می شدند همدیگر را چون دو خواهر از یک پدر و مادر، دوست می داشتند. سال ...
افسانه ی وئی
ماپه (5) سر در هم آورده اند. بالا رفت. در آن نقطه باید از قایق پیاده شد و کوره راهی را که از تپه بالا می رود در پیش گرفت و پس از چند دقیقه راه پیمایی به دهانه ی غار رسید. غار در نخستین نگاه به نظر جالب نمی آید و چون تونل کوچک موربی است که شیبی تقریباً چهل و پنج درجه دارد. در این جا کسی که به دیدن غار آمده است با تعجب بسیار می بیند که راهنمایان او همه چوب هایی به دست می گیرند و همچنان که در غار پیش ...
سوسمار بزرگ فاتائوآ
.... اما دریغ که به زودی خشکسالی بزرگی پدید آمد و همه ی جزیره های اقیانوس آرام را فرا گرفت. تاهیتیان برای گریز از قحطی به ناچار به کوه ها و دره ها رفتند تا مگر در آن جا چیزی برای خوردن پیدا کنند. بامدادی زن و شوهر با دو کودک خود برای پیدا کردن فئی (1) که موزهای درشت سرخ رنگی هستند و تنها پخته ی آن ها خوردنی است، روی به سوی مرکز جزیره نهادند. لیکن چون راه دراز بود بچه ها خسته شدند و توان راه ...
قصه ی دو خواهر خوانده
.... بدبختانه مادر کائه آ جادوگر بود و گوشت آدمیزاد می خورد. دو دختر جوان چون به خانه ی کائه آ رسیدند، کسی را در آن نیافتند. کائه آ سرگرم آماده کردن شام گشت، زیرا خورشید غروب کرده بود. شب جادوگر - مادر کائه آ - به خانه بازگشت و تا چشمش به خانه افتاد فریاد زد: - بوی آمیزاد زنده می شنوم! کائه آ در جواب مادر خود گفت: نه، آدمیزاد زنده ای به دیدن ما نمی آید، زیرا همه از تو می ...
افسانه ی مائی ئور
...> مدت ها پیش، خیلی پیشتر از آن که سفید پوستان در جزیره های ما پیاده شوند، خشکسالی سختی در جزیره های ما پدید آمد. خورشید درختان و مردمان را می پژمرد و می سوزانید و از پای در می آورد. حتی برگ های پهن درختان بزرگ نارگیل هم زرد و پژمرده شدند و چون بال های مرغ بی جانی از شاخه ها آویختند. در همه ی قبیله ها مردم می مردند و کسانی که زنده مانده بودند به حال مرگ افتاده بودند و چشم بر آسمان دوخته بودند، که ...
از هیاهوسازی درپی انتصابات و حوادث تختی تا مرزی که به دل فرماندار نشست
ترجیح دهد چون آسایش بیشتری برای خود و خانواده اش در شیراز وجود دارد و اگر ما این امکانات را در این جا ایجاد نکینم امکان دارد افراد متخصص بسیاری از استان بروند. همان طور که تاکنون رفته اند اما اگر امکانات بیشتری فراهم شود قطعا امکان ماندگاری افراد نیز بیشتر می شود و اگر با مرزی شدن اهواز افزایش 30 درصدی در حقوق کارکنان این شهرستان داشته باشیم همه علاقمند به کار در اهواز می شدند. امنیت کشور ...
افسانه ی تئی تی پسر توآکائو
دوستی و مودت تاجی را که با ناخن های مردمان ساخته شده بود، یعنی تاج معروف مائی ایو ، (12) را، که همه ی شاهان اطراف آرزوی به دست آوردنش را داشتند، به تئی تی ببخشد. اما چون فرستادگان تئی تی برای تحویل گرفتن تاج آمدند، هئی شاه فرمان داد که همه ی آنان را بکشند. تئی تی که فرستادگان بیچاره همه از خانواده ی او بودند، گروهی از جنگاوران را گرد آورد و در صدد برآمد که از هئی شاه، که به قول خود وفا نکرده ...
غار - ته آنا مارارا آ ره ره آ تائو -
خشمگین گشت و چون پیش خود اندیشید که دوستش عهد مودّت را شکسته و مهر از او بریده است تصمیم گرفت که زن او را برباید و این گونه از او انتقام بکشد. تره از آن پس هر وقت دوستش از غار بیرون می رفت از غیبت او سود می جست و به خانه اش می رفت و بر آن می کوشید که آنی را بفریبد، لیکن آنی هر بار او را از خود می راند و تهدیدش می کرد که شوهرش را از رفتار او آگاه می گرداند. او زن وفاداری بود و از این روی نه ...
عابدزاده از بمب باران آبادان تا کری خوانی برای پروین
... 13 سالم بود که جنگ شروع شد. در خانه حبس شده بودیم. پدرم گفت اینجا دیگر جای ماندن نیست. پس، کوچ می کنند. از آبادان می روند تا به اصفهان برسند. مسیر دلهره آور. احمدرضا از آن شب یاد می کند: نیروهای نظامی گفتند چراغ خاموش بروید. چراغ روشن می کردیم، عراقی ها با موشک ماشین را می زدند. عراقی ها همه نوع تجهیزات داشتند. خیلی شب سختی بود. ما رفتیم ولی خیلی از اقوام، فامیل و دوستان ...
پیکار موئه آوا
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: ا. و. دوفور مترجم: اردشیر نیکپور اسطوره ای از تاهیتی در رهاگا (1)، کنار دریاچه ی ماکمو (2)، در چند متری آب، سنگ بزرگ گرد و صافی است که چندین صدکیلوگرم وزن دارد و آن را سنگ موئه آوا (3) می نامند. موئه آوا جنگاور نامداری بوده است که همه ی زندگانی اش در کارهای نمایان و پیروزی های درخشان گذشته است و ما ...
معتقدات پولینزیان درباره ی روان ها
کالدونی نو نیز گفته شده است. کوما (1) مرد جوانی بود که به یکی از جزایر همسایه ی جزیره ی خود رفته بود. در بازگشت خبر یافت که نامزدش در غیبت او مرده است.. به طرف خانه ی وی رفت و چون وارد آن شد که چند روان، روان دختر جوان را در برگ موزی پیچیده اند و آن را دست به دست می گردانند، یکی از روان ها در تاریکی اشتباه کرد و بار گران بها را به دست کوما داد و او روان نامزدش را ربود و شتابان به نزد جادوگر جزیره ...
دختر مشکل پسند
ماهی می گرفت زیرا به او گفته بودم که دوست دارم از مارماهیان کنار آب سنگ ها بخورم! مردی جوان و زیبا که از لذت و خوشی صید بزرگ چشم بپوشد و برود و چون کودکی که تازه ماهی گرفتن آموخته است،؛ مارماهی بگیرد، آیا بدین گونه نشان نمی دهد که تا چه حد مرا دوست می دارد و برای برآوردن آرزوهای من از خوشی ها و لذات خود چشم می پوشد؟ همه ی یارانم از رشک کبود شده بودند و من از این روی در خود غروری بزرگ می یافتم. اما ...
نگاهی به زندگی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی
ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بود، خبر شادی بخش تولّد نوزاد را از استاد خود می شنود و مجدداً در مورد نامگذاری کودک به حسنعلی توصیه می گردد. مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال 1279 هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم حاجی محمّد صادق در اصفهان در محلّه معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان می ...
سهم سینما و تلویزیون در به تصویر کشیدن آزادسازی خرمشهر
ملی تبدیل می شد. شب هزار و یکم: سیمای پزشکان در جنگ داستان این سریال را محمدهادی کریمی نوشت و علی بهادر به سفارش گروه حماسه و دفاع مقدس کارگردانی آن را بر عهده داشت. داستانی که مربوط به روزگار حال ما بود، اما به خاطرات پزشکانی برمی گشت که در جنگ ردپایی به جا گذاشته بودند. قصه ای معماگونه که یافتن دو خواهر دوقلو را بهانه کرده بود تا در این میان به روزهای جنگ و خاطرات و گذشته ...
فرهنگ در رسانه
مورد محیط زیست کار می کنند خودشان از ما می خواهند که به میدان بیاییم چون صدای ما رسانه است. ما به عنوان کسانی که شاخک های حسی مان حساس تر است، زود تر متوجه خوبی ها و بدی ها، خطرات و چالش های انسانی می شویم و چون خودمان، خانواده مان و مردم مان و کشورمان و جهان مان را دوست داریم، این مسائل را می گوییم و باید بگوییم و باید همه را متوجه این خطرات بزرگ و اساسی بکنیم. البته گاهی الفاظ تندتری هم ...