سایر منابع:
سایر خبرها
آقای روحانی روحیه پذیرش انتقاد داشته باشد/کار جبهه مردمی تمام نشده است
.... با حاج احمد آقا تماسی گرفتم و صحبتی کردم و ایشان ملاقات را ترتیب دادند، فکر کنم روز اول ماه رجب بود که من خدمت امام شرفیاب شدم، یک خانه محقری بود و یک موکتی در صحن پهن کرده بودند، امام هم نشسته بودند بنده هم وارد شدم، حالا من امامی را دیدم که سال ها به عشق امام ناله زدیم و فریاد زدیم و شعار دادیم وارد شدم نمی دانم توانستم سلام بکنم یا نه از شدت گریه، نگاهم که به امام افتاد سلام ...
پسر طیب:پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
که شربت و لیموناد می دادند. چون آن موقع نوشابه نبود، شربت و خوراکی دست پیچ خانگی می دادند. این همه فرش قابل کرایه نبود لذا مردم فرش های خانه خود را آورده بودند یعنی در هیچ خانه ای دیگر فرش پیدا نمی شد. از خانه خود ما بگیر تا خانه های پایین تر و بالاتر. لذا در روز به دنیا آمدن ولیعهد طاق نصرتهای متعدد زده بودند. برای محل تولد هم چند ماه قبل درمانگاهی را تخریب کردند و بیمارستان فرح پهلوی سابق و ...
از لای در اتاق معلوم بود او چه بلای کثیفی سر مادرم می آورد!
خیال شدم. روز حادثه وقتی با هم درگیر شدیم، دو چاقو از آشپزخانه برداشتم و به همسرم ضربه زدم و بعد هم دست به خودکشی زدم. متهم در ادامه صحنه قتل را بازسازی کرد. صبح دیروز دختر 11 ساله مقتول به عنوان شاهد حادثه در دادسرای جنایی حاضر شد و ماجرا را شرح داد. وی گفت: شب حادثه وقتی از خانه پدر بزرگم به خانه مان آمدیم، پدر و مادرم مثل همیشه با هم درگیر شدند. پدرم مرا به داخل اتاق برد و گفت ...
10 خاطره از زندگی امام خمینی (ره) / دارایی حضرت امام هنگام رحلت چقدر بود؟
حقیقت اگر کسی بخواهد با عقل و منطق معمولی محاسبه کند، همین نتیجه را میگیرد؛ ولی آن چیزی که امام را وادار میکرد که علی رغم همه ی این حرفها، امیدش را از دست ندهد و به حرکت خود ادامه دهد، انجام تکلیف الهی بود. او معتقد بود که این انقلاب را یک دست غیبی هدایت و پشتیبانی میکند و ما نباید به دنبال نتیجه ی کار خود باشیم. در همین خصوص خاطره ای در ذهنم مانده است که نقل میکنم: چند روز قبل از پایان سال 65 که ...
آتش زدن رقیب عشقی در نارمک +تصاویر
.... سرانجام آتش زدن رقیب عشقی در نارمک کامران گفت: من با برادر یاسر اختلافی نداشتم و فکر نمی کردیم آنها داخل خانه باشند و فقط تصمیم داشتیم موتور را به آتش بکشیم. وی ادامه داد: قبل از آتش افروزی مواد مخدر مصرف کرده بودیم و مشروب خورده بودیم ولی هوشیار بودیم که می خواهیم دست به چه کاری بزنیم اما فکر نمی کردیم کارمان به اینجا کشیده شود. بنا به این گزارش ...
آخرین ساعات زندگی امام(ره) چگونه گذشت؟
روز ظهر رحلت، آقا چند کلمه ای صحبت کرد و بعضی مسائل را گفت. سپس نگاهی به همه انداخت و گفت: بروید، بروید می خواهم بخوابم. ما همه از اتاق بیرون آمدیم اما زهرا [دختر آقای اشراقی] کناری ایستاد و آنجا ماند. آقا هم چشم ها را روی هم گذارد و خوابید. غروب رفتم دیدم که نفس های آقا به تلاطم افتاده است. دست ایشان را گرفتم. دست ها یخ کرده بود. به دکتر عارفی گفتم: مثل اینکه زحمت های شما و دعای ما و بقیه همگی ...
شکنجه های رایج در زندان های ساواک چه بود؟
می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم های عمیقی ایجاد کند. او این طور ادامه می دهد: بعضی وقت ها هم فقط به شلاق زدن اکتفا نمی کردند. برای مثال یک تخت فلزی را به آرامی داغ می کردند و ما را روی آن می خواباندند، بعد شروع می کردند به شلاق زدن. از طرف دیگر برای آزار ما روی زخم ها را هم نمک یا آب لیمو ترش می ریختند که این باعث می شد سر زخم تا مدتی طولانی باز بماند. شکنجه های روحی علیه زندانیان ...
سرنوشت پیامک بازی شبانه یک مرد با زن غریبه
بازی شبانه بودم که ناگهان همسرم گوشی را از دستم قاپید و آن را به دیوار کوبید! از این حرکت مرضیه به شدت عصبانی شدم و گلویش را با دست محکم می فشردم که فرزندانم مرا کتک زدند. من هم چاقویی را که زیر رختخواب بود برداشتم و ضرباتی به همسرم زدم و چند ضربه هم با ته دسته چاقو به سر پسر بزرگم کوبیدم. سپس از خانه فرار کردم! گزارش حاکی است با اعترافات صریح متهم این پرونده جنایی، دستور بازداشت موقت ...
فضای مجازی و تعطیلی بازی های شاد و پُرتحرک
با سر و صورت زخمی بر اثر زمین خوردن و دویدن ها به خانه بازمی گشتند و آنقدر خسته بودند که گاه شام نخورده می خوابیدند. چه شیشه ها که بر اثر شوت کردن توپ به خانه همسایه شکسته نمی شد، چه توپها که به دلیل بازیهای وقت و بی وقت بچه ها توسط بزرگترها با چاقو پاره نمی شد و چه دعواها که بین بزرگترها به همین خاطر صورت نمی گرفت و چه قهر و آشتی های شیرین که اتفاق نمی افتاد. حالا دیگر خبری ...
ربودن دوست قدیمی به خاطر سوءظن به همسر
...، همراه یکی از دوستانم به مقابل خانه سعید رفتیم. ما خودمان را مامور معرفی کردیم و به دستانش دستبند زدیم. در ماشین درباره مساله اخلاقی حرف زدیم، اما درگیری پیش آمد و به ضرب و شتم منجر شد. دست آخر هم یک چک یک میلیون تومانی گرفتیم و رهایش کردیم. با راهنمایی متهم، همدست او نیز دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد تا کیفرخواست پرونده صادر شود و برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران ...
در موبایل همسرم عکس او و مرد همسایه را در وضعیت بدی دیدم و...
. پسر جوان در بازجویی ها به آدم ربایی اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل، یکی از همسایه ها به من گفت مردی به نام سعید با همسرش ارتباط برقرار کرده و آبرویش را به خطر انداخته است. از من خواست او را نصیحت کنم تا دست از این کارش بردارد. من قبول کردم و روز حادثه، همراه یکی از دوستانم به مقابل خانه سعید رفتیم. ما خودمان را مامور معرفی کردیم و به دستانش دستبند زدیم. در ماشین درباره مساله اخلاقی حرف زدیم، اما ...
ماجرای حادثه هولناکی که برای دختر جوان روی داد!
. هیچ وقت تصور نمی کرد که خانم برادرش از او کینه داشته باشد؛ هنوز هم باورش نمی شود که با او چنین کرده باشد. مریم می گوید: ما با هم خیلی خوب و دوست بودیم، برای همین هرکاری داشتیم با هم انجام می دادیم اما نمی دانم آن روز چه اتفاقی افتاد که این کار را کرد . مریم با خانم برادرش قرار می گذارند که شب به خانه آنها برود و صبح فردا با هم پسر کوچکش را به آزمایشگاه ببرند. شب با هم شام می خورند و ...