سایر منابع:
سایر خبرها
جزئیاتی از سرنوشت تلخ یک زن در باران تهران
شوکه شده بودم. در آن لحظه نمی دانستم چه کنم؛ فقط وقتی بچه ها گفتند مادرشان در جوی آب افتاده، سراسیمه به سراغش رفتم تا نجاتش دهم ولی شدت آب به قدری زیاد بود که نتوانستم او را بگیرم و هرچه دویدم، دیگر اثری از او نبود. تاریکی هوا و بارش شدید باران نیز شرایط را سخت تر کرده بود. حتی مردم و شاهدان نیز نتوانستند کمکی به ما کنند فقط خیلی با آتش نشانی و نیروهای امدادی تماس گرفتیم شاید بتوانند ردی از همسرم ...
پسری که آرزوی دیدن علی کریمی را دارد
برترین ها – ایمان عبدلی : تو تاکسی که میشینم مردم جوری نگاهم می کنند که خجالت می کشم، خیره میشن به دستام ازم فاصله میگیرن، به خدا این بیماری مسری نیست (بغض میکند و زبانش بند می آید) ادامه می دهد: رفته بودم میوه فروشی آقایی که پشت سرم بود، به میوه هایی که دست زده بودم دست نمی زد، اینا عذابم میده، من هیچی نمیخوام، من می خوام مردم به من هم حق زندگی بدن فکر نمی کردم قرار است با شخصی مواجه ...
بیماران پروانه ای در پیله تنهایی
مادرم پرسید چرا مراقب بچه ات نبوده ای و گذاشتی در آتش بسوزد! تا چند روز حال روحی مادرم به خاطر این قضاوت ها خراب بود. درس خواندن با نگاه های شاقه حیاط خانه بیماران پروانه ای، مملو از گل و سرسبزی است. در نمازخانه اش با زینب کریمی آشنا می شویم. دختر 11 ساله ای که از وقتی چشم باز کرده، با بیماری ای بی دست و پنجه نرم کرده است. از مادرش می پرسم چرا زینب اینقدر کم حرف ...
جنگ برای من این طور شروع شد
دهم و بعد به پدرم. من فرزند آخر والدینم بودم. خواهر و برادرهایم همه رفته بودند و من شده بودم کمک حال پدر و مادرم. همانطور که گفتم مادرم زن شجاعی بود. انسان خاصی بود. طوری که اسمش را گذاشته بودند مدیریت بحران! در 92 سالی که زندگی کرد اصلاً نمی دانست سردرد چیست! می گفت نمی دانم چرا زن های جوان می گویند سردرد داریم!؟ گفتم: مگر شما در جوانی سردرد نداشتی؟ می گفت: نه! روزهای پایانی ...
سلام تختی!
شدن به چشمان دیگران متوجه شدم کوچکترین تفاوتی نکرده ام، نه به وزنم چیزی اضافه شده و نه بر مغزم، نه می خندیدم و نه اشک می ریختم. در ادامه مطلب، تختی هدف خود را از قهرمان شدن این طور بیان می کند: "من فقط برای این قهرمان شده بودم که عده ای از هموطنانم جشن بگیرند و شادی کنند وگرنه من چه فرقی کردم؟ تنها تفاوتی که در روحیه من پدیدار گشت این بود که من دیگر خود را حقیر نمی شمردم، آن حقارتی که چند سال قوز ...
پنج روز آزار و اذیت دختر دانش آموز توسط 2 جوان در یک روستا
شیطان را خورده ام و همه وعده های این پسر دروغ بود. چند بار می خواستم از آنجا فرار کنم. اما هیچ جا را بلد نبودم. هر لجظه خودم را نفرین می کردم که چرا چنین اشتباهی کردم تا اینکه دل به دریا زده و از خانه روستایی بیرون آمدم و سرگردان بودم که پلیس مرا بازداشت کرد. دختر جوان با صدایی بغض آلود گفت: برای خودم متأسفم. نمی دانم چه طور به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم. آنها مرا خیلی دوست ...
همسر و فرزندانم نقش مهمی در موفقیتم داشتند/ حمایت دولت از هنرمندان موجب احیای هنرهای قدیمی است
آنها تحویل دادم. این بانوی هنرمند افزود: فروش ما بیش تر اوقات کلی است و بیش تر افرادی که سفارش می دهند، همسایه ها و اقوام و خویشاوندان هستند . برزگر افزود : در حال حاضر قیمت فروش حوله های دست و صورت سفید 10 هزار تومان و رنگی ها 12 هزار تومان است و حوله های خشک حمام جفتی 45 هزار تومان است . وی با یاد کردن از خاطرات کودکی اش اظهار داشت : وقتی که بچه بودم، مادر و عمه ...
گمشده در هزار توی اعتیاد
هم به دنبالش می روم. کمی جلوتر از خانه شان یک کوچه است. می گوید: اگر جرات داری برو ببینش. اما گفته باشم با این کوله و کتونی که پوشیدی سالم بیرون نمی آیی. همه وسایلت را می دزدند. من با این وضعیتم جرات ندارم برم اونجا. دقیق می شوم. بلوز رنگ و رو رفته سورمه ای، شلوار سبز ورزشی با خطی سفید و یک جفت دمپایی بزرگ پوشیده. چند بار قدم برمی دارم که از راه باریک کوچه رد شوم و ببینم پشت این دالان چه خبر است ...
مروری بر زندگینامه شهید صابر شیری
زیر سایه مادر گرامی خود درس شهامت و اخلاق و پاکدامنی را آموخت . هنوز داغ از دست دادن پدر تمام نشده بود ، برادر بزرگتر از خود (صادق) – که فقط دو سال از وی بزرگتر بود –را از دست داد. مرگ پدر و برادر نه تنها برای وی بلکه بر دوش تمام اعضای خانواده سنگینی می کرد. بارزترین صفات شهید شیری، روحیه شهادت طلبانه وی در دفاع از کیان مملکت خویش ، زیر سایه پرچم اسلام و ولایت ، حس نوع دوستی و کمک به ...
خواندن این داستان آموزنده وزیبا رابه شما پشنهاد میکنم
شده بود..! پدر لبخند زد و گفت بله شهید شد؛ اما از آن روز یک چیزی برای قهرمان کوچک گفته نشده بود و آن اینکه پدر یکی از پاهایش را همان جا از دست داده بود و هفت سال بود که پدر و مادر با دقت تمام این مسئله را از او پنهان کرده بودند. پسرک با چشمان از حدقه در آمده گفت: یعنی شما یک پا ندارید؟ پدر سرش را بالا گرفت و خیلی محکم و جدی گفت: بله! پسر تا حالا پدر را اینقدر جدی ندیده بود؛ جدی؛ آرام؛ و ...
همه چیز زیر سر تیم برتون است...
البته از اولین دقایق اولین گفت وگویی که با من شد آغاز می شود. بعد از فیلمبرداری فقط دو سال وقت صرف کار روی جلوه های کامپیوتری کار شده است. ارتباط داشتم ماپتها را برای دیزنی می ساختم که یکی از مدیران استودیو به آلیس اشاره کرد. از جا پریدم؛ چرا که من در انگلیس بزرگ شده ام و آن جا آلیس تقریبا بخشی از زندگی و خانواده هر کسی است. آلیس را آن جا همه می شناسند. یادم است وقتی بچه بودم پدر و مادرم و ...
امیدوارم یک ایرانی رکوردم را بشکند
رحمان تا چند سال دیگر در تیم ملی وزنه برداری پارالمپیک حضور دارد و برای مردم ایران افتخارآفرینی می کند؟ از حالا نمی توان پیش بینی کرد و آینده و سرنوشت ما دست خداست. اما خودم تمام تلاشم را به کار می گیرم تا روزی که بتوانم در خدمت کشورم باشم و پرچم ایران را به اهتزاز دربیاورم. سربلندی کشورم و مردم برای من یک دنیا ارزش دارد. امیدوارم تا روزی که قدرتش را دارم در خدمت تیم ملی باشم. دلم می ...
در اوج راحتی از همه چیز دل کند و رفت
باورتون نمیشه هرچی زمان پیش می رفت من بزرگ می شدم. اون کودکی من در واقع با ایشون بزرگ شد و الگو گرفت، یه بچه دبیرستانی بودم. از پدر و مادرم دور شده بودم. ایشون جای همه رو برای من پر کرده بود. طوری محبت می کرد که من احساس کمبود نداشته باشم. تو خونه هم تا اونجایی که می تونست و تا جایی که می شد کمکم می کرد. مثلا من بافتنی می کردم، اگه نمی تونست ببافه، تشویقم می کرد یا مثلا خاتم که ایشون می زدن ...
با تمام وجود برای کارآفرین 70 سانتی تعظیم می کنیم
آرزو دارم هنرم را همه بشناسند و با این هنرم برای مادرم خانه بسازم. خدارا شکر بعد از این چهار سال توانستم در فومن خانه و کارگاهی درست کنم. می خواهم جوانان مرا ببیند تا انگیزه پیدا کنند فریبا دوست دارد کارهایش را مردم ببیند فقط به این دلیل که جوانان انگیزه پیدا کنند و ببیند در هر شرایطی می توان کار کرد. او زندگی کردن را خیلی دوست دارد و به هیچ عنوان ناامید نیست: آنهایی که سالم ...
خاطره خادم حرم حضرت ابوالفضل (ع)
و هم اکنون 74 ساله است، می گوید: بنده به مدت 35 سال کلید دار و کفش دار حرم قمر بنی هاشم بودم و خاطراتی در این مدت به چشمان خود دیده ام که حتی پدر و پدربزرگم برایم تعریف نکرده اند بلکه خود بعینه شاهد بودم و برای دوستداران اهل بیت(ع) بیان می کنم. وی وقتی شنید مردم کشور ما از بیان خاطرات و کرامات استقبال کرده اند، اظهار امیدواری کرد: آقا ابوالفضل(ع) نگهدار مردم ایران و سایر ارادت مندان به ...