سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگوی جالب با عکاس و قوم نگار مطرح کهگیلویه و بویراحمدی
...> ای جانم فدای تو/شیرم به کام تو/هرچه دارم برای تو لالایی رفیق روز تنگم/درمان دردم/مادر وپدرم لالاییچه غم داری /پدری کج کلاه داری/ عموی زیر بار مرو داری لالایی بزرگ شو /سوار شو/برو به جنگ دشمنان 2-پدر ایستاده بر بام جهان،دوردست را می نگرد اگر پدر برگردد و با خود چیزی بیاورد،اینجا هم جایی می شود برای بهتر زیستن اگر.... 3-دختر ...
لباس آخرت جیب ندارد
... میرم و محمدحسین رو راضی می کنم ... " مادر سکوت کرد، اما می دانستم ول کن نیست. قضیه مربوط می شد به قولی که پدرم به سرایدار همیشگی خانه های نوسازش داده بود. محمدحسین تقریباً از 20 سال قبل کارگر پدرم بود. پدرم بساز و بفروش بود و از همان سالها که به آپارتمان سازی روی آورد، از محمدحسین و زن و بچه هایش به عنوان سرایدار همیشگی آپارتمانهای مختلف استفاده می کرد. این مرد روستایی آنقدر پاک و ...
گزارش همراهِ رکن آبادی از فاجعه منا
ادامه می خوانید: روز قبل از حادثه منا، با برخی از دوستان وعده کردیم که مانند سال های قبل، صبح زود از منا برای رمی جمرات برویم، قربانی و تقصیر کنیم و به هتل در مکه برگردیم. با آقایان رکن آبادی و آقایی پور به سوی جمرات راه افتادیم و تعدادی از دوستان هم با ما آمدند. هنگام حرکت، دیدیم زیرگذری که همه از آن عبور می کنند، از قبل بسته شده و پلیس ما را به خیابان 204 که خلوت هم بود ...
اینک می توان از عشق سخن گفت!
، پوشیده درکفن سفید درآغوش او جا خوش می کند و به یکباره همه وجودش را به لرزه درمی آورد؛ ناگهان از درون تهی می شود و همه ستون فقراتش تیر می کشد و مه غلیظی جلوی دیدگانش را می پوشاند و جاده و آسمان و زمین و زمان، دور سرش به چرخش در می آید و... ... لحظاتی بعد، مرد به خود می آید و بغض کرده و با چشم های گریان به روبرویش می نگرد و درمقابل دیدگان خود، ورودی قدیمی قبرستان بهشت زهرا و فرشته ای در قالب ...
دست قهرمان به سبد نمی رسد
ساییدگی استخوان است. یکسری دارو به من داد و گفت 5 ماه باید استراحت کنید. 5 ماه استراحت کردم و پایم بدتر شد، حتی زانویم ورم کرد. به پیشنهاد یکی از دوستان پیش یکی از پزشکان مغز و اعصاب رفتم، گفتند نخاعت آسیب دیده، چند ماه استراحت کن ببینیم چه می شود. همان موقع از ورزش کنار کشیدم و دردم بیشتر و بیشتر می شد. یک روز در خیابان افتادم و فهمیدم که پاهایم فلج است. با عصا و کمک مردم به خانه رفتم. از آن به بعد ...
برای نشان دادن حقیقت باید صبور بود و فعال/جوانی که بیکار ماند دنبال خیلی از معضلات راه می افته
نابینا از سبزوار بهم زنگ زد که بعد با بچه هایش به اهواز آمدند . ***چقدر در بیان واقعیتها صریح هستید؟ یه بار منو برای صحبت در جمع دانشجویان دعوت کردند . در بین راه مدام دعا می کردم که خدا سوژه و سرنخ خوبی برای صحبت به من بده . وقتی از ماشین پیاده شدم . یه دختر دانشجویی منو شناخت و به طرفم آمد . بعد ازم پرسید حاج خانم شما چکار کردی که دو تا بچه این طوری تربیت کردی و به این راه ...
در سخت ترین شرایط حق ناامیدی نداریم
ایشان در وزارت بهداشت بودم. بعد دولت ایشان که تمام شد، آقای دکتر هاشمی گلپایگانی وزیر علوم شد، و ایشان هم به اجبار مرا به این وزارت خانه برد و من را معاون عمرانی خود کرد. چهار سال هم در این سمت فعالیت کردم و در یک سال و نیم آخر از این چهار سال نیز مرا به عنوان قائم مقام وزیر علوم منصوب کرد. اواخر دوره ایشان در دانشگاه شریف بحرانی به وجود آمد که رییس دانشگاه با اساتید شدیدا دعوایش شده ...
کسی عاشق یک غساله نمی شود
رنج و شادی به یک نقطه می رسد و بعد از آن دیگر وجود ندارد. مرکز پذیرش عروجیان بهشت زهرا. کسی عاشق یه غسال نمی شه فیلما حکایت زندگی واقعی آدماست. اما هیچکی تا حالا از زندگی واقعی ما فیلم نساخته. چند سال پیش سینما یه فیلمی آورد به اسم محیا که ما از تو تلویزیون دیدیم، داستان یه دختر غسال بود که یه پسر دانشجوی دکتری و پولدار عاشقش می شد و به خاطرش می رفت تو روستا و هفت تا مرده رو می شست ...
درگذشت مرد تنها در زادگاه اسفندیار/ مشایی: وقتی درباره هنرمندان حرف بزنم سیاسی می شود
راهی ایران می شود. محمد و مادرش به حبیب اصرار می کنند تا به ایران برگردد تا اینکه بیماری عمه محمد، حبیب را به هوای خواهر به ایران می کشاند. حالا محمد به همراه مدیربرنامه هایش در راه ایران است. او که به خارج از کشور سفر کرده بود در حال حاضر در ترکیه است و در تلاش است هر چه زودتر خود را به بالین پدر برساند. محمد چهار سال پیش هم برای ملاقات پدر به ایران آمده بود اما این بار تنها می تواند ...
سجادۀ سبزم، باغ گمشدۀ مرغ دلم بود
اونقَدِ زاری کنم تا با من آشتی کنی. آخه می دونم هرچی که گنا کنم، عفو بخشش تو خیلی بیشتر از اونه. پس چه جوری از در خونت بِرَمُ هنوز بار گناه رو دوشم باشه. اُومدم تا تُودریای بخشش تو شنا کُنَمو دلِ سیاهَمو با آب پاکش بَشُورم تا حتی یک لکه سیاه هم توش نَمونه. پس خداجون، خدای مهربون دَستمو بگیر که خیلی محتاجم.)) وقتی سر از سجاده بلند کردم صدای اذون مغرب رودلم اثر عجیبی گذاشت. انگاری هرچی گناه که داشتم با بارون اشکام شسته شُد و خدای مهربونم مَنو بخشیده بود، انگاری خدا حالا به من می گه: بندۀ من بیا توبه تو قبولِ، دیگه دلت نگیره. انتهای پیام/ ...
دوست روزه اولی من
.... هرچی کیفم رو گشتم، چیزی پیدا نکردم که بادش بزنم. سرش رو گذاشت روی پای من و با چادرم بادش زدم.. گفت:آخه اذان که دادن. پس چرا حاج آقا هنوز داره حرف میزنه؟ چرا پس نماز رو نمیخونه؟ - آخه نماز جمعه قبلش دو تا خطبه داره که باید اونا رو گوش بدی که نمازت کامل باشه. خطبه ها رو گوش دادیم.. نماز که شروع شد، با همدیگه نماز رو خوندیم. بعد از نماز گفت ...
پیش بینی نویسندگان خیلی خبره (!) طرفداری از رقابت های یورو 2016
آرمین جنت خواه که همیشه طرفداری تیم های کم طرفدارتر بوده و بازی های آلوارو رکوبا علاقمند اروگوئه و اینتر شده، اینبار هم به سنت دیرینه اش تو پیش بینی ها ادامه داده و فکر می کنه از بین 4 تیم مرحله نیمه نهایی یعنی کرواسی، انگلیس، بلژیک و فرانسه، تیم های کرواسی و بلژیک به فینال می رسن و در نهایت این شاگردان مارک ویلموتس خواهند بود که جام قهرمانی رو بالای سر خواهند برد: مهیار میرزاپور اعتقاد داره پیش بینی هاش هیچ ...
صبح ها قبل از مدرسه، شیشه می زدم
شعار سال : مشکلم نشئگی بعد مواد بود. دلم نمی خواست مادرم بفهمه که من چیزی مصرف می کنم یا صبح ها که می خواستم برم مدرسه دردم هم شروع می شد باید مواد می زدم. در که باز می شود و چشم دخترک به ما می افتد سریع دستش را به چادر سیاهش می برد، کمی آن را جلوتر می آورد تا روسری کرم رنگش عقب تر نرود. با دستکش های سیاهش محکم چادرش را می گیرد و به سمت ما می آید. نگاهم به سمت دست ها ...