سایر منابع:
سایر خبرها
جزئی شدم که پاک دمغم کرده! " - معذرت می خوام؛ یعنی پنچر شدی؟! مثل این که به شخصیت داود هیکل خیلی برخورد؛ چرا که با مشت به روی میز کوبید که:" زبون تو گاز بگیر جوجه! بنده مدتیه احساس می کنم که هیکلم همچین اُفت کرده و دیگه نمی تونم مثل قدیما، درخت های پارک محله مون رو از جا بکنم!!" راستش وقتی با دقت به بر و بازوی او نگاه کردم، از وحشت دچار تن لرزه شدید شدم!... گفتم ...
... . جا نمی خورم از حرف مرد، می دانم این هم بخشی از بازارگرمی اش است. کیفم را ناشیانه باز می کنم و مرد پول ها را در کیفم می بیند. قیمت می پرسم و او می گوید: شیشه 24 تومن، هروئین هم 34 تومن... ؛ بالا می گوید، خیلی بالا، اما جرئت چانه زدن هم ندارم. نگاه سنگین آدم ها بی تابم می کند. موتوری جوانی با لباس سیاه، مبهوت به چانه زنی من با خرده فروشی رنجور نگاه می کند و سرش را به افسوس تکان می دهد. یک مشت ...
همان حالت که نگاهش می کردم گفتم بهش بگو من اسیر تو بودم، از سربازات انتظار داشتم که ما را کتک بزنند ولی از تو که فرمانده ای توقع نداشتم ما را بزنی، وقتی ما اسیر شدیم تو دیگر حق زدن ما را نداری فرمانده عراقی با شنیدن چنین جواب قاطعی با آن طرز نگاه که برخاسته از جان یک شیرمرد بود از مترجمش می خواهد که از این کودک غیور ایرانی سئوال کند من چه کنم که معذرت خواهی من را قبول کنی؟ و چون در آن زمان ...
گوشه فرش در کنار فنس، سرش را روی شکم بزها می گذارد و می خوابد. بلال حالا حالاها باید چوپانی کند تا بتواند سرپناه درست درمانی برای خود دست و پا کند. 3- ایندیرا 7 ساله از کاتماندو نپال تخت خواب گرم و نرم اما محقر و بهم ریخته ای دارد. این طور که نور آفتاب به داخل اتاق تابیده مشخص است که بیشتر از ساعت 7 صبح کسی نمی تواند این جا بخوابد. مگر این که دمر بخوابد و پتو را روی سرش بکشد ...