سایر منابع:
سایر خبرها
...> آتش نشانان با بررسی اجساد، متوجه آثار ضربه های چاقو روی بدن مادربزرگ و نوه شدند. آنها که احتمال می دادند جنایتی در خانه رخ داده، موضوع را به ماموران کلانتری 122 در بند اطلاع دادند. ماموران کلانتری پس از حضور در محل و بررسی صحنه اطمینان یافتند، حلیمه و علیرضا پنجساله به قتل رسیده اند و انفجار خانه، برای از بین بردن آثار جرم بوده است. ماموران در ادامه با شکستن قفل در آپارتمان عروس حلیمه ...
تصمیم گرفتم به خاطر همسر جوانم قید شهر را بزنم. خانه عموهادی دور نبود؛ باید می رفتیم بالای خیابان سراغ شان. چمدان را که برداشتم طاهره هم جهید و دنبالم آمد. توی خیابان، سروصدای زیادی بود. عرق ریزان تا خانه عموهادی رفتیم. مینی بوس قراضه ای داشت و مسیر سوسنگرد- هویزه کار می کرد. ما را که دید از دور خندید. انگار فقط منتظر ما بود. پریدیم بالا. زنش و بچه ها و دو نوه اش هم آمدند. عموهادی خوب گاز ...
. این زاویه اش را خیلی دوست دارم. به نظرم بامزه بود. نقشه ای برای کارگردانی دارید؟ پروژه ای در دست ساخت هست؟ – دو پروژه در دست ساخت دارم که فصل بهار آینده بیرون می آیند. در بازه ای از زندگی ام هستم که می خواهم بازیگری کنم. شما مرد مشغولی هستید؟ احساس طراوت تازه ای می کنید؟ – به نظرم آدم باید ادامه بدهد. فکر می کنم تمام عمرم همینطور بودم، همیشه به سمت جلو ...
هیچ وقت پولی نداشتم تا همچون همکلاسی هایم از بوفه مدرسه خوراکی بخرم و به همین دلیل همیشه زنگ های تفریح یا به بهانه درس خواندن داخل کلاس می ماندم و یا به گوشه خلوت حیاط می رفتم تا از گزند نگاههای تمسّخرآمیز بچّه ها دور باشم . من درس خوان ترین شاگر کلاس بودم و همه نمراتم بیست بود. امتحان ریاضی آن روز را هم خوب داده بودم و در حالیکه دیگر هیچ توانی در جسم کوچکم نبود، به سمت خانه راه افتادم ...