سایر منابع:
سایر خبرها
رفیعی: اضافه خدمت من بخشیده شده است / هیچ شک و شبهه ای نیست و بازیکن آزاد هستم
تاریخ 95.10.19 به اتمام می رسد. البته این نامه به هر دلیلی به دست سردار آجورلو نرسیده بود و ایشان از آن بی اطلاع بودند. من بعد از بازی ذوب با ایشان حرف زدم و همانطور که از قبل هم مطمئن بودم تمام هدف آقای آجورلو کمک به من و جلوگیری از ضایع شدن حق هر فردی از جمله سروش رفیعی است. در نهایت ایشان همان جا تماس گرفتند و پس از اطلاع از این نامه گفتند مطمئن باشید حمایت می کنم و اجازه نمی دهم ظلمی در حق تو ...
سرباز فداکار مریوانی: خوشحالم فراموش نشدم
.... خون زیادی از بدنم رفته بود. مرا به بخش مراقبت های ویژه بردند و چند واحد خون بهم تزریق کردند. بعد از 4 روز عمل شدم و پای راستم 10 سانتیمتر پایین تر از زانو قطع شد. چی باعث شد از دست دادن پایت را راحت تر تحمل کنی؟ وقتی پایم را دیدم، باورم نمی شد. ناراحت بودم اما افتخار می کردم که هدفم نجات یک حیوان بیگناه بوده. بالاخره حکمت خداست. سه ماه دیگر هم باید به پای مصنوعی عادت کنم ...
گفت وگو با فرج علیپور به بهانه برگزاری کنسرت آیین شب چله لری در قلب پایتخت
اولین بار بود که این را می دیدم. رفته بودم شهرستان می گفتم آنجا یک نفر دو تا ساز را زده. می گفتند مگر می شود یک نفر دو تا ساز بزند؟ یعنی با یک دست این را می زد و با دست دیگر آن یکی را؟ می گفتم نه. یک کارهایی کردند که اول این را زده و بعد آن یکی را روی آن زده. نمی دانم چه طور شد. (خنده) * این صفحه با استقبال خوبی مواجه شد؟ بله. خیلی زیاد. * اولین بار کِی صدای شما ...
پاسخ منفی باشگاه پرسپولیس به همسر هادی نوروزی
فکر خودم نبودم، همه از ماشین بیرون آمدیم اما متوجه شدم هانا در داخل ماشین مانده است. وسط اتوبان اسم هادی را صدا می زدم و می گفتم خودت مواظب هانا باش. کسی جرأت نمی کرد سمت ماشین مان برود اما دل را به دریا زدم و خودم رفتم داخل ماشین تا هانا که زیر خرده شیشه ها مانده بود را بیرون بیاورم. هانا بچه ساکتی است و صدایش درنمی آید. همه ما ترسیده بودیم. صحنه وحشتناکی بود که به خاطر دعای خیر مردم و نگاه خاص ...
کرامتی از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
روز آدینه پانزدهم شوال المکرم سال 252 هجری قمری مطابق 13 مهر ماه قدیم سال 235 یزدگردی در زمان المعتزبالله عباسی به سرای آخرت رحلت کرد. درباره جایگاه و مقام ایشان در روایات آمده است: ابوحماد رازی گوید: خدمت حضرت هادی(ع) رسیدم و از آن جناب مسائلی پرسیدم، هنگامی که اراده کردم از محضر مقدسش بیرون شوم، فرمود: هرگاه مشکلاتی برایت پیش آمد، آن ها را از عبدالعظیم حسنی بپرس و سلام مرا هم به او برسان ...
آغوش باز شهید اسلامی برای تبعید، شکنجه و شهادت
شود؟ آیا رسول گرامی اسلام (ص) نخواهد فرمود: تو با چه عذری خود را از تبلیغ دینی که به قیمت جان من و بچه هایم تمام شد معاف داشتی؟ مگر هنگامی که من تبلیغ رسالت خود نمودم، میلیون ها خطر جلوی چشمم مجسم نبود؟ من با جامعة غرق شرک و بت پرستی روبه رو شدم و کوشیدم تا ارواح گمراه مردم را به هدایت کشانیدم. من جان دادم ولی از گفتار پاک خود دست نکشیدم. من از تهدید نهراسیدم و از صفوف آراستة دشمن وحشتی در خود راه ...
دوره دوم زندان خانم دباغ
مرا که دارند و خانه ام را هم بلدند، بگذار خودشان اقدام کنند و چهره ای و اثری از قهری و جبری بودن کارشان نشان دهند و صلاح نیست که خودم پای به مسلخ بگذارم. چند روز پس از دریافت نامه یا احضاریه، همان طور که انتظارش را داشتم شبی به سراغم آمدند و با تندی و پرخاش، کت بسته و چشم بسته دوباره مرا به کمیته مشترک بردند. در کمیته همه سلول ها انفرادی بود. ولی اگر می خواستند از افرادی اطلاعات بیشتری ...
نفوذ بهائیان در دربار پهلوی
...، کشف حجاب شده است، شما دیگر نباید صحبت کنید. می گفتم: در این مملکت، شراب و قمار هم آزاد است و اگر قرار باشد که ما نگوییم، پس در مساجد را ببندید . زمان آیت الله بروجردی بود که مرا گرفتند و شلاق زدند. بعضی از مأمورین هم واقعاً شلاق نمی زدند. به دیوار می زدند و به من می گفتند که تو فریاد بزن تا مافوق تصور کند که تو را شلاق می زنیم. از وقتی که نهضت امام شروع شد، آسوده شدم. خدا شاهد است من یک ...
اولین جشن تولد یک شهید مدافع حرم +عکس
آن روز پدرم را متوجه می شوم . همسر شهید مدافع حرم که خود نیز فرزند شهید می باشد، دلنوشته ای به مناسبت اولین سالگرد تولد شهید نوشته است بخشی از دلنوشته همسر شهید مدافع حرم سعید سامانلو در سالروز اولین تولد شهید که در اختیار سایت ما قرار دادند در ذیل آمده است : قریب به یک سال از نبودنت می گذرد، تمام دقایق دلم لبریز از حس دلتنگی ست، تو کیمیایی بودی که داغ نبودنت با ...
موقع عقدمان مرا شریک ثواب تمام مجاهدت هایش کرد
خاصی دارند؟ برای من همیشه سفر رفتنش پر از حساسیت بود. وقتی به مسافرت می رفت حتی اگر کسی مثل برادرم همراهش بود، باز بارها و بارها تماس می گرفتم و نگران طی مسیرشان می شدم اما زمانی که می خواست به منطقه برود اصلاً دلم نلرزید. آن هم به این دلیل بود که ایشان برای اهل بیت(ع) راهی شده بود. آخرین بار بعد از اینکه کارهای مربوط به اعزامش را انجام داد به خانه آمد و ظهر همان روز راهی شد. من از زیر ...
اعدام حق بابک زنجانی است
خشکش کند. دو روز در کراچی کجا و دو هفته در سئول و توکیو کجا؟ ضمن آنکه آنجا معامله ای در کار نبود اما تو برای معامله رفتی". یک روحانی محترمی زنگ زد گفت "چرا آبروی این فرد را بردی؟" به او هم گفتم "شما معتقد به اسلام فردی هستی اما من خودم را معتقد به اسلام اجتماعی می دانم این کار نه تنها بد نبود بلکه واجب بود". بعدها به من گفت" حق با تو بود رفتم از آیت الله فاضل لنکرانی پرسیدم و او گفت نه تنها اشکال ...
نگین معتضدی: چه کسی می تواند به مدیری نه بگوید؟
حسن پور توانست من را باز هم به عنوان بازیگری برای نقش های جدی جا بیندازد اما بعد از ابله واقعا قصد داشتم که دیگر در حوزه طنز بازی نکنم و حتی مصاحبه ای هم داشتم و این نکته را گفتم که دیگر در آثار طنز بازی نخواهم کرد اما همه چیز دست به دست هم داد تا در شهرک جیم هم حضور داشته باشم. همان طور که خودتان اشاره کردید شما در سریال ابله کمال تبریزی هم حضور داشتید، با وجود اتفاقات و حاشیه هایی که ...
ستاره نقل و انتقالات سکوتش را شکست اضافه خدمت، پرسپولیس و پیشنهادهای خارجی در گفت وگو با سروش رفیعی
دقیق اتفاقات مربوط به او پرداخته ایم. این مصاحبه مهم بعد از سکوت چند ماهه سروش رفیعی ارزش خواندن و همرسانی را دارد، مصاحبه ای برای رفع ابهامات موجود درباره این بازی. * 7 سال در فجر بدون سربازی قبل از هر چیز مختصر درباره خدمتم توضیح بدهم. الان دو سال و خرده ای است که من درگیر این ماجرا هستم. حتما می دانید که من از سال 1383 و از رده های پایه تیم خوب فجرسپاسی فوتبالم را آغاز کردم و 7 سال ...
روایت دانش آموزی که پایش بعد از عمل کوتاه شد
.... چون خیلی خطرناک است. می گویند زن و مرد ندارد. ممکن است مسافرت زن باشد، ولی مواد جابه جا کند یا چیزی تو ماشینت بگذارند یا با یکی دست به یکی کنند، وسط جاده چاقو بگذارند زیر گلویت ماشینت را ببرند. می گویم چه کار کنم جناب سروان، من اگر خرجی اینها را ندهم که نمی شود. مادرم، همان که مرا به فرزندی گرفت، آلزایمر گرفت. 6 سال مریض بود، بعد هم عمرش را داد به شما. الان مانده پدرم. پدرم 86 سالش ...
درد دل مربی سازنده کشتی ایران
ملی جوانان با رسول کار می کردم برادران خادم در عین حال که از نظر فنی سطح بالایی داشتند، محجوب و سر به زیر بودند و به بزرگتر و مربی احترام می گذاشتند و حتی برای مربیان الگو بودند. سال 93 که به عنوان سرپرست تیم نونهالان استان بعد از 17 سال در خانه کشتی، خادم را مجددا دیدم او مرا مورد محبت قرار دارد و به اطرافیان گفت "در زمان کشتی گیری من آقای سماوات بهترین مربی کشور بود". این نشان از معرفت او دارد ...
صبر و مهربانی او، عامل موفقیتش بود
کار برایشان دشوار بود. یادم هست که به مرحوم پدرم فرمودند، ببینید آقا زاده شما، ما را به چه کارهائی وادار می کند! بعد هم به من فرمودند، آن زمانی که در نجف بودیم، گاهی که صدای بحث پدر شما را با دیگران می شنیدم، به خودم می گفتم یعنی روزی می رسد که من بتوانم با این استحکام و دقت بحث کنم؟ اهالی اندیشه و مبارزه از سوی دیگر روشنفکرانی بودند که به اصطلاح آن روز، فکلی ها و کت و شلواری هائی چون ...
بزرگ شدم دوست دارم بازیگر شوم!
حال خوبی نداشتم و شرکت نکردم. با همان مرحله اول به دانشگاه انفورماتیک ایران رفتم و در رشته نرم افزار شروع به تحصیل کردم. بعد از دو سال این دانشکده برچیده شد و به جهاد دانشگاهی رفتیم. آن جا دپارتمان های مختلفی مثل هنر و حسابداری و... داشت. سال 75- 76 بود که با پیشنهاد تست بازیگری یکی از دانشجوهای نمایش مواجه شدم. و تجربه تئاتر دانشجویی کلید خورد. تا آن روز فقط یک بار به دیدن ...
مادر بوشهری که بدون آموزش نقاشی می کشد
کوزه نقاشی کشیدم. یکی از اهالی جزیره که در سازمان میراث فرهنگی کار می کرد کوزه مرا برداشت و به دکتر نادعلیان نشان داد. این اتفاق باعث شد که من با دکتر نادعلیان آشنا شوم. دو، سه ماه بعد دیدم که دکتر پشت شیشه با خاک های هرمز نقاشی می کشید. من به دکتر گفتم که حالا که به دیگران یاد می دهی به من هم یاد بده که چطور روی شیشه با خاک نقاشی بکشم. بعد از آن ما با دکتر نادعلیان شروع به کار کردیم و با کمک استاد ...
به اجبار شوهرم با کارفرمایم این کار کثیف را انجام دادم!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، زن اسیدپاش که روی کارفرمای سابق خود در شهریار اسیدپاشیده بود، بعد از هشت ماه فرار در تهران بازداشت شد. او در تحقیقات مدعی شد با اجبار و تهدید شوهرش دست به اسیدپاشی زده و پشیمان است. اوایل اردیبهشت امسال صدای سوختم سوختم مردی، سکوت یکی از محله های شهر اندیشه را در هم شکست. مردم سراسیمه از خانه هایشان بیرون آمده و مشاهده کردند صدای ناله و فریاد، از داخل ...
چهل سال مصاحبت با الهی
...: وقتی که خواستم به مشهد بروم، استخاره کردم، بد آمد. وقتی به حرم مطهر رسیدم، از حق درخواست رضا و تسلیم نمودم و گفتم: خداوندا، جرعه ای از جام و مقام رضا به من عنایت کن. از حرم که بیرون آمدم، در بالاخیابان یک اتومبیل جیپ ارتشی به من زد و پرت شدم. دست و پا شکسته خواستند مرا به بیمارستان ببرند، گفتم: مرا ببرید مدرسة نواب و به راننده هم گفتم که رضایت می دهم. جوان خوشحال شد، مرا به مدرسة نواب برد ...
ماجرای مادر شهیدی که رضایتنامه اش را پس گرفت
، به من گفت که: می خواهید میراث شهدا را به هم بریزید؟ می خواهید مزار شهدا را خراب کنید؟ با این کار هویت اصلی بهشت زهرا(س) از بین می رود. به او گفتم: اگر برای شما هویت اصلی بهشت زهرا(س) اهمیت داشت که دست نخورده باقی بماند چرا سنگ مزار پدر خود را عوض کردید؟ چرا حجله به آن زیبایی را بریدید و سنگ به این بزرگی برای مزار پدر نصب کردید؟ من حتی موقعی که سنگ نصب می کردند به کارگر گفتم: سنگ زیری را بیرون ...
کوشش برای تقریب مذاهب اسلامی
سال اول دبستان معرفت با من همکلاس بوده؛ ولی من این موضوع را به خاطر ندارم زیرا آن سال مصادف با دربدری و مخفی شدن مرحوم پدرم از این خانه به آن خانه و هجوم مأموران پلیس، نیمه شبان به خانه ما بود و منِ شش ساله آرامش ذهنی را از دست داده بودم. آنچه به خاطر دارم، اینکه در دبستان معرفت به مدیریت مرحوم شیخ مهدی ناظم صبحگاهان به جای سرود شاهنشاهی، زیارت حضرت امام رضا(ع) خوانده می شد. مرحوم پدرم ...
رفق و مدارا در سیره ی سیاسی امام علی (ع)
...، لکن بعد از این همه مدارا و رفق پاسخی جز کینه ورزی و عداوت دریافت نکرد. دیگر رفق و مدارا معنا نداشت و امنیت و ثبات حکومت و جامعه اسلامی در خطر قرار گرفته بود. امام (علیه السلام) دریافت که آنان در مخالفت خویش پایدار و بر پیمان شکنی خود استوارند و آماده پیکار شده اند و ریختن شیعیان او را حلال می شمارند و پندپذیر نیستند و دست از تبهکاری بر نمی دارند و هیچ وعده و وعیدی در آنان کارساز نیست ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
می رسد، لحنش کمی عصبی می شود: بدبختی ام از همینجا شروع شد. ابتدای مصرف، مواد مخدر وام هایی می دهد که با آنها حس می کنی اعتماد به نفست زیاد می شود. اغلب بچه هایی که حشیش می کشیدند، می گفتند با مصرف حشیش فکر می کنیم خیلی باهوش می شویم و از بقیه سرتر هستیم. یک هفته تا 10 روز بعد مواد باعث شد تا از برادر و خانواده ام فاصله بگیرم. با اینکه سنم پایین بود اما می فهمیدم مصرف مواد چه عواقبی دارد و چه آتشی ...
مرگ مرد غریبه با سقوط از بالکن طبقه پنجم
خود متهمان با پلیس دماوند آغاز شد. شوهر خانواده به ماموران گفت که در بازگشت به خانه از سرکار، با جسد مقتول روبه رو شده که از بالکن به پایین پریده بود. زن اما جزییات بیشتری تعریف کرد و گفت: متوفی از مدتی قبل مزاحم من شده و پیشنهاد دوستی داده بود. من گفتم شوهر و دو تا بچه دارم اما او به مزاحمت هایش ادامه داد و شماره تماسش را برایم گذاشت. روز حادثه برای خرید از خانه بیرون رفته ...
وقتی ساواک اشتباهی حدادعادل را بازداشت کرد
...! مردم واقعا خواهان تغییر هستند و سرنگونی، ولی ما می گوییم نخست وزیر برود و نخست وزیر عوض بشود و شعارهای ظاهری! بعد اینها در تکمیل این، من شب یلدا یعنی 30 آذر 42 که حول دادگاه سران نهضت آزادی فعالیت می کردم دستگیر شدم و چند روز فرماندهی نظامی بودم. چهار روز بعد هم رفتیم شهربانی و بعد هم قزل قلعه! خودتان در دل تان بود که ممکن است کارتان به تفنگ دست گرفتن برسد؟ آن موقع تا قبل ...
فرماندهی که "مسیح کردستان" لقب گرفت+عکس
...> همسر شهید، از یکی از آخرین دیدارهایش با محمد میگوید: به ایشان گفتم چهار سال است که در این منطقه هستیم. انشاءالله بعد از ختم جنگ به تهران برمی گردیم یا نه؟!. در جوابم گفتند: بخاطر نیاز شدید این منطقه ، تصمیم گرفته ام در کردستان بمانم کاری هم به ختم جنگ ندارم. گفتم : پس لابد باخبر شهادت شما به تهران بر می گردیم؟ خندید و چیزی نگفت . **نقطه پرواز شهید بروجردی به روایت همرزمان؛ به ...
#مفاخر دکتر اسکندر فروزان فر
شعرهای الفیه ابن مالک که حدود 900 سطر بود را حفظ کردم و از آیت الله بروجردی 100 تومان به عنوان جایزه گرفتم. چرک انگشت سبابه فروزان فر و برخورد بد یک پزشک مسیر او را از طلبگی به پزشکی تغییر داد: “وقتی به پزشک مراجعه کردم با صفی طولانی مواجه شدم. زمانی که نوبت به من رسید گفتند برو و یک روز دیگر بیا، اعتراض کردم اما با توهین به من گفتند تو بیکاری! پس برو و یک روز دیگر بیا.” طلبه ...
تجمع مردم روانسر کرمانشاه برای بخشش محکوم به اعدام
ماجرا چیست. خواستم جلویش را بگیرم اما چاقو را نمی داد. در این کشمکش به دست خودم هم چاقو خورد و زخمی شدم. به سختی عادل را به خانه بردم. او در راه به من گفت امید فوت شده است. او دوباره در خانه خواست خودکشی کند که به او گفتیم این راه درستی نیست اما او جواب داد من تحمل ندارم. بالاخره برادرم خودش به پاسگاه رفت و تسلیم شد و از آن به بعد در زندان است. وی ادامه داد: در این چندسال برای جلب رضایت ...
دست اندرکاران معمای شاه پاسخگوی تحریف تاریخ باشند
بی سابقه بوده است. این بخشنامه به دست من رسید و برادر من آقای مهندس احمد کاشانی در جلسه علنی مجلس آن را قرائت کرد و از آقای خاتمی در زمینه صدور این بخشنامه رسمی سانسور سوال کرد ولی توضیحات خاتمی قطعا بی ربط بود و برادر من را هم به فاصله کمی پس از آن بازداشت کردند و دو سال از دوره نمایندگی خود را در زندان گذرانید. بگذارید با چند سوال کمی بیشتر به شخصیت حضرتعالی بپردازیم . چه شد که شما ...