سایر منابع:
سایر خبرها
کنید و نه خوانندگان. برای نوشتن درباره هر کسی فرقی نمی کند من باشم یا دیگری نیاز است که آدم دوستدار آن شخصیت باشد. در آثار و مواردی که نوشته ام، دوستدار شخصیت های آثارم بوده ام ولی در مورد خودم، نه تنها عاشق خودم نیستم، بلکه آنقدر از دست خودم خسته و عصبی هستم که هیچ رغبتی به بازنویسی خودم ندارم. بعید است دیگران باور کنند شخصی خودش را دوست نداشته باشد ولی به واقع خودم را در معانی معرفی کردن به دیگران ...
نمی یاره. بی خیال باش. وقت داری بیا ورزش. من جای مادربزرگت هستم ولی ببین ورزش می کنم. نگاهی به سر و وضع من می کند و می گوید: ولی با این کفش که نمی شه. باید حتما ورزشی باشه. حالا خارجی هم نباشه مهم نیست. چند لحظه ای که نفس تازه می کند به سکوت می گذرد. در بطری آب یخ زده را به سختی باز می کند. به من تعارف می کند که جرعه ای آب بخورم. تشکر می کنم. می گوید: حتما می ترسی درد و مرضی بگیری از آب ...
سال 2017 تا اینجای کار ترکیبی از ژانرهای مختلف بوده است از بازسازی بزرگ فیلم های ابرقهرمانی و دنباله های سینمایی تا فیلم هایی از جنگ دوم جهانی، اکشن های اسطوره ای ، فیلم های کمدی و خنده دار و... به گزارش بانی فیلم به نقل از یاهو نیوز، هر چند تا اینجا تنها نیمی از سال پشت سر گذاشته شده است، اما مروری بر بهترین ها و بدترین های سال خالی از لطف نخواهد بود. بهترین فیلم های نیمه نخست ...
به گزارش ملیت به نقل از جام جم آنلاین، زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را می شناسند، شهادت می دهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده ها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصره اش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیری ها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی ...
سن 17 سالگی به اصرار خانواده با فردی که علاقه ای به او نداشت ازدواج کرد. ثمره این ازدواج پسری شد که امروز با پدرش زندگی می کند. چون همسرش مصرف کننده هروئین بود همیشه صدای دعوا از خانه به گوش می رسید تا جایی که بدون حکم طلاق، زندگی اش را جدا کرد.زهرا، بهبود یافته هروئین یا بهتر بگویم رها یافته از مرگ تدریجی از روزگار درد و خماری می گوید: طبق روال هر روز برای ملاقات با فرزندم راهی خانه مادر شوهرم شدم ...
که بچه نداشتم. من بدن خودم را داشتم و هنوز هم دارم. الان نیاز دارم که یاد بگیرم چطور بدنم را کمی بهتر دوست داشته باشم. این دقیقا چیزی بود که من نیاز داشتم بشنوم؛ نیاز داشتم که دوباره اشتیاق لعنتی ام را پیدا کنم. و بعد به طرز تعجب آوری شانس به من رو کرد: متوجه شدم که به لاکتوز پس از بارداری آلرژی دارم و مجبور هستم به تمام چیزهای پنیری و خوراکی مورد علاقه ام یعنی بستنی خدانگهدار بگویم. آن ...
...: امروز تولدم است. 19 ساله می شوم. مسیر را برای همجنس هایم باز کردم. نشان دادم رسیدن به المپیک و مدال این رویداد بزرگ ورزشی دور از دسترس نیست. ثابت کردم خواستن توانستن است، حتی اگر در جزء جزء بدنت درد داشته باشی. حتی اگر با هر ضربه ای که می زنی، درد استخوان های آسیب دیده همچون تیری به پیکرت فرو رود. اشکال ندارد. داری پا جای پای بزرگان می گذاری کیمیا. عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد . چشمانش را ...
همسر شهید: به او گفتم من را هم با خودت ببر گفت می رویم تا راه باز شود تا با هم برای زیارت برویم / زهرا وقتی دلش تنگ می شود می گوید زندگی بدون بابا فایده ندارد همسر شهید: چند لحظه قبل از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود حالم بهتر از این نمی شود / در نامه آخرش نوشته بود: صدای بچه های شیعه سوریه را می شنیدم و نمی توانستم بمانم همسر شهید: شهادت را فقط برای خودش نمی ...