سایر منابع:
سایر خبرها
: تاریخ 11 آبان 57 نیمه های شب لباس شخصی ام را زیر لباس نظامی پوشیدم و گفتم خدایا این کفن من ، و گفتم که خدا خودت بهتر می دانی که ناچارم این عمل را انجام دهم وفقط برای تو و در راه تو این کار را می کنم و درعین حال از ریختن اشک نمی توانستم خود را کنترل کنم . روز 4 آبان حدود ساعت 7 من و سایر بچه ها را که حدود 16 نفر می شدیم ، به میدان مصلی بردند .اولین کاری که کردم به ...
کمرنگ لامپ، اسم و رسم بازجوها را می شناسد. همپای راوی، آنقدر با پاهای ورم کرده روی زمینِ یخ بسته دور حوض می دود، که خون از کف پاهای کبودش بجوشد. و آن وقت یاد می گیرد چطور می شود دمپایی به دست روی پله ها راه رفت و به دخمه ای به نام سلول انفرادی خزید. درست در نقطه ای که مخاطب از فضای خفقان آور سلول انفرادی و حجمِ شکنجه های رنج آور، به تنگ می آید و با گریه های راوی همراه می شود، معجزه ها شروع می شوند ...
...> نوحه ی گریه آورت بودیم کاش در روز تشنگیِ محشر باده نوشان ساغرت بودیم در قیامت به گریه می گوییم: کاش...ای کاش..نوکرت بودیم سید حمید رضا برقعی نیز شعری درباره امام سجاد ( ع ) سروده است: بسته است همه ی پنجره ها رو به نگاهم چندی است که گم گشته ی در نیمه ی راهم حس میکنم آیینه ی من تیره و تار است بر روی ...